فرهنگ قاسمی
وقتی در زمان محمد رضاشاه در «جامعه دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران» ما تعدادی انگشت شمار[1] در پاریس فعالیت میکردیم بسیاری از فعالان سیاسی خارجی کشور چنان به چپ و راست میزدند و فعالیت ما را مورد حمله قرار میدادند که بایستی ساعتها بحث و مجادله میکردیم تا به اهمیت دفاع از حقوق بشر پی برده میشد. چون چند صباحی از انقلاب ۵۷ گذشت ارزش دفاع از حقوق بشر بیش از پیش معلوم گردید
از همان ابتدای استقرارش، جمهوری اسلامی تازه به قدرت رسیده، به همراه حزب توده و اقمارش و دانشجویان خط امام و انصارش چون، بهشتی و آیت و کاشانی، با پشتیبانی و تشویق شخص خمینی چوب تکفیر را علیه ملیون و طرفداران نهضت ملی بلند کردند و آنان را به گناه مخالفت با رفراندوم و حاکمیت دین و ترجیح دموکراسی براسلام و طرفداری از حقوق بشر و اعلان مخاطره دیکتاتوری مذهبی، با انگهایی، همانند ملی گرایی، نوکر امپریالیسم، طرفدار بورژوازی و ارتباط با آمریکا و طرفداری از محمد مصدق و مخالفت با خیانت آیتالله کاشانی، به زندانها انداختند و به جوخههای اعدام تحویل دادند یا مجبور به فرار از میهن کردند.
خوشبختانه امروز دفاع از حقوق بشر یکی از پایههای مهم مبارزه علیه جمهوری اسلامی محسوب میگردد و جنبه ملی و محوری پیدا کرده است. رضایت از این رشد و تحول اجتماعی که در جهت دفاع از آزادی و حق و مسئولیت افراد است را هیچ انسان آزادیخواهی نمیتواند نادیده انگارد. این تحول در سی سالِ اخیر تا بدانجا به پیش رفت که امروز کمتر سازمان و تشکیلاتی را میتوان یافت که در برنامه سیاسی خود امر دفاع از حقوق بشر را منظور نکرده باشد. اگردر آن زمان اعتقاد راست و درستی به اصول حقوق بشر میداشتیم اعدام ها شروع نمیشد و شاید جامعه ما راهی دیگر در پیش می گرفت .
امروز که اندام رژیم جمهوری اسلامی تا گلو در خون مردم ایران فرو رفته است، بخش بزرگی از همان افراد مهاجم به آزادی در صدر انقلاب، در صف مخالفین جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند. اینان، نه تنها گذشته خود را فراموش کردهاند بلکه به راحتی با قدرتهای خارجی به زد و بند نشستهاند و برای دستیافتن به اصلاحات از داخل رژیم جمهوری اسلامی فعالیت میکنند. اینان همانطور که در گذشته در امر دفاع از جمهوری اسلامی و مخالفت با حقوق بشر و همکاری با حاکمیت برای از بین بردن افراد و جریانهای طرفدار حقوق بشر و نیروهای ملی و آزادیخواه و مدافعان استقلال و تمامیت ارضی ایران اشتباه کردند، امروز نیز با طرفداری از اصلاحات، با بکارگیری شیوههای گذشته، با استفاده از وسایل نامشروع و با قبول همکاری با عوامل خارجی دچار اشتباهی سهمگین هستند.
مثلث رشد اجتماعی : صلح – دموکراسی – اصلاحات
انسان منطقی به ویژه کسی که از حقوق بشر دفاع میکند، به ذات خود، در یک جامعهی معتدل و معقول، در جامعهای که در آن صلح اجتماعی برقرار است و حقوق انسانی رعایت می گردد، باید مدافع اصلاحات باشد. اصلاحات به این مفهوم که سیستمی بر اساس ضوابط شناخته شده و مرسوم و پذیرفته شده از سوی کسانی که در آن سیستم ذینفع هستند، وجود دارد و کار خود را به طور طبیعی انجام میدهد، اما در حین حرکت و کنش خود به مشکلاتی برمیخورد که پیش بینی نشدهاند، یا اینکه آن سیستم در اثر واکنشهایش ناهمسازیها و ناهمگراییهایی را در درون خود تولید میکند که برای ادامه فعالیت خود باید اصلاحاتی در آن به وجود آید. بدین ترتیب در مفهوم مدیریت، اصلاحات راز بقای سیستم و تضمین کننده اکتساب کیفیت کامل است، مفهومی که به راستی در جامعه نیز میتواند صادق باشد. از این رو در هر جامعه مردم و به ویژه تلاشگران حقوق بشر که عوامل ذینفع تحول و تکامل اجتماع بشمار می آیند به ذات خود طرفدار اصلاحات هستند، اما در یک جامعه اصلاحات به شرطی امکانپذیر است که این عوامل و عناصر حق آزادیِ اندیشیدن و اظهار نظر داشته باشند به بیان دیگر آزادیهای فردی و اجتماعی در آن رعایت شوند تا مردم، موافق و مخالف، بتوانند اندیشه خود را در کمال آزادی بیان کنند؛ افکار و عقایدی را رد و به مکتب و مرام دیگری که مورد توافق با ساختار فکری و نیازهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آنان است تمایل و عقیده پیدا کنند. اما در جامعهای که این آزادیها وجود نداشته باشد آن جامعه دارای حاکمیتی مستبد است. استبداد حق مردم و آزادی اندیشه و بیان آنان را رعایت نمیکند، به عبارت دیگر، نظام استبدادی به خودی خود با اصلاحات در تضاد است در نتیجه اصلاحات در چنین جامعهای مفهوم پیدا نمیکند و ظرفیت عملی نمییابد. اصلاحات اگر امکان داشته باشد یکی از راهحلهای بسیار مناسب برای رشد و تحول سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بشمار میآید و مورد استقبال انسان متعادل است. همانطورکه در بالا گفتیم لازمه اصلاحات استقرار صلح اجتماعی، یعنی رعایت آزادیها و ثبات در مناسبات دموکراتیک یا استقرار دموکراسی است؛ پس میتوان گفت در جامعهای که صلح وجود داشته باشد اصلاحات موجب استقرار دموکراسی و باعث رشد سیاسی و اجتماعی میشود. برعکس در جامعه استبدادی، اصلاحات امکانپذیر نیست زیرا استبداد در مقابل رشد سیاسی و اجتماعی به مانند سدی عظیم ایستادگی میکند. ازآنجا که سه عامل دموکراسی و صلح اجتماعی و اصلاحات لازم و ملزوم یکدیگرند، پس اصلاحات در تضاد ساختاری با رژیم استبدادی است چرا که مستبد با رفتار و با کردار خود راه آزادی و دموکراسی را میبندد. پس راه حلی غیر از شکستن استبداد از طریق بر زمین زدن، خنثی کردن و سرنگونی آن برای مردم باقی نمیماند.
چنین است که در جمهوری اسلامی ایران همه راههای اصلاحات بسته است. متأسفانه هنوز بسیارند کسانی که خوش باورانه در جستجوی اصلاحات در رژیم استبدادی جمهوری اسلامی هستند. این رژیم تمامی کیفیتها و ارزش های جامعه متعادل را منهدم و بی ارزش کرد. کنشهایش در جهت مخالف رشد و پاسداری از ثروت ملی عمل می کند، اقدامات ناموزونش خلاف همگرایی اجتماعی و مخرب تکامل فرهنگی است، پس ظرفیت اصلاحپذیری خود را از دست داده است.
گذار از جمهوری اسلامی حق ملت ایران است
امروز مشاهده میشود که اکثریت بزرگی از مخالفین جمهوری اسلامی که طرفدار منشور جهانی حقوق بشر و تمامی میثاقهای وابسته به آن هستند، با وجود اینکه هیچ علاقهای به جنگ و خونریزی ندارند و در شرایط معمولی و متعادل، طرفدار راهحل های مسالمتآمیز و گام به گام، برای دستیابی به رشد و تحول جامعه میباشند ناچارند برای تغییر شرایط حاکم و در مقابله با جمهوری اسلامی، به درستی شعار سرنگونی و نه اصلاحطلبی را، در سرلوحهی مبارزات خود قرار دهند و با توسل به یک قیام همگانی و با اتکا به نیروی ملتی که روشنفکران، دانشجویان، کارگران، روزنامهنگارانش در بندند؛ ملتی که قربانی تبعیض جنسیتی، محرومیت های اجتماعی و نابسامانیهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگیاند و از و فقر و فساد و اعتیاد و استثمار به تنگ آمدهاند، حقوق و آزادیهای مردم را به آنان بازگرداند.
اما متأسفانه عدهای هنوز به این واقعیت تلخ پی نبردهاند تا حقیقتی به این روشنی را نمیخواهند باور کنند. اینان با افکار “پیتورسک”[2] در مورد این معجزه که «خامنهای آزادی بدهد و حاکمیت مردم را قبول کند و در قدرت حاکم چرخش به وجود آید» میتوان اشاره کرد. این بیان به همان اندازه ریشخند به اپوزیسیون است که سخنان «رمانتیک» و آشفته برخی دیگر که فرضیه «کلاسیک» و عقب ماندهی ترسانیدن مردم از «بیثباتی» را مطرح میسازند و برای حفظ ثبات و نگهداری ساختار رژیم حاکم بر ایران، به امر اصلاحات تأکید میورزند. در صورتی که مشاهده دقیق و تحلیل واقعیتهای زندگی مردم ایران و شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و وضعیت اپوزیسیون، شمار اعدامها و زندانها، شرایط اعمال شده توسط هیأت حاکمه و قدرت مطلقه شخص ولایت فقیه و معضلات ناشی از سیاست خارجی نه با آن اندیشههای «پیتورسک» خوانائی دارد و نه آن «رمانتیسم» را برمیتابد. لازم است که گفته شود که قریب هفت سال است که ما جنبش مردمی ۸۸ که برای کسب آزادی انتخابات بود و نیز بهارهای عرب را پشت سر گذاردهایم، اما جنبش ۸۸ به دلیل عدم لیاقت رهبری آن، یعنی همان کسانی که اصلاحطلبان از آنها دفاع میکنند توسط حاکمیت خشن و استبدادی و ضد انسانی جمهوری اسلامی در نطفه خفه شد و متأسفانه میهن ما راه حل اصلاحطلبانه را که برخی خواب آن را میدیدند از دست داد. امروز به صراحت باید گفت و تکرار کرد که گذار از جمهوری اسلامی حق ملت ایران است و حق باز گرفتنی است و هیچ دیکتاتوری آن را به ملت عطا نکرده است .
اصلاحِ اصلاحطلبان!
این واقعیت ناخوشایند را باید پذیرفت که هر متخلفی به آسانی درستکار نمیگردد، هر بنیادگرایی به راحتی مدرن و متجدد حتی اصلاحطلب نمیشود. هر طرفدار ولایت فقیه، که مدعی سکولاریسم شد، هر کوشندهی دیکتاتوری، «خلقی یا غیر خلقی» که به دموکراسی روی میآورد، هر سلطنتطلبی که به جمهوریخواهی متمایل گردیده، همینطور هر فرد طرفدار رژیم جمهوری اسلامی که تغییر موضع داد و مخالف رژیم شد، بدان مفهوم نیست که اخلاق و رفتار قبلیاش تغییر پیدا کرده باشد. ازاین سخن نباید چنین نتیجه گرفت که ما بر این اعتقادیم که انسانها قابل تغییر و تحول نیستند؛ بلکه باور داریم برای اینکه هر فرد در پروسه تغییر و تحول خود موفق گردد به ناچار باید قادر باشد اخلاق و رفتار خود را نیز تغییر دهد. کسانیکه در گذشته یک روز به دنبال هاشمی رفسنجانی بودند، دیگر روز صلیب خاتمی را به گرده میکشیدند و امروز، علیرغم اعترافات شجاعانه افرادی مثل نوری زاد و صدها زندانی سیاسی دیگر و حتی آقای کروبی که به صراحت رژیم جمهوری اسلامی ایران را اصلاحناپذیر میدانند، هنوز به دنبال اصلاحات هستند چرا قبول نمیکنند که از واقعیت فرسنگها فاصله دارند.
اصلاحطلبان باید این حقیقت تلخ را پذیرا شوند که در مورد اصلاح جمهوری اسلامی در اشتباه محض به سرمیبرند و بهتر است به جای کوشش بی ثمر در اصلاح جمهوری اسلامی، نخست خود را اصلاح کنند سپس به جبهه مردم که برای آزادی و استقلال و دموکراسی و جمهوری مبارزه میکنند بپیوندند! سؤال اساسی این است که اصلاحطلبان چه چیزی را و به وسیله چه کسی میخواهند اصلاح کنند؟ اصلاح قانون اساسی، آشناترین ادعای اصلاحطلبان است. وقتی کسانی که آن را تدوین کردهاند، آن را رعایت نمیکنند و بر اساس تمایلات و منافع شخصی خود بر ایران حکومت میکنند، آیا حاضرند به تغییر قانون اساسی تن در دهند؟ آیا منافع سپاه پاسداران به آنان اجازه میدهد که قانون اساسی تغییر پیدا کند ؟ روحانیونی که بر مرکب مراد سوار شدهاند و به مال و منال بی کران رسیدهاند آیا قبول میکنند قانون اساسی تغییر پیدا کند ؟ آقازادههایی که ثروت ملت ایران را در بانکهای خارجی انباشت کردهاند آیا حاضر میشوند به تغییر قانون اساسی تن در دهند ؟ اینان گناهکاران و جنایتکارانی هستند که بیش از سی سال است که به تخلف و چپاول ملت ایران عادت کرده اند و به سادگی از امتیازات خود دست نخواهند برداشت.
شعار سرنگونی به تنهایی کافی نیست
نویسندهی این سطور از سالها قبل براین اعتقاد بوده است که رژیم جمهوری اسلامی به دلیل دشمنی با دموکراسی و آزادی و استقلال و به جهت زیر پا گذاشتن آزادی انتخابات و حاکمیت ملت اصلاحپذیر نیست، پس چارهای جز سرنگونی آن وجود ندارد. جنبشی که باید در انتظار آن بود، جنبشی است مردمی که برای به دست آوردن آزادیهای فردی و اجتماعی و برای کسب عدالت اجتماعی قد راست خواهد کرد. اینبار به احتمال فراوان، حرکت مردم ایران جنبشی خواهد بود نه تنها برای آزادی و برابری و حقوق بشر بلکه همینطور علیه فقر و علیه حاکمیت دین و عقیده و مکتب و مرام واین جنبش در تمام منطقه تأثیرگذار خواهد بود. این جنبش را طغیان مردم ایران در داخل و خارج کشور و مبارزهی روشنفکران از داخل زندانها و استقامت همهی کسانی که فشارهای رژیم و ضربات سنگین جمهوری اسلامی را در داخل کشور تحمل می کنند به وجود خواهند آورد.
واقعبینی حکم میکند که بپذیریم دوران گذار مخاطرات بزرگی را به همراه خواهد داشت و میهنمان برای مدتی در آشفتگی سیاسی و اجتماعی و نا امنی به سر خواهد برد، در چنین چشماندازی، هم وغم و دل نگرانی درجهی اول اپوزیسیون باید این باشد که این دوران هر چه بیشتر کوتاهتر شود. برای این کار چارهای نیست غیر از اینکه اپوزیسیون خود را متشکل و همساز کرده و برای برنامهی دوران گذر کار کند و خود را در برابر آن مسئولیت بزرگ، یعنی بازسازی جامعه و ترویج فرهنگ اعتدال و احترام به رقبای سیاسی و رعایت حقوق انسانی و دفاع از آزادی همه آحاد ملت، از طرفداران پادشاهی تا مدافعان کمونیسم کارگری، آماده سازد. فراموش نکنیم منظور دفاع ار حقوق و آزادیهای آنان است و بدان معنا و مفهوم نیست که عوامل تشکیلدهندهی همسازی برای گذار از جمهوری اسلامی، میتواند متشکل از نیروهایی باشند که در ذات خود ناهمگون هسنتد.
در این فراروند، ساختارهای رژیم جمهوری اسلامی به ناچار درهم خواهند ریخت. ازهم پاشیده شدن ساختارهای حاکمیت مافیای مذهبی که فساد و رشوه و دروغ و ریا را در جامعه اشاعه داده است یک امر واقعی و ضروری است. در این رژیم خرابی فراگیر شده وانحطاط به حدی رسیده است که باید در اندیشهی بازسازی ساختارها موجود بود و اندیشه به تنهایی کافی نیست باید طرحهای عملی ارائه داد و به تدوین آنها پرداخت.
برنامهریزی مرحلهی گذار و ترسیم یک چشمانداز واقعبینانه و تعیین مسئولیتها در این مرحلۀ سخت حساس، با مشارکت زنان و مردانی که قادر به عملی ساختن پروژههای لازم برای گذار به دوران دموکراسی هستند، عمدهترین وظیفهی جمهوریخواهان سکولار ، لائیک، آزادیخواه، مستقل و طرفدار سرنگونی است.
انحطاط قدرتمداران به خوبی نشان میدهد که قدرت به خودی خود هیچ ارزش و منزلتی ندارد، بلکه کسب قدرت آنگاه مفهوم پیدا میکند که در جهت خدمت به مردم و جامعه بشری باشد. به همین دلیل بایستی توجه کرد که تفاوت است بین اپوزیسیون که میخواهد آزادی را به ارمغان بیآورد و آنی که میخواهد با کسب قدرت به امیال فردی، موروثی، خانوادگی، گروهی و عقیدتی دست پیدا کند.
به عبارت دیگر کسب قدرت باید حتماً برای خدمت به جامعه باشد. رهبری جمهوریخواهان بایستی از افرادی تشکیل شود که به آزادی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی و جدایی دین و دولت به شدت پایبند باشند و از این اصول به طور قرص و محکم و با فداکاری و بدون کوچکترین تعلّل و تخلفی دفاع کنند. اینان در واقع تضمین کنندهی آزادی و مردمسالاری و سکولاریسم و لائیسیته و تمامیت ارضی و استقلال ایران و عدالت اجتماعی و ضامن حقوق اقلیتها هستند. مجلس مؤسسان را باید این رهبران آزادیخواه با در نظر گرفتن حقوق همه نحله های سیاسی و تضمین کامل برابری، آزادی و دموکراسی برای همه برگزار کنند.
[1] فعالان این کمیته عبارت بودند از مولود خانلری، امیر پیشداد، ابوالحسن بنیصدر، حسین ملک، حسین مهدوی، احمد فاروق، احمد سلامتیان، فرهنگ قاسمی …
[2] Pittoresque – تعبیرات غیر جدی و فولکلوریک
تحلیل روز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر