۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

 قاتل واقعی طلبه همدانی، بخشی از جریان اصولگراست 

زمانیکه آقای عباس عبدی و اوباش همراهش سفارت آمریکا را اشغال کرد ، چیزی بنام جریان اصولگرا وجودنداشت



عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
ترور یک روحانی در همدان از سوی اوباش اتفاقی مهم بود که باید مورد توجه کافی قرار گیرد. هرچند قصد ندارم که هر اتفاقی را به سرعت به پای بخشی از جناح اصولگرا بنویسم، ولی در این مورد خاص و به علل گوناگون مجبوریم که چنین اتهامی را متوجه آنان کنیم.
به ویژه آنکه انحراف رفتاری این جماعت در حمایت ضمنی از فرهنگ الوات و به کارگیری آنان در حذف دیگران و نیز همراهی آنان با مناسک دینی موجب شکل‌گیری یک فساد عجیب و غریب رفتاری شد که اکنون آثار خود را نشان می‌دهد.
برای فهم سیر تحولات جامعه و انقلاب باید به تحلیل و مقایسه برخی مصادیق مهم پرداخت. برای کسی که در انقلاب بوده و فعالیت هم داشته است، قابل تصور نبود، روزی برسد که از سوی برخی افرادی که خود را مدافع انقلاب و حتی میراث‌دار آن می‌دانند از فردی چون تتلو تقدیر و قدردانی شود و او را در جمعی علنی و رسمی تشویق کرده و هدیه‌بارانش کنند، آن هم در لباس روحانیت به او تابلوی تصویرش را هدیه کنند!



اگر ابتدای انقلاب کسی می‌پرسید چقدر احتمال می‌دهید که ۴۰ سال پس از انقلاب چنین واقعه‌ای رخ دهد، آن هم به نام انقلاب و نیز اگر می‌پرسید که چقدر احتمال می‌دهید که تا ۴۰ سال دیگر یک شهاب‌سنگ به زمین برخورد کند و همه بشر و حیات زمینی را نابود کند، به‌طور قطع احتمال وقوع رخداد اول را کمتر و غیرممکن‌تر می‌دانستند.
جماعت اوباش ابتدا خود را در قالب تجمعات به ظاهر دینی و مناسکی بازتولید کردند. سپس ادبیات آنان وارد ادبیات رسمی شد. ادبیاتی رسمی که در سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ رایج بود، بازتابی از این فرهنگ بود. بعد کم‌کم از حاشیه به متن وارد شدند. ابتدا برای بیرون کردن دیگران از میدان به‌کار آمدند. سپس در نشست‌های 
انتخاباتی و با کلاه‌های مخملی حاضر شدند. موسیقی خود را به بازار دادند و به‌طور رسمی قدر دیدند.
عرض اندام این جماعت چنان زیاد شد که در برخی محلات جان و مال و ناموس مردم از دست آنان آسایش نداشت. هنگامی که جان مردم به لب رسید، برخی به صرافت مبارزه با آنان افتادند و به خیال خودشان شروع به مبارزه با آنان کردند، غافل از اینکه فرهنگ و ارزش‌های آن جماعت گسترده شده بود. آفتابه به گردن آنان انداختند، آنان را برعکس سوار خر نشاندند و لباس زنانه به تن آنان کردند و در محله‌ها گرداندند.
بگذریم که این کارها همه خلاف قانون بود، ولی مهم‌تر این بود که از یک سو کینه و نفرت را دامن زد و از سوی دیگر ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی متهمان را تقویت کردند چون با همان ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی خودشان به مبارزه با آنان رفتند. ارزش‌های مردسالار، مجازات‌محور و حقارت‌آمیز.
این مبارزه خیلی دیر و نادرست آغاز شده و اتفاقا از جای لزوما موثر و کارآمدی آغاز نشده است. این ماری بود که در آستین پرورش یافت. باید به گذشته برگشت. کلیه کسانی که همسو با این فرهنگ هستند و در تقویت آنان کوشیده‌اند باید در رفتار و گفتار خود صریح و روشن تجدیدنظر کنند. رفتار گذشته آنان را نمی‌توان فقط در قالب یک اشتباه فنی و ناخواسته تحلیل کرد، بلکه آن یک انحراف فاحش و مسلم بود.
هر عقل سلیمی که اندکی درک سیاسی داشت و از فهم دینی برخوردار بود، می‌دانست که سیاست تقدیر و تشویق این جماعت خلاف است. تتلو همان بود که از ابتدا بود و امروز هم همان است. در خارج نیز، همانی است که در ایران بود. الوات و اوباش شخصیت روانی، رفتاری و گفتاری ویژه‌ای دارند که اگر تغییر دهند دیگر اوباش محسوب نمی‌شوند. اینها ویژگی‌های آنان است. آنان را به صورت ابزار دیدن خطرناک است. این ابزار فقط در خدمت یک هدف خواهد بود و آن هم ابتذال است. البته این ابزار استقلال خودش را هم دارد. هنگامی که قدری بزرگ شد، راه و روش خود را خواهد داشت. همچنان که هر بچه‌ای روزگاری بزرگ خواهد شد و روی پای خود راه خواهد رفت. امروز آن زمان است. فراموش نکنید که این جماعت در چارچوب امنیتی موجود چنین بی‌پروا رفتار می‌کنند و رسما و حتی احمقانه اعلام ترور می‌کنند، وای به روزی که این پوشش امنیتی برداشته شود. در این صورت اوباش حرف اول را در شهر خواهند زد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر