بروشنایی
وجنبش برچیدن بساط دین
و درونسازی آن!
فیروز نجومی
ژینای زیبا، چنان چون فرشتگان آسمانی، در دست اهریمن دین اسلام، دین غرقه در دریای خون و آلوده به بجنایت و خیانت، در عفوان جوانی، زندگی شیرین را در این جهان ترک گفت و ستاره ای درخشان گردید در آسمان تاریک ملت ایران. مهمتر انکه، حکومت اسلامی را تا بیخ و بن بلرزه در اورد و در بافتهای مفاصلش سستی دوانید. مگر ندید مزدوران چماق بدست حکومت دین را چگونه در برابر اخیرترین ابراز خشم و نفرت انباشته عمومی پای بگریز نهادند؟
آیا حماسه افرین نبود اگر این دلاوری و شجاعت همچنان ادامه می یافت تا فروپاشی حکومت مقدس آخوندی؟ عاقبت کار، هر مدتی که بطور انجامد، از پیش نمیتواند چیزی دیگری تصور شود مگر پیروزی، نه فقط بشکل و قیافه ای معمولی، نه به پیروزی بر یک حکومت ستمگر سیاسی، بلکه پیروزی بر حکومتی که الهی ست، حکومتی نه بر اساس شرکت و رای انسانها بلکه پیروز بر حکومتی که بر اساس رای و تایید الله و بندگان الله. درست است بندگان الله هم انسان هستند، اما، انسانهایی هستند گرقتار توهماتی همچون یکتایی و یگانگی الله، به مثابه تنها خدایی که وجود دارد و هیچ خدای دیگر، بجز او خدای دیگری نیست. که الله، تنها خدایی ست که تاکنون نیز پیامبران بسیاری هم از میان بندگان خویش برگزیده که دیگر بندگان خود را براه "مستقیم" هدایت کنند، پیامبرانی که آخرین آنها، نیز، محمدبن عبدالله بوده است، بچه چوپانی که پیامهای الله را دریافت میکرده است.
بنابراین، چه خوب است بخاطر داشته باشیم، همچنانکه اروپائیان با جنبشهای انسانخواهی و روشنگرایی توانستند با گذر از دوران تاریکی در اواخر قرون وسطی و طلوع روشنایی از قرن هیجدهم به پیش روند و جهان ساکن و مرده دردست مالکان ثروت و رعیت را دگرگون نموده و جهانی نو بیافریند بازتابنده خرد و اندیشه بشریت. هم اکنون ما، نیز، در حال گذار از دوران تاریکی هستیم، گذار از دوران حکومت مقدس الهی و یا گذار از دوران حکومت اسلامی هستیم بدوران روشنایی، بمعنای رهایش از بندهایی دین اسارتبار سیاسی، دین اسلام از نوعی داوازده امامی آن، دینی بازتابنده خشونت و انتقام ستانی، سراسر خرافه گرایی و کهنه پرستی که قرنهاست از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است.
اینجا از بکار بردن ایدئولوژی بجای دین، عمدا امتناع میکنیم چون ایدنولوژی را جانشین دینی که ذاتا سیاسی ست و خواستار تسلیم و اطاعت و فرمانبری در تمامی روابط اجتماعی و حقوقی و اقتصادی و خصوصی و عمومی و غیره، و غیره است، باید نوعی گریز خوانده شود از نگریستن در چهره دین همانگونه که هست، دینی خواستار قدرت و مطلق گرایی و تمامیت خواهی.
قسم دهمتان ای هموطنان روشن بین و روشنفکر، ای فعالین مبارز حقوق بشر و فعلان سیاسی، بیائید که از فریب خود دست بکشیم، که مرگ زندگی و یا مرگ ژینا، بتازگی آغاز نگشته است و یا پایان مرگ دیگر زنان در دست بندگان شهوت زده ولی فقیه در دفاع از وحدت و ولایت نیست، آنهم بجرم "بد حجابی." چه جرم بزرگ و نابخشودنی نزد الله، نزد خدایی که همگان باور دارند که رحمان است و رحیم. تردید مدارکه تا دین، آنهم دین اسلام بواسطه آخوند سازمان یافته و در حوزه هایی بنام حوزه های علمیه در خدمت ترویج و گسترش تاریکی و نادانی و نابینائی بکار خود ادامه میدهد، آش همین است و کاسه همین، بویژه اگر کاسه خشم جمعی، همچون 96 و 98، پس از چند روز تهی گردد.
افسوس و صد افسوس که دورنمای رهایش از این تاریکی، نه خوش منظر است و نه امیدوار کننده. چرا که دینی که نگاهدار و نگهبانش آخوند و فقیه متولی آن است، دین اسلام، همان دینی است که 90 درصد جامعه، از بالا تا پائین بدان باور دارند، به دین اسلام باور دارند هر چند متفاوت و کثیر و دگرگون، در شکل و شمایل و حتی محتویات گوناگون.
درست است، در اکثرت فرهنگها، دین، برگزیدنی نیست. چرا که ما با دین قدم بعرصه وجود میگذاریم. چه نامها که ریشه از دین بر نگیرند. چه ستایشها، چه سپاسگزاریها از وجود ایمان و باورهای دینی بزبانها رانده نشود. دین و باورهای دینی همیشه همنشین خوب بوده اند و هر آنچه که به پسند و تایید جامعه در آمده است. هنوز هم، باور به دین و هر آنچه دینی ست از چنان حرمت و عزتی بر خوردار است که قسم بدان، میتواند براحتی هرکذب و دروغ بزرگی را به یک حقیقت فنا ناپذیر تبدیل نماید. حال بگذریم از نذرو نیازها و برگزاری مراسم گوناگون عروسی ها تا عزاداریها و پهن کردن سفره های رنگ وارنگ تا رفتن زیارتها که در فرهنگ ما نهادین گردیده است-البته ویژه هر دین خاص، از جمله اسلام دوازده امامی و یا دینی برخاسته از توهم مضاعف بر ساخته از باور به ادامه رسالت توسط امامت تا قیامت، یعنی تا آنزمانی که امام دوازدهم، آخرین امامها پس از بیش از یکهزار سال از غیبت خروج یابد تا شمشیر بر کشد و بد و شر، ظلم و ستم را از جهان پاک نموده برادری و برابری عدلت الهی را بر پا نماید.
آنچه، غم انگیزاست و اندوه زاتر، آنستکه دینی که ما از نیاکان خود بارث برده ایم همان دینی ست که اخوندها بما آموخته اند و میآموزند همانگونه که به نیاکان ما آخوخته اند. اگر بخواهیم اندکی فلسفی بیاندیشیم باید بگوییم هستی ما، از هر راویه ای که بنگری، به دین الوده است. آخوندها در فوقانی ترین مرتبه شان مشتاقانه انتظار داشتند که همگان عمیقا باور کنند که هستی شان برساخته شده است از دین باوری و هر آنچه که از آن بر میخیزد، از جمله وظایف و قواعد و مقررات تعریف شده در شریعت اسلامی.
اگر نیک اندیش باشیم، باید باندازه گیری مشکل بپردازیم که نه امرو بلکه بیش از 43 سال است در چنگالش گرفتار هستیم، بدون آنکه با آن، بطور جدی، روی در روی شویم و بر چهره اش خراشی وارد آوریم و جویا شیم که چه شد که نزدیک به نیم قرن سلطه حکومت دین را پذیرفتیم؟ که چگونه به حکومت دین، دینی که آخوند آموزگار و نگهبان انست، تن دادیم و ترجیح دادیم بسازیم تا بسوزیم؟ دینی که آخوندها بما آموخته اند و ما بآن باور داریمف دینی برگزاری مراسم گوناگون از عبادات روزانه گرفته از مراسم طهارت وضو گرفته تا برگزاری رکوع و سجده و اعتراف مکرر بحقارت و ناچیزی خود.اگر در آن دنیا نخواهی گرفتار شوی و بدوزخ الله راه یابی.
امروز، اما، واگذایی حتی رفتارهایی باین سادگی باراده شخصی ناممکن و حتی جرم شناخته مییشود. چرا که آخوندی که خود را متولی دین اسلام بشمار میاورد، شمشیر و شلاق برگرفته و بر جامعه سلطه افکنده است و جامعه را باسارت و بندگی کشانده است. بعضا، در اسارت و بندگی، احساس غرور و شرافت کنند و بدان افتخار ورزند، خدمتگزاری نموده و به نوکری تن در دهند و به تف لیسی، تا بقدرت و ثروت رسند.
خدمتگزاری این تف لیسان است که حکومت دین را برپا نگاهداشته است. بیشتر وزرا، از جمله وزیر کشور و گردانندگان فوقانی دستگاه بروکراسی، از حوزه های علمیه بر نخواسته اند و عمامه بسر عبا و قبا بتن ندارند. این تف لیسان، حتی بیشتر از آخوند حاکم، به ولی فقیه عشق و علاقه میورزند. چون کوتاه ترین راه رسیدن به ثروت است و قدرت. هر چقدر نوکرتر و چاپلووستر، مقام و مرتبه بالاتر و برتر، روشی مروج فساد اخلاقی برخاسته از دروغپردازی و وارونه سازی حقایق.
این بدان معناست که آنچه مشکل آفرین است پای بندی جامعه است به باورهایی که ماهیتا از دین بر میخیزد، همان دینی که تمامی جامعه را بخواری و حقارت کشانده است، همان دینی که در حوزه های علمیه تدریش میشود. 44 سال است که آخوند نیمی از جامعه را، زنان را باسارت حجاب در آورده است. نه اینکه زنان تن نداده اند. تن داده اند بآن دلیل که همانند زن خود را در بند و اسارت احساس نمیکردند و کم و بیش توانستند حجاب را بنا بر اراده خویش تغییر دهند. بآن دلیل که آنها در عصر نوتر از نو زندگی میکردند. قتل ژینا، زن 22 ساله کرد، زیبا روی و خوشاندام و بسیاری دیگر پیش از او مثل زهرا بن یعقوبی که در ستاد نهی از منکرات در شهر همدان بقتل رسید، نشان میدهد شریعت اسلامی اصلاح پذیر نیست.
بی جهت نیست که حکومت، دین شمشیر و شلاق بر گرفته تا حجاب را همچنان بر زندگی روزمره، نه تنها تمامی زنان، بلکه تمامی مردان حاکم نماید. همین بس که مردی برسم مردانگی، دهان بعتراض بگشاید یا سر بطناب دار دهد و یا در بیخ سیاهچالهای حکومت دین به بند و شکنجه کشیده شود.
آز روی خوشخیالی ست که به براندزی حکومت آخوندی اندیشه کنیم بدون آنکه تکلیف خود را با دین روشن نمائیم. تردید مدارکه بر اندازی حکومت آخوندی، از تعین و تعریف تکلیف خویشتن با دین میگذرد. چه بسا خدشه ای هم به چهره دین، در این رو در رویی وارد آید. اما، چه باک. آنچه مهم است آن است که باور آوریم تعین تکلیف با دین از بی دینی و بدور ریختن باورهای دینی نمیگذرد، هرچند چه بهتر که چنین شود، بلکه بمعنای راندن دین بخلوت است، راندن دین است به محدودیت خصوصی و شخصی و از همه مهمتر بمعنای جنبشی ست بسوی فردی و درونسازی دین که سر انجام برهایش از بندهای اسارت آور اسلام انجامد.
البته که پس 44 سال ویرانی در دست آخوند، نه تنها باید بنفی خصور آخوند در برگزاری نمازگزاری بپرداریم که بحث در باره ضرورت آنرا بطور روزانه به فرصت دیگری واگذا میکنیم. امروز، آما، زمان آن فرا رسیده که بساط دین را در آرامش و بزبان صلح در سطح مختلف جامعه برچینیم. اگر تمایل و دلبستگی به دین را تمیتوان برانداخت، اما، میتوان آنرا بمناسبت و در هماهنگی با روز متحول ساخت و بجای آنکه به تعرض با نو در آید، خود نو را در آغوش کشد. بدین واقعیت آخوندها واقفند، اما، آنرا در دست یابی بعلم هسته ای و موشک سازی وپهپاد پروازی و یا ابزار زورنمایی، بیان میکنند که نشاندهند که تا جه حد عالی اسلام تن به نوسازی میدهد. مسئله این است که چه سود اگر آخوند را سر نگون سازیم، اما، همچنان به اصل و اصول دینی که بما آنوخته اند، دست نخورده به باور بدان ادامه دهیم، به دین آخوندی، بدینی که حاکم مطلق بر یک جامعه پهناور گردیده است.
اولین چیزی که در جنبشی که میتوند از دل پروسه گذار از دوران تاریکی بدوران روشنایی بیرون آید جنبش خصوصی سازی و با بازبان شاعراته تری ،جنببش درون سازی دین است. بدین ممنظور است که باید بمبارزه و درگیری با نمادهای دینی که در دنیای تصویری و اینترنتی نفوذ یافته اند بپردازیم و بافشای تاثیر تخریب کننده آن در جامعه که در تجربه تاریخی ثبت گردیده است. مگر میتوان منبر خطبه و خطابه را همانگونه که بوده است بقا یابد و آخوند همچون گذشته بر فراز آن به نفرت پراکنی و فرومانروایی بپردازد. برچیدن بساط دین در تمامی سطوح اجتماعی، از جمله بر چیدن برگزاری نماز اجتماعی و جنبش راندن اسلام بخانه و درونسازی آن باید بیک جنشی همه کیر تبدیل شود. چرا کسی که میخواهد خود را بزند و در عزای حسین، قمه بر سر و تن خود بکشد، آزاد نباشد؟ هر فردی باید آزاد بشد به هر آنچه که باور دارد عمل کند، اما، در خلوت خود و در درون خویش. هرکسی حق دارد دوست یدارد و آزاد به ستایش پرستش آن باید باشد که میخواهد. باور دینی باید بیک باور خصوصی و دینی تبدیل شود. این است که اگر کمی دور نگر باشیم گذار از دوران تاریکی بدروان روشنایی بر اساس درونسازی دین را بشعاری باید تبدیل نماییم که مرگ ژینا، ستاره درخشان آسمان تاریک ایران، بیکی از مهمترین عامل بخشیدن روح و جان در آید بجنبش رهایش از حکومت اسلامی برهبری قشر مفتخوار جامعه، آخوندی.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر