مجید محمدی
از خوش شانسیهای حکومت اسلامی وجود نيروهای سياسی ايرانی و امريکايی در ايالات متحده است که برای بقای آن با هر گونه لابی کار می کنند يا صدای "نظام" (با برداشتهای گوناگونی که از حکومت اسلامی می شود) در امريکا هستند.
اين خوش شانسی از يک سو نتيجهی درآمدهای نفتی است که خيلی از افراد را به سمت اين کيک بزرگ با دسترسی محدود روانه می کند و از سوی ديگر محصول رسوب ايدئولوژیهای اسلامگرايی و مارکسيسم در لايههايی از ايرانيان و غيرايرانيان است.
در اين نوشته صرفا به لابی يا صدای اصلاح طلبان حکومتی حکومت اسلامی در ايالات متحده می پردازم. اين دلالان يا صداها مشاغل گوناگونی دارند:روزنامه نگار، محقق، اهل کسب و کار، استاد دانشگاه، روحانيون، و کارکنان اداری. آنها در برابر رسانههای امريکايی و مخاطبان ايرانی خود بيش از حکومت اسلامی از ايالات متحده انتقاد می کنند. انتقاد از سياستهای اوباما و ديگر مقامات امريکايی در اين صداها عمدتا جايی برای انتقاد از فرماندهان سپاه و بسيج و لباس شخصیها و قوهی قضاييه باقی نمی گذارد.ه
اين صداها با ديگر لابی گران (دلالان) اين قلمرو مشترکاتی دارند، مثل
م 1. مخالفت با هرگونه فشار روی حکومت دينی در ايران تحت عنوان صلح طلبی و مخالفت با جنگ و حتی مخالفت با تحريمها که حق طبيعی هر کشور است که از معامله با ديگر کشورها سرباز زند،ه
ب 2. بی توجهی به نقض حقوق بشر شهروندان عادی (فعالان سياسیای که صدای حکومت اسلامی يا يکی از جناحهای آن هستند فقط برای نقض حقوق دوستان هم تشکيلاتی صدايشان بلند می شود)،ه
وو3. وابستگی و پيوستگی به يکی از جناحهای درونی حکومت اسلامی از اصلاح طلبان حکومتی تا مشائيستها ـ از موتلفه گرفته تا خانوادهی رفسنجانی و کارگزاران، و از مصباح تا بيت رهبری، و
م4. معرفی کردن منتقدان خود به عنوان طرفدار جنگ و خونريزی، وطن فروش، و همسو با بيگانه.
البته آنها با هم تفاوتهايی نيز دارند: برخی در چارچوب رقابتهای سياسی درون نظام اسلامی به زندان رفتهاند همانند ديگر باورمندان به حکومت اسلامی ممکن است در صورت بازگشت به زندان نيز فرستاده شوند، برخی فقط برای گردهمايیهای دولتی در ايران دعوت می شوند، برخی مستقيما برای دولت حکومت اسلامی کار می کنند، برخی سرمايه گذارند، برخی دلال و قاچاقچیاند، برخی چمدانهايشان برای کسب قدرت در داخل آماده است، و برخی از منتفعان نظام در ۳۴ سال گذشتهاند.
صداهای اصلاح طلبان حکومتی در ايالات متحده پنج ويژگی دارند:
.ب1. برای منتقدان خامنهای اما پای بند به نظام اسلامی لابی می کنند
لابی اصلاح طلبان حکومتی هميشه بر پای بندی به حکومت اسلامی موجود اصرار کرده است. برخی از اين دلالان سياسی ممکن است در دورههايی به تدريج به سوی نفی رژيم از طريق رفراندم پيش رفته باشند اما پس از برافتادن رژيمهای سياسی در ليبی و مصر و جنگ داخلی در سوريه (که به تصور آنها با دخالت غربیها بدينجا رسيده است) تب ضد امپرياليستیشان بالا گرفته و اکنون از بقای رژيم حکومت اسلامی ( و نه همهی سياستهای آن) در برابر شورش همگانی با حمايت غرب (که می انديشند تنها دو گزينهی پيش رو هستند) دفاع می کنند.
ا2. استبداد موجود را بر استعمار (موهوم) ترجيح می دهند. لابی اصلاح طلبان مذهبی با هرگونه حمله يا تهديد نظامی (حتی در شرايطی که ميليونها ايرانی توسط رژيم قربانی شوند يا رژيم در آستانهی توليد سلاح هستهای باشد) و تحريم عليه حکومت اسلامی مخالف است. اين لابی پيش از همه، مرگ جنبش سبز را اعلام کرد و در سالهای 91 و 92 به تشويق مشارکت سياسی در انتخابات رژيم هم می پردازد. اعضای اين لابی حتی از تمجيد کردن از خامنهای در برابر ايالات متحده ابايی ندارد و به او حق می دهد که در برابر ايالات متحده به فحاشی و استکبار ستيزی بپردازد. اعضای اين لابی تا آنجا پيش می روند که غير عقلانی بودن رفتار رژيم در داخل و خارج را نفی کرده و خامنهای را فردی دارای مبانی عقلانی در برخورد با ايالات متحده بر می شمارند. اعضای اين لابی هيچگاه از شکنجه در زندانها سخن نمی گويند مگر آن که شخصا به آنها حمله کنند. زمانی که شخصا به آنها حمله کنند يادشان می افتد که در چه جهنمی می زيستهاند اما غير از آن خودیهای سفاک را به غربيان ليبرال ترجيح می دهد.ه
م3. مشی تبليغاتی دارند. صداهای بخش اصلاح طلب مذهبی حکومت اسلامی مدعیاند که تحليل گرند اما آثارشان تبليغاتی است. البته برای پوشاندن وجه تبليغاتی نوشتهها ده ها پی نوشت می دهند و نام ده ها متفکر در آنها ذکر می شود اما اين تاکتيکها از تبليغاتچی بودن آنها نمی کاهد. تحليل گر بخشی از نوشتههای خود را همانند اعلاميههای کمونيستها سياه و پر رنگ نمی کند تا خواننده را تحت تاثير قرار دهد، يک موضوع را دهها بار در نوشتههای مختلف به صور گوناگون تکرار نمی کند تا خوانندگان را شير فهم کند، و به منتقدان خود حملهی شخصی نمی کند. اين تبليغاتچیها فقط در برابر همپيمانان خود يعنی روشنفکران مذهبی و اصلاح طلبان دينی مودبانه به انتقاد می پردازند اما هنگامی که نوبت به منتقدان سکولار و قائلان به براندازی برسد به اخلاق اسلامگرايی خود بازگشته و از دروغ گويی و پنهانکاری ابايی ندارند.
ا4. اولويت آنها حل مشکلات شخصی است. صداهای لابی اصلاح طلبان مذهبی حکومت اسلامی در شناخت دنيای پيرامونشان در ايالات متحده مشکلات جدی دارند. برخی از آنها در دورهای حاضر نبودند با مدير يکی از تلويزيونهای فارسیزبان مستقر در لس آنجلس مصاحبه کنند (همهی تلويريون های مستقر در لس آنجلس را سلطنت طلب می دانستند) اما بعد در همين شبکه برنامهی تلويزيونی هفتگی گرفتند. آنها در ايران که بودند به دليل داشتن رسانه با رسانههای خارجیمصاحبه نمی کردند (آنها را صدای استعمار می دانستند) اما تا از ايران خارجشدند برای طرح انديشههايشان به سراغ تک تک آنها رفته و مصاحبه و نوشتنبرای رسانههای فارسی زبان، حتی آنها که هزينهشان را دولتها تامين می کنند، مباح شد (مثل جمهوری خواهان امريکايی که تا فرزندانشان همجنسگرا میشوند طرفدار همجنسگرايی می شوند). همکاری و ديدار با مقامات دول خارجی نيز تا حدی که خود آنها می کنند مباح است و اگر کسی فراتر از آن رفت می شود طرفدار کلنگی شدن ايران و همسو با بيگانه.
ا5. ادعای فعال حقوق بشری دارند. بخشی از لابی اصلاح طلبان حکومتی در ايالات متحده بر خود نام فعالان حقوق بشر می گذارد. بگرديد ببينيد آيا اين صداها که ممکن است در ايران به زندان هم رفته باشند (به واسطهی رقابتهای سياسی برای کسب قدرت) رفتار بسيجيان و سپاهيان با مردم عادی در خيابانها را به انتقاد گرفتهاند (يک خط مطلب در انتقاد به بسيج نوشتهاند؟) آيا فرماندهان سپاه و سوء استفادههای آنها از قدرت مورد اشاره آنها قرار گرفته است، آيا از قوه قضاييه انتقاد می کنند، آيا اصولا موضوع رفتارهای قوهی قضاييه با شهروندان (غير از پروندهی خود آنها) مورد توجه آنها قرار گرفته شده است، آيا به داستان کهريزک پرداختهاند و اين که چرا اين گونه اتفاقها در ايران می افتد؟ ايا اعدام جوانان به خاطر دزدی پنجاه هزار تومان در نوشتههای اين گونه فعالان حقوق بشر مورد توجه قرار گرفته است؟ آيا آنها در ناخوداگاهشان هنوز خود را يکی از آن بسيجيان می دانند و به خود جرات نمی دهند جنايات آنها را مورد انتقاد و حتی اشاره قرار دهد؟ آنها خود را فعال حقوق بشر معرفی می کنند و رسانهی کافی برای اظهار نظر در اختيار دارند. از اين جهت عدم فرصت و فضای رسانهای نمی تواند توجيهمناسبی برای نپرداختن به موضوعات مذکور باشد. در نوشتههای آنها هماننددورهی قدرت اصلاح طلبان مذهبی در داخل کشور اثری از مخالفت با يا نقد نقضحقوق روزمرهی شهروندان و تماميت خواهی رژيم به چشم نمی خورد. آنها باخامنهای مخالفاند و نه مبانی رژيم اسلامی که بر شريعت و دخالت در زندگی روزمره بنا شده است. آنها با نقض حقوق هر روزهی ميليونها سرباز ايرانی (که به اجبار به نمازخانه برای نماز اجباری می برند)، ميليونها کارمند ايرانی (که گزينش می شوند)، ميليونها زن ايرانی (که مورد آزار بسيجيان قرار می گيرند)،ميليونها جوان ايرانی (که برای شادی و دور هم جمع شدن و لباس راحت پوشيدن و رفتن بيرون با دوست دختر خود) در ترس بازداشت زندگی می کنند کاری ندارند. راديکاترين آنها متمرکزند بر اقتدارگرايی خامنهای (و نه حکومت اسلامی). نقض حقوق بشر توسط دولت امريکا در هدف قرار دادن تروريست های اسلامگرا که پس از کشتن سربازان امريکايی در ميان شهروندان عادی رفت و آمد می کنند و موجب کشته شدن آنها در حمله به خود می شوند در اولويت بررسی است و نه نقض حقوق بشر شهروندان ايرانی. ببينيد آيا لابی اصلاح طلبان حکومتی از حمايت رژيم از حزب الله لبنان يا حمايت حکومت اسلامی از کشتار 70 هزار سوری انتقادی کرده است يا نه؟ وقتی مسلمانان در ميانمار يا پاکستان کشته می شوند رگهای حقوق بشری آنها متورم می شود اما وقتی مسيحيان در مصر يا عراق يا سودان کشته می شوند صدايی از آنها بر نمی آيد.آنها در مورد ستمی که بر بهاييان ايران می رود و حتی قبرستان آنها را خرابمی کنند کاملاً ساکتاند. چرا؟ چون می دانند برای کسب قدرت در ايران (کهآرزوی آن را در سر می پرورانند) اين موضوع دردسر ايجاد می کند آنها هوایهمپيمانان شان در تهران را دارند.همعرفی ايرانيان قائل به براندازی رژيم در خارج کشور به عنوان چلبی و کرزی يا عروسک کوکی، تقليل آنها به مجاهدين خلق، معرفی آنها به عنوان خواهان نابودی کشور، و معرفی خواستهای مناطق به عنوان تجزيه طلبی هميشه از مواضع اصلاح طلبان حکومتی بوده است که امروز از زبان لابی آنها در ايالات متحده شنيده می شود؛ کسانی که امروز از ترس امپرياليسم به دامن پيروان صديق خمينی پناه آوردهاند منتقدان خود را خونريز و کلنگی ساز و خود را به عنوان مدافع حقوق بشر معرفی می کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر