۱۴۰۱ شهریور ۲۳, چهارشنبه

 جبهه « حامیان رضا پهلوی» 

 چرا پروژه های آقای رضا پهلوی جملگی بی فرجام شدند؟


عبدالحمید وحیدی

یکی از حربه های برنده علیه آقای رضا پهلوی که از سوی مخالفان و حتی حامیان ایشان همواره تکرار می شود، و انرا به عنوان ناتوانی در امور تشکیلاتی معرفی می نمایند، همانا نافرجامی در پروژه هایی نظیر شورای ملی برای انتخابات آزاد، ققنوس ، پیمان نوین و اظهارنظرهای متناقص دیگر می باشد.

در اینجا روی سخن با مخالفان ایشان نیست ، زیر شماری از آنها به پیروی از« فرقه برهانی»  براین باورند که "حتی با مرده شاه باید مبارزه  کرد". بلکه پرسشها خطاب به حامیان و خاصه مشاوران  به اصطلاح نزدیک  ایشان می باشد:

آیا آقای رضا پهلوی این پروژه ها را بدون صلاحدید شما که خود را مشاوران کارکشته و نزدیک به ایشان معرفی می کنید،  انجام داده است؟ 

اگر چنین است، پس چه تفاوتی میان ایشان و حکمرانی پدرشان وجود دارد؟ مگر نمی فرمایند، که نمی خواهم اشتباهات پدرم را تکرار نمایم؟

اما اگر با صلاحدید برخی از شما صورت گرفته است، که بی تردید چنین بوده است، چرا مسئولیّت آنها را بعهده نمی گیرید؟ 

چرا اقای رضا علیجانی باید، پیشنهاد خود را در باره « حزب راه پهلوی» مستقیمآ به آقای رضا پهلوی بدهند؟

چرا ایشان مجددآ  در گفتگو با آقای مهرداد خوانساری در برنامه پرگار بی بی سی باید در خواست خود را مسقیمآ از ایشان  بنماید: 

من از آقای پهلوی می خواهم که با من مصاحبه ای داشته باشند، درآن مصاحبه من انتقاد نمی کنم و صرفآ جهت ابهام زدایی سئوالاتی را مطرح می کنم و حتی سوالات را از پیش در اختیار ایشان می گذارم. 

چرا خود آقای مهرداد خوانساری نباید ابهام زدایی بکنند؟ 

آبا حامیان آقای رضا پهلوی برای رفع این نقایص چاره ای اندیشیده اند؟

 یا تنها در این انتظارید که یا کودتایی  یا حمله ای از سوی بیگانگان در حمایت از ایشان روی دهد وبه این شکل  به قدرت برسند؟

در فردای چنین روزی چه تعداد از این حامیان خارج نشین چمدان می بندند و به ایران باز می گردند؟

پس چه باید کرد؟

جبهه حامیان رنگارنگ آقای رضا پهلوی در صورتی شکل رسمی و مورد توجه جهانیان قرار می گیرد که درعین  رنگارنگی  در میان خود حامیان که امری است بسیارطبیعی ومعقول، دست به یک انتخابات درون «جبهه» ای بدون دخالت مستقیم آقای رضا پهلوی بزنند،  دقیقآ بهمان شکل و شمایلی که در انتخابات درون حزبی  کشورهای دموکراتیک صورت می گیرد. 

آنگاه شخص برگزیده ،منتخب اکثریت حامیان بشمارخواهد رفت.

مهمترین وظیفه این فرد و مشاورانش در اینست که حدود و ثغور وظایف آقای رضا پهلوی را در صورت گزینش به عنوان پادشاه و آنهم در یک همه پرسی ، تعیین و تعریف نمایند. 

اولین فایده اینکار در اینست که ما برای اولین بار، پس از چندین دههه مدنیّت خود را اثباب کرده ایم.

 احتمالآ، این جبهه در پارگرافی  آقای رضا پهلوی را بعنوان « نماد ملّی » معرفی خواهد کرد، حتی در صورت عدم پذیرش ایشان به عنوان پادشاه پس از همه پرسی، برای حامیان  همیشه بعنوان « نماد ملی» و به عنوان شاهزاده غیر رسمی باقی خواهند ماند. 

مگر امروز حامیان اقای محمد مصدق، در میان خود  بعنوان « نماد ملی» نمی شناسند؟

آیا کسی جز نظام جمهوری اسلامی ، بخود اجازه می دهد چنین حقّی را از آنها سلب نماید؟ فراموش نباید کرد که هر کس یا کسانی می توانند فردی را بعنوان « نماد ملی» بشناسند، برای نمونه آقای جعفر پناهی تقاضا کرد که خانم نسرین ستوده بعنوان نماد ملی شناخته شود. البته حامیان ایشان و هم حامیان آقای محمد مصدق باید بدانند که لقب نماد ملی به صورت قانونی به کسی داده می شود که براثر یک فرایند حقوقی ثبت و به رسمیّت شناخته شده باشد. 

 ملکه انگیس همواره در قانون اساسی استرالیا بعنوان«پادشاه و نماد ملی» بوده امروز هم می باشد.

اما شمار زیادی از مردم استرالیا خواهان برقراری نظام جمهوری و حذف نظام پادشاهی بودند. بنابراین، تقاضای یک همه پرسی رااز دولت و پارلمان نمودند. در سال 1999 طی یک همه پرسی 54/87% بنفع نظام پادشاهی رای دادند.

این در حالی است که در این فرایند، ملکه انگلیس هیچگونه نقش و دخالتی نداشتند، و حتی اگر موافقان ایشان موفق به کسب حداکثر آراء را نمیشدند، بطور غیر رسمی برای آندسته از موافقان خود، همواره بصورت غیر رسمی ملکه  انگلیس و نماد ملی باقی می ماندند.

پس خوب است که از همکنون بیاموزیم که آقای رضا پهلوی را یک شخصیت مداخله گر نپرورانیم، زیرا چنین روشی جزء به استبداد ره نمی جوید.   

10.09.2022

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر