کلمه – سیدضیا نبوی:
۱- آیا شرکت در یک انتخابات غیررقابتی، غیر منصفانه و غیر دموکراتیک که در آن حق بسیاری از شهروندان برای انتخاب کردن و انتخاب شدن نادیده انگاشته شده، اخلاقی است؟ آیا رای دادن به فهرستی انتخاباتی که برخی از کاندیداهای آن دارای سوابق امنیتی و اقتدارگرایانهاند و حتی ظن دخالت در قتلهای زنجیرهای به آنها میرود، به لحاظ اخلاقی قابل دفاع است؟
آیا رای دادن در شرایط انضمامی امروز و تایید ضمنی مشروعیت حاکمیتی که نحوه برخورد آن با شهروندان در بسیاری موارد خلاف موازین حقوق بشر است، توجیه اخلاقی دارد؟ به راستی مرزهای اخلاقی سیاستورزی عملگرایانه ما در مواجه با انتخابات کجاست و تا کی قرار است به بازی انتخاب میان بد و بدتر تن در دهیم؟
این پرسشها و مسائلی از این دست، جزو چالشهایی بودهاند که در آستانه انتخابات هفتم اسفند و حتی پس از آن با آنها روبرو بودهایم و در این میان برخی از افرادی که جزو منتقدین و مخالفین شرکت در انتخابات بودهاند، کوشیدهاند با طرح چنین پرسشهایی به زعم خود حساسیت اخلاقی شهروندان را نسبت به رفتار انتخاباتیشان بر انگیزند و مانع از این شوند که ملاحظات اخلاقی و انسانی در زیر سایهٔ استدلالهای پراگماتیستی و عملگرایانه قرار گیرد و فراموش گردد. البته این تلاشهای پرسشگرانه و تأمل بر انگیزانه، آنقدرها هم که در ظاهر به نظر میرسد اخلاقی نیست و یا اینکه حداقل منتقدانی هستند که به واسطه نوع نگاه مصلحت باورانهشان به کاربرد اخلاق در عرصهٔ عمومی، طرح چنین مسائلی را خلاف مدعا و نقض غرض میپندارند.
این دسته از منتقدان که نگارنده نیز خود را جزو آنان میپندارد، بر این باورند که تصمیم ما برای شرکت و عدم شرکت در انتخابات، تابع نتایجی عینی و عملی است که بر چگونگی تصیممان در عرصه عمومی مترتب میدانیم و در نتیجه صورتبندی کردن چنین مسائلی در قالب پرسشهای به ظاهر اخلاقی و کمابیش ذات اندیشانه بالا، دقیقا از آن جهت که ممکن است ما را نسبت به تبعات تصمیممان در مقیاس کلان و زندگی عامه مردم غافل سازد، میتواند غیر اخلاقی شمرده شود. این نکته البته نه بدان معناست که مدافعین شرکت در انتخابات تنها افرادی هستند که حق استفاده از استدلالهای عملگرایانه را دارند که اتفاقا اصلا اینگونه نیست و مخالفین شرکت نیز گاهی به حق به چنین ادلهای متوسل میشوند و از سویی این نکته نیز نباید به ذهن متبادر شود که وفاداری تام و تمام به استدلالهای پراگماتیستی الزاما به گزینه شرکت در انتخابات راه میبرد.
ناگفته پیداست که قضاوت یقینی و قطعی در مورد کار آمدی گزینههای شرکت یا عدم شرکت در انتخابات به هیچ عنوان ممکن نیست و این مهم تنها در جهانی خیالی میسر است که بتوان هر دوی این رویکردها را به صورت کامل در دو بستر تاریخی یکسان و مشابه اعمال نمود و نتایج آن را به قیاس و قضاوت نشست و خب از آنجا که چنین امکانی برای ما آدمیان قابل حصول نیست، لذا ناچاریم که برای قضاوت در این مورد به تجارب پیشین، تحلیلهای امروزی و حدسها و گمانههایمان در مورد آینده متوسل شویم.
نکته اساسی اما اینجاست که این گشودگی و تعین ناپذیری آینده و تزلزل اتکایمان به حدسها، گمانهها، تحلیلها، تجربهها و امیدهایمان نمیبایست ما را به آنجا برساند که ملاحظات عملی خود را به یک سو بنهیم و با تقلیل دادن پرسشهای محاسباتی و عملگرایانهمان در عرصهٔ عمومی به پرسشهای غیر کار آمد و به ظاهر اخلاقی که بیشتر به کلنجارهای شخصی میماند، از مسئولیت مواجهه با این شرایط شانه خالی کنیم. اینکه به یاد داشته باشیم سیاست ورزی عملگرایانهمان در عرصه عمومی به پرسشهای غیر کار آمد وبه ظاهر غیر اخلاقی که بیشتر به کلنجارهای شخصی میماند، از مسئولیت مواجه با این شرایط شانه خالی کنیم. اینکه به یاد داشته باشیم سیاست ورزی عملگرایانه ما در مواجهه با انتخابات، هیچ مرز اخلاقی (در معنای ذاتی کلمه) ندارد و تا آنجا که روشی مفید و کم هزینه برای بهبود شرایط موجود به حساب آید، ما از متوسل شدن به آن به هیچ وجه احساس شرمساری و عذاب وجدان نخواهیم داشت.
۲-علی رغم همه آنچه در فوق آمد، نگارنده بر این باور است که هنوز امکان طرح پرسشی اخلاقی از نحوه ورود ما به مقوله انتخابات وجود دارد و این نکته البته جدای از ملاحظات اخلاقی است که در مورد چگونگی مواجهه ما با رقبای انتخاباتی و استراتژیهای سیاسی رقیب به ذهن میآید، یک پرسش اخلاقی و عملگرایانه که اتفاقا جای آن در عرصه سیاست امروز خالی به نظر میرسد و آن اینکه: «به راستی ما تا چه حد نسبت به رأی و نظر خود در انتخابات متعهد و وفاداریم و در راستای به کرسی نشاندن آن میکوشیم؟» طرح این پرسش بدین جهت ضروری مینماید که متاسفانه برخی از نخبگان و فعالین سیاسی ظاهرا به مسأله انتخابات به عنوان نوعی تشخیص نظری مینگرند که میتوان اظهار نظر درباره آن را به روز انتخابات موکول کرد. گویی میان انتخاب در لحظات پایانی و دیگر گزینههای ممکن هیچ تفاوت معناداری وجود ندارد و نکته اساسی و مهم همان تصمیم پایانی است که اتفاقا با به تعویق انداختن آن میتوان با طمأنینه و تأمل بیشتری در مورد آن به جمعبندی رسید! در واقع آن نکتهای که در این رویکرد به مقوله انتخابات کاملا مغفول میماند این نکته است که تصمیمهای ما در عرصه انتخابات، بر عکس غالب انتخابهایمان در عرصه شخصی که تاثیر مستقیم و بلافصلی در پی دارد، واجد خصلت تاثیر گذاری مشروط است و در نتیجه تنها زمانی میتوانیم از اثرگذاری و کارآمدی تشخیص خود اعم از شرکت و عدم شرکت در انتخابات امیدوار باشیم که بتوانیم آن را در قالب ارادهٔ جمعی و نظر اکثریت محقق نماییم.
به بیان دیگر اینکه تصمیم ما هر چقدر هم که در نظر ما متین، منطقی، مستدل، معقول و مستحکم جلوه کند باز هم تنها زمانی موثر و مفید است که اقبال و همراهی جمع زیادی از شهروندان را به همراه داشته باشد و دقیقا همین خصلت اثرگذاری مشروط آراء و نظرات ماست که اخلاقا موظفمان میکند در جهت تشویق و ترغیب دیگران به سوی نقطه نظراتمان بکوشیم. اینکه تمامی قدرت استدلالی، توجیهی و عملیاتیمان را به کار گیریم تا نهایتا آنچه در عرصه انتخابات محقق میشود، مطابق رای و نظر ما باشد. تلاشی که البته بنا به دلایل مختلف فردی یا عمومی به اندازه کافی از ما صادر نمیشود و یکی از دلایل این بیهمتی اخلاقی را میتوان ناشی از غلبه رویکرد روشنفکرانه در عرصه عمومی دانست.
به بیان عامیانهتر اینکه فعالین عرصه عمومی ما بیشتر ترجیح میدهند که افرادی عمیق، با دانش و فاضل مآب باشند که متنهای خوبی مینویسند و غالبا حق با آنان است، تا اینکه افراد فعال، امیدوار و عملگرایی به حساب آیند که بواسطه تلاشهای عینی و عملیشان احتمال خطای بیشتری بر آنها میرود. به بیان فلسفیتر اینکه عرصه عمومی ما بیشتر تحت تاثیر مفهوم سوژه به مثابه فاعل شناسا و پرسشگر است تا سوژه به مثابه فاعل اخلاقی و کنشگر. برای مثال در مورد همان پرسشهایی که در ابتدای متن آمد به راحتی میتوان با کاهش سویههای روشنفکرانه و فربه نمودن جنبههای سیاست ورزانهٔ آنها به پرسشهای بسیار مفیدی راه برد که ناظر بر بسیاری از نگرانیهای ما در مورد تبعات راهکار شرکت در انتخابات است.
برای مثال طرح این پرسش که «چگونه میتوانیم از فواید حضور در انتخابات بهره ببریم بیآنکه این شرکت در معنای تایید رفتارهای حاکمیت در قبال منتقدین قلمداد گردد؟» میتوان ما را به این راهکار برساند که با نگاشتن یک متن مبسوط، تفسیر خویش را از عمل رای دادن و انتقادهای خود را وضعیت حقوق بشر بصورت توأمان ارائه کنیم. یا اینکه مثلا برای رفع نگرانیهایمان در مورد کیفیت کاندیداهای منتخبمان، تا حد امکان در پسا انتخابات نظارت نقادانه و متعهدانهای را در قبال آنها پیش بگیریم و یا اینکه برای جبران توجه بیش از حدمان به سیاست ورزی کلان در مقوله انتخابات، پروژههایی مدنی را در عرصه مدنی برای خود طراحی کرده و به پیش ببریم.
البته لازمه چنین تغییر و تحولی در نحوهٔ پرسشگری، تقویت این روحیه عملگرایانه، اخلاق مدارانه و سیاست ورزانه درون ماست که نقشی فراتر از ناظر تحلیلگر و قضاوت کنندهٔ رخدادهای سیاسی و اجتماعی پیرامون را به عهده بگیریم و به صورت فعالانه و امیدوارانه در راستای تحقق آمالها و امیدهای سیاسیمان بکوشیم. وارد آوردن یک چنین نهیب اخلاقیای به خویشتن در آستانهٔ دور دوم انتخابات و خاصه برای ما مدافعین شرکت در انتخابات از آن جهت ضروری مینماید که به خوبی میدانیم نتیجه انتخابات پیش رو در ترکیب نهایی مجلس و موازنه قدرت در سطح کلان تا چه حد اثر گذار است و برای پیروز شدن در این عرصه تا چه حد به سیاستورزانی امیدوار و عملگرا نیاز داریم که با تمامی توان میکوشند و زمین بازی سیاست را ترک نمیکنند و دقیقا از همین زاویه است که میبایست نقش آفرینی اخلاقی، سیاست ورزانه، موثر و بدون تاخیر سیدمحمد خاتمی را در انتخاباتهای گذشته به تحلیل نشست، تحسین نمود و از آن الهام گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر