محمد رهبر
ایران شگفت جایی است که جوانانش از آینده ناامیدند و پیرمردانِ بالا نشیناش امیدوار به زندگی و روزها و سالهای نیامده، پرشور و سرزنده، نطق میکنند.رهبر جمهوری اسلامی در جمع سپاهیان گفت که نسبت به آینده هیچ نگرانی ندارد. این هم از آن «هیچهای» به ارث رسیده از امام خمینی است که در بلوای انقلاب از ایشان حادث شد و بعدها دانستیم از پریشانی مرز و بوم و به خاک و خون کشیده شدن ایرانیان، «هیچ» احساسی نداشت و شاید هم با دیدن این همه تباهی دنیا به وجد عارفانهای فرو میرفت و زمزمه میکرد: کُل شیِ هالِک اِلا وَجهه.
رهبر نظام، پیرانه سر در جمع سپاهیان که حالا طبقهی اشراف جمهوری اسلامی هستند، نفس تازه میکند و از آرمان انقلاب هم میگوید که رسیدن به تمدن اسلامی است و یاد شاهنشاه آریامهر را زنده میکند که از دروازههای تمدن بزرگ میگفت و انقلاب سفید. این آیندهها که شاه و رهبر میبینند و ما عامیان هر چه چشم میچرخانیم در این برهوت نشانه سبزش را نمیبینیم، ما را به حسرت سوزاند.
گویا قرار است تکهای از بهشت بی هیچ کوششی در گذشته و بی اعتنا به وضع نزار حالِ ما، یکباره از آسمان بر زمین مصیبتزدهمان بیافتد و آتیهی درخشانی شود.
باز صد رحمت به شاه که نظرش قدری با حقیقت حالِ آن روزها میخواند. رشد ده درصدی اقتصاد ایران در دهه چهل و رابطه حسنه با تمامی کشورهای دنیا و طبقه بورکرات درس خوانده که حداقل صامت و فرمانبر در بدنه حکومت حاضر بود و اقتدار منطقهای و ریال ارزشمند ایرانی، این نوید را میداد که ممکن است به رسم دیکتاتورهای مصلح که آن روزگاران این سو و آن سوی دنیا بودند، ایران هم به جایی برسد.
شاه حداقل چند سالی در غرب زیسته بود و توسعهاش رو به سوی باختر داشت و میشد دید که مدینهی فاضلهاش جایی پدید آمده است. هر چند شاه دموکراسی را برای ملت ایران زود میدانست با این حال آزادیهای اجتماعی را میپسندید و استبدادش در همان خفقان نقد و قلم شکستن و سانسور جراید و کتاب محدود بود و نه دیگر کاری به دوچرخهسواری زنان داشت و نه حجاب؛ چراغ مسجد میسوخت و در میکده هم باز بود.
چه توان گفت که رهبر جمهوری اسلامی آرمانش تمدن اسلامی است که بارقهای دو سدهای داشته و همین فقها گورش کندند و فیلسوفانش را زبان بریدند. اگر که مقصود از تمدن اسلامی، همان است که در قرون سوم و چهارم بود و محصولاتش فارابی و ابن سینا و بیرونی، که این حاصل گفتوگو با تمدن غربی بود و نهضت ترجمهی دانش یونانی و اتفاقا برکت این بحثها و درسها، فیلسوفان ملحدی بودند که نسبتا آزاد میزیستند و کتاب مینوشتند و هر چند به لعن فقها دچار بودند، اما عمری بلند یافتند با اینکه نه نبوت قبول داشتند مثل زکریای رازی و نه خدا مثل ابولعلای معیری.
چنین تمدنی اگر نامش را تمدن بگذاریم ـ این تمدن اسلامی هم گویا جرقهای بود که جست و پرید و با تداوم کوتاهش شاید نتوان نام تمدن بر آن نهاد ـ به ذائقه خامنهای جماعت سازگار نیست که دم به ساعت از نابودی علوم انسانی غربی میگویند و غرب را خلاصه میکنند در همجنسگرایی و به قول مرحوم شریعتی از مغرب زمین، تنها شبش را دیدهاند و روزش را که سرشار از کار و انضباط اجتماعی و سلامت نسبی دستگاه قضا و دولت است به خواب گذراندهاند.
اگر هم آرمان خامنهای از تمدن بزرگ چیزی است در قد و قوارهی حکومت اسلامی شام و عراق که مرکزش موصل است، این دستاورد نیازی به کوشش ندارد و با نابودی میراث علم و تعطیلی عقل به راحتی میسر است و رهبر جمهوری اسلامی بیشتر مسیری را که ختم به داعش میشود، رفته است.
وقتی رهبری در یک سخنرانی چنان از سپاه میگوید که انگار در همهی ایران جز سپاه کسی نیست و آنگاه که با غرور از نظرش درباره بدی مذاکره با آمریکا میگوید که هیچکس از مسوولان سطوح بالای نظام جرات اعلام مخالفت با این نظر سرشار از بلاهت را نداشت، دیگر چیزی نمانده که ایران تبدیل به کره شمالی اسلامی شود.
اما باید نگران بود نسبت به آیندهای که مثل سیل پیش میآید. چگونه میتوان هراس نداشت از عاقبت ملتی که تنها شریان زندگیشان نفت است و تمام منطقه و همسایگانش یا دشمن هستند و یا غرق در فتنه و خون.
چه طور میتوان نگران آیندهای سیاه نبود وقتی سرنوشت ایران به تمامی بحرانهای جهانی گره خورده است. فقط بشمارید این بحرانها را که بی دلیل پای ایران وسط وهلهی آن است. ایران دشمن آمریکاست و اگر همچو ترامپی رییسجمهور شود، اگر کار به جنگ نرسد، به تحریم دوباره و حتی تحریک یکی از دشمنان منطقهای به جنگ خواهد رسید.
ایران دشمن اسراییل است و اسراییل سالهاست که از این دشمنی سود میبرد.
ایران دشمن عربستان است و این یکی جدیدا به فهرست بلند بالای دشمنان نظام اسلامی افزوده شده و رقابت با این غول نفتی و جنگهای نیابتی میتواند آخرین سرمایههای کشور را بر باد دهد.
ایران تا گلو در فسادی سیستماتیک غرق است و طبقه نظامیان بر همه ارکان کشور از اقتصاد تا فرهنگ چنگ انداختهاند.
ایران دچار بزرگترین خشکسالی تاریخ سه هزار سالهاش است و چنان در معرض خطرات طبیعی که میتوان گفت زندگی در تهران بر روی دو گسل لرزهخیز و آلودگی هوا و فرو نشستِ روزانه زمین، هر روز که میگذرد معجزه است و چنان که میدانیم معجزات تداومی ندارند.
با این همه خطرات و بحرانهای تو در تو، آینده ایران اگر با بی آبی و بی قیمتی نفت، تباه نشود با نزاع قومی و دینی که جمهوری اسلامی، هیزمکش تنورش است به تجزیه و فروپاشی میرسد و اگر به تجزیه نرسد، با بحران اخلاقی و انسانی و پاشیدگی ملی و خودخواهیهای فردی به عاقبت اقوام گم شده در تاریخ، شبیه خواهد شد.
من و ما از این افق تیره میترسیم، افقی که رو در روی ماست و مستی قدرت و شهوت حجابی است که امثال رهبری و سپاه ابرههاش نمیبینند.
از: زیتون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر