م . ف . سخن
در اين ترديدى نيست كه اكثريت مردم ايران، به نحو خاص خود، مسلمان و ديندار هستند. ممكن است نماز بخوانند، يا نماز نخوانند. ممكن است الكل بنوشند، يا الكل ننوشند. ممكن سر اشخاص كلاه بگذارند يا رفتار سالم اجتماعى داشته باشند. ممكن است حرف دل شان با حرف زبان شان يكى باشد يا نباشد. اما به طرز خود، و به شيوه ى خود مسلمان اند و دين دار.
همين مردم، شايد براى امام حسين جوك بسازند و از گفتن و شنيدن اين جوك، در جاى مناسب، بخندند، اما همين مردم مى توانند اگر در جايى نامناسب، ظن توهين به امام حسين برود، گردن توهين كننده را با دستان خود بشكنند. تراز و معيار معينى براى درك اين نوع دين وجود ندارد. به عبارتى نمى توان دين در جامعه ى ما را به آسانى فرموله كرد. نيازى هم به فرموله كردن نيست. اگر دين امر شخصى ست، هر كس براى خود مى تواند تصويرى و تعبيرى از آن داشته باشد.
دين مردم تا جايى كه نخواهند آن را به كسى تحميل كنند يا آن را وسيله ى تحميق قرار دهند محترم است. دين سياسى و دين به دنبال قدرت، كه از تمام اسباب به دست آوردن قدرت و حفظ آن استفاده مى كند، فاقد اين احترام است. اين دومى دين نيست، بلكه سياست و عامل قدرت و تحميق و مطيع كردن مردمان است. حكومت اسلامى ايران از دين براى تثبيت قدرت سياسى و سركوب انديشه ى آزاد و مردم آزاد و طرفداران آزادى بهره برده است و مى برد. با چنين دينى، كه در واقعيت دين نيست و ابزار قدرت است بايد به شدت مبارزه كرد. يكى از ابزار تحميق مردم در چنين دينى، گستردن بساط خرافات است. خرافاتى كه بعد از مدتى تبديل به مقدسات مى شود.
كسانى كه خود را روشنفكر دينى يا نو انديش دينى يا مصلح دينى يا رفرميست دينى و امثال اين ها نام نهاده اند، «ظاهرا»، رو
در روى دين سياسى و دين به دنبال قدرت ايستاده اند. آن ها مى خواهند، دين را معقول و منطبق با يافته هاى علمى و فلسفى و
منطقى و امثال اين ها نشان دهند. روشنفكران دينى يا هر نام ديگرى كه دارند، مى گويند مخالف خرافات و هجويات و ياوه گويى هاى دينى هستند، به عبارتى چرنديات امثال شيخ عباس قمى و آشيخ هادى سبزوارى و محمد باقر مجلسى و ديگر ياوه گويان دينى را قبول ندارند و نوشته هاى آن ها را وهن دين مى دانند.
اما اين ها كه مدرن هستند و كمترين تيترشان دكترى در فلان رشته و بهمان رشته ى علمى ست، به جاى ياوه هاى ديروزى و امروزى مذهبى هاى سنتى، چه مى گويند؟ هيچ! اين ها هم با عرض معذرت از صراحت كلام، ياوه مى گويند. ياوه ى اين دين داران مدرن به مراتب خطرناك تر از ياوه هاى سنتى هاست. اين كه زن از جنس حيوان است يا با فلان ورد و دعا رفع يبوست مى شود را مى توان امروز نقل كرد و خنديد، اما وقتى پاى سوبژكتيويسم مدرن و فرض هاى زبانشناختى و هرمنوتيك هايدگرى و ماهيت شناسى وحى به ميان مى آيد، ديگر بحث خنده دار نيست بلكه گريه آور است؛ گريه آور به خاطر اين كه اين چنين نظريه پردازانى يا واقعا از منطق ساده و عقل سليم عارى هستند به عبارتى نمى دانند و به هر دليل كور و كر هستند، يا مى دانند و دارند مردم و بخصوص جوانانى را كه به هر دليل نمى توانند از دين و ايمان خود دست بشويند بازى مى دهند؛ فريب مى دهند؛ بر سر آن ها كلاه مى گذارند؛ براى دين دار نگه داشتن آن ها ياوه هاى مدرن مى بافند؛ اگر ديروز شيخ عباس ياوه مى بافت و از ياوه هايش براى تحميق مردم بى سواد و كم سواد استفاده مى كرد، روشنفكران دينى ما، همان كار را براى تحميق مردم با سواد و اهل مطالعه انجام مى دهند.
سايت زيتون گزارشى تهيه كرده است از «سلسله نشست هاى تحليل روياهاى رسولانه». در اين نشست نظريه ى عبدالكريم سروش با اين مبنا مورد بحث قرار گرفته است: «زبانِ قرآن، زبانِ خواب و روياست و فهمِ آن، مستلزم يك شيفت پارادايمى و گذر از تفسير متن به تعبير آن.»
يك موضوع بى اساس، يك موضوع هجو، پايه ى بحثى قرار مى گيرد و بر روى آن بنايى از كلمات سنگين و رنگين علمى و فلسفى ساخته مى شود كه همه ى اين بنا از زير تا رو هيچ در هيچ است! سرگرمى فكرى، بر اساس «پوچ» است! باز بنايى درست خواهد شد مثل بناى ساخته ى ذهن دكتر شريعتى، و باز عده اى دنباله رو، جان و جوانى خود و ديگران را براى زندگى در اين بناى خيالى و رويايى به هدر خواهند داد. همه ى اين ها تا جايى كه بازى باشد، قابل قبول است و مى توان حتى به بازى گران آفرين ها گفت، اما وقتى اين پوچ ها را مى خواهند رنگ كنند و حقيقت علمى جا بزنند، بايد مانند خرافاتِ اشاعه پيدا كرده توسط سنتى ها در مقابل اش ايستاد. فرقى نمى كند كه آيات الله مكارم شيرازى ياوه اى بگويد بدين قرار كه حضرت امام زمان با وسيله اى شبيه به بشقاب پرنده در حال پرواز است يا دكتر سروش بساطى علم كند كه زبان قرآن، زبان خواب و روياست و مستلزم شيفت پارادايمى و گذر از تفسير متن به تعبير آن. خرافات خرافات است و با آن بايد مبارزه كرد هر چند اين مبارزه، به هيچ وجه آسان نخواهد بود.
عبدالکریم سروش بجای پرداختن به مقوله های همانند « مقام زن در اسلام » هنرش در اینست که برای تطهیراین تفکر قرون وسطایی همواره بساط شا مرظی بازی پهن کند و همقماشان خود را بدور خود جمع نماید.
عبدالکریم سروش بجای پرداختن به مقوله های همانند « مقام زن در اسلام » هنرش در اینست که برای تطهیراین تفکر قرون وسطایی همواره بساط شا مرظی بازی پهن کند و همقماشان خود را بدور خود جمع نماید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر