آدونیس
جواد طا لقی
جواد طا لقی
اسلام رفرم پذیر نیست، جهان عرب دیگر هیچ ابتکاری برای تغییر جهان ندارد و به آخر خط رسیده استروشنفکران طرفدار اسلام درباره من دروغ می گویند و نوید کرمانی اسلام شناس ایرانی تبار ساکن آلمان از سر ناآگاهی نسبت به افکار من به بلندگوی این دروغگویان تبدیل شده است
روز جمعه (۱۹ فوریه ۲۰۱۶) جایزه صلح اریش ماریا رمارک شهر اسنابروک آلمان به آدونیس شاعر نامدار سوری تقدیم شد. این جایزه از سال ۱۹۹۱ به این سو هر دو سال یکبار به نویسنده ای اعطا می شود که آثارش به صلح کمک کرده باشند. در سال های گذشته از جمله محمود درویش از فلسطین، طاهر بن جلون از تونس، هوشنگ گلشیری از ایران و هانس مگنوس انسنزبرگ از آلمان این جایزه را دریافت کرده اند.
آدونیس (احمد سعید، زاده سوریه، ۸۶ ساله و ساکن پاریس) مدرن ترین شاعر دوران معاصر حوزه زبان عربی به شمار می آید. او در عین حال یکی از رادیکال ترین منتقدان اسلام است و این دین را اصلاح ناپذیر و میرا می داند. جایزه صلح رمارک قرار بود در ماه نوامبر سال گذشته به آدونیس اعطا شود، اما به دلیل اعتراض برخی روشنفکران طرفدار اسلام تا روز جمعه این هفته به تعویق افتاد.
آدونیس به دلیل ناکارآمد خواندن اسلام از سوی روشنفکرانی که می کوشند چهره ای رحمانی از این دین به جهانیان ارائه بدهند، تحریم شده است. آن ها همچنین آدونیس را به هم سطح قرار دادن رژیم بشار اسد و مخالفانش متهم می کنند و معتقدند او هرگز جنایات رژیم اسد را به صراحت محکوم نکرده و حتی در نامه ای که در آغاز ناآرامی های سوریه خطاب به بشار اسد نوشته او را “رئیس جمهور منتخب” خوانده است
از نوید کرمانی نویسنده ایرانی مقیم آلمان که به رغم جنایات گروه های بنیادگرای اسلامی همچنان به امکان آشتی دادن اسلام با دموکراسی و حقوق بشر باور دارد، خواسته شده بود که در مراسم اعطای جایزه صلح رمارک به آدونیس درباره شاعر سوری سخنرانی کند، اما او، که جزو مسلمانان معترض آدونیس است، از پذیرش این کار سر باز زد. کرمانی در سال گذشته جایزه صلح اتحادیه کتابفروشان آلمان را در نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت دریافت کرد.
ادونیس، در گفت وگویی با روزنامه دی ولت آلمان که به مناسبت اعطای جایزه صلح به وی انجام شد، در واکنش به انتقادهای روشنفکران مسلمان گفت که آن ها، به ویژه نوید کرمانی صلاحیت قضاوت درباره او را ندارند، زیرا اصولا کتاب های او، به ویژه آخرین کتابش را نخوانده اند و او را نمی شناسند. او در همین مصاحبه نوید کرمانی را متهم کرد که ندانسته به “بلندگوی دروغگویان”تبدیل شده است.
در مصاحبه با روزنامه آلمانی، ادونیس به پرسش هایی در زمینه اوضاع سوریه، جنایات رژیم اسد، نقش جهان غرب در بحران خاورمیانه و زوال اسلام پاسخ داده و بار دیگر تصریح کرده که اسلام رفرم نمی پذیرد و تا زمانی که دین از سیاست جدا نشده، امیدی به نجات خاورمیانه از بحران فعلی نیست. او می گوید که جهان عرب نیز تمام ابتکارهای خود را برای تغییر جهان از دست داده و به آخر خط رسیده است.
برگردان متن کامل گفت و گوی دی ولت آلمان را با آدونیس در اینجا می خوانید. این مصاحبه در آپارتمان مسکونی کوچک شاعر در پاریس انجام شده است:
دی ولت: آقای ادونیس! بعد از پلمیک ها، شما می توانستید جایزه صلح رمارک را نپذیرید. آیا فکر می کنید واقعا سزاوار این جایزه بوده اید؟
ادونیس: من شخصا نه. فقط شعر سزاوار جایزه است. در عین حال من قصد ندارم از خودم دفاع کنم، فقط بر این عقیده ام که شکل انتقاد، خود از هویت منتقدان سخن می گوید.
پیش از همه این روشنفکران عرب و همچنین سوری هستند که از شما انتقاد می کنند.
ـ من به این دعوا اهمیتی نمی دهم، زیرا بحث این روشنفکران را بی ارزش می دانم.
در برابر اتهام اصلی که رژیم سوریه را به طور جدی محکوم نکرده اید چه می گوئید؟
ـ این یک دروغ است و دلیلی بر آن که منتقدان من اصلا تازه ترین کتاب مرا نخوانده اند.
اگر ناجم ولی و صادق العزم و نوید کرمانی الان روبروی شما نشسته بودند به آن ها چه می گفتید؟
ـ این که شایسته کسی مثل نوید کرمانی نیست که به بلندگوی دروغگویان تبدیل شود. او مرا نمی فهمد، چون که (اثر) مرا نخوانده است.
برانگیزنده (این پلمیک) پیش از هر چیز نامه سرگشاده شما به بشار اسد بود، زیرا شما در آن نامه او را “رئیس جمهوری منتخب” خواندید. این سال ۲۰۱۱ بود. امروز برای او چه خواهید نوشت؟
ـ دقیقا همین را که او باید کناره گیری کند، اما من نامه دومی هم خطاب به انقلابیون (سوری) نوشتم. من درباره ایده آن ها پرسیدم، اما آن ها نخواستند آن نامه را بخوانند، زیرا مستقل نیستند.
به چه کسی وابسته اند؟
ـ به آمریکایی ها، سعودی ها، قطری ها و سیاست معینی در غرب.
شما می گوئید که جامعه عرب بیمار است. تشخیص شما چیست؟
ـ این جامعه دارد سیستم های خودکامه را توسعه می دهد. دین همه چیز را دیکته می کند. نحوه دویدن انسان، نحوه مستراح رفتن انسان، و نحوه عشق ورزیدن انسان….
یعنی یک اسلام مدرن ممکن نیست؟
ـ دین را نمی شود اصلاح کرد. وقتی آن را اصلاح می کنیم از آن جدا شده ایم. به این دلیل یک اسلام مدرن ممکن نیست، اما مسلمانان مدرن چرا. بدون جدایی دین از سیاست دموکراسی وجود نخواهد داشت. همینطور برابری برای زن. در این حالت ما یک سیستم مذهبی را حفظ می کنیم. کار به همینجا ختم می شود. در خاورمیانه حاکمیت مذهب با کمک غرب گسترش می یابد.
این استدلال قدیمی شما است که بعد از اسد (اوضاع سوریه) می تواند بدتر بشود. احساس می کنید روند اوضاع سوریه این نظر شما را تایید می کند؟
ـ آنجا اسد تنها جزئی از مسئله است. برای من تمام جهان عرب مهم است. چرا غرب هیچوقت از عربستان سعودی حرف نمی زند؟ آنجا دموکراسی هست؟ یک روشنفکر باید خودش را از تبلیغات سیاسی آزاد کند و فراتر از آن بنگرد.
در آلمان به زودی کتابی درباره سزار پلیس سوری منتشر می شود که در آن شکنجه به وسیله رژیم اسد را مستند کرده است. عکس های او جنایات نازی ها و خمرهای سرخ را تداعی می کنند. شما به عنوان یک سوری چه احساسی نسبت به این شاهد بربریت دارید؟
ـ این ها مرا به یاد گوانتانامو می اندازند. جنایت های آمریکا، سرزمین تمدن، پیشرفت و تکنولوژی.
واقعا می خواهید شکنجه های اسد را با گوانتانامو مقایسه کنید؟
ـ من مخالف اسد و مخالف گوانتانامو هستم. برای مبارزه با هردو باید هردو را در نظر گرفت. ما این را که اسد شکنجه می کند، از ۵۰ سال پیش می دانیم. (منظور بشار اسد و پدرش حافظ اسد است.م) با این همه غرب متحد آن ها بود. چرا فقط حالا در این باره حرف می زند؟
امروز اسد را جنایتکار می خوانید؟
ـ همه جنایتکارند.
باز هم طفره می روید…
ـ در این بخش از جهان همه جنایتکارند. هیچکس از طریق انتخابات آزاد به قدرت نرسیده است. برای من نه رژیم برحق است و نه مخالفانش.
رژیم اسد ده ها سال به عنوان دستگاه حکومتی مردم را سرکوب کرده و شکنجه داده است. و شما هر دو طرف را در یک سطح قرار می دهید؟
ـ من از مدت ها پیش مخالف اسد بوده ام. زمانی که من او را مورد انتقاد قرار می دادم، آن ها که امروز به من حمله می کنند، هنوز کارمند رژیم او بودند. رژیم اسد سوریه را به یک زندان تبدیل کرد، اما مخالفان موسوم به انقلابی او دست به کشتار جمعی می زنند، انسان ها را گردن می زنند، زنان را مثل کالا در قفس می فروشند و حرمت انسانی را زیر پا له می کنند.
چرا تروریست های دولت اسلامی و مخالفان رژیم را در یک سطح قرار می دهید؟
ـ زیرا آن ها اجازه این کار را (به داعش) دادند. زیرا “نه” نگفتند.
آن ها چه کار می توانستند بکنند؟
ـ از طریق یک حرکت همگانی. تمام جهان عرب می توانست نه بگوید و باید فریاد بر می آورد که این یک رسوایی است.
شما به سختی و رودررو با جهان عرب برخورد می کنید. علاوه بر این یک منتقد سرسخت اسلام هستید. شاید همین ها چیزهایی است که در مورد شما بد یافته می شود؟
ـ من نوعی بهانه هستم. من فرهنگ عرب و سیاستمداران عرب را از سال ۱۹۵۷ به این سو همواره مورد انتقاد قرار داده ام. فقط می توانم بگویم عرب ها به آخر خط رسیده اند.
معنای این حرف چیست؟
ـ منظورم این است که عرب ها دیگر قدرت ابتکار ندارند. اسلام در زندگی روشنفکرانه سهمی ایفا نمی کند و بحثی بر نمی انگیزد. دیگر محرکی وجود ندارد. اسلام نه فکری دارد، نه علمی، نه هنری. در مجموع هیچ ایده ای ندارد که بتواند جهان را تغییر بدهد. این تکرار، نشانه یک پایان است. عرب ها به لحاظ کمی باز هم موجودیت خواهند داشت، اما جهان را به لحاظ کیفی بهتر و انسانی تر نخواهند کرد.
یک جمع بست غم انگیز از زبان مردی که معروف ترین شاعر حوزه زبان عربی شناخته می شود.
ـ به یک چرخش نیاز هست، یک آغاز نو. من امیدوار بودم که بهار عربی همین باشد، اما اشتباه کردم. بهار عربی تنها عقب گرد بود، زیرا می خواست به جای جامعه تنها رژیم های حاکم را تغییر دهد و جا به جا کند.
این یک جنبش آزادی خواهانه بود.
ـ کدام آزادی؟ مثلا آزادی زن و تساوی او؟
آزادی عقیده آغاز خوبی نیست؟
ـ آزادی انسان ها مهم ترین است. زنان را از قید شریعت رها کردن، تأمین حقوق بشر برای انسان ها، مسئله این است. برای تغییر جامعه نیاز به تغییر بنیادهای فرهنگی و دینی بود.
زنان و کودکان به خیابان ها ریختند تا خواستار یک زندگی نو شوند. آن ها بیگناه بودند و به قتل رسیدند…
ـ بله. اما انقلاب باید عمیق تر و آگاه تر و اندیشمندتر از رژیم ها می شد. ما همه بر سر این موضوع توافق داشتیم که رژیم ها باید تغییر کنند، اما تمام سیستم پلیسی، فرهنگی و اقتصادی باید تغییر می کرد. آیا شما یک متن رسمی از انقلابیون خوانده اید که جنایات داعش را محکوم کرده باشد؟ متنی که خواستار جدایی دین از حکومت شده باشد؟ نه. این یک خیانت عمیق به انقلاب است.
شما از جامعه ای که در مرحله نخست احساس ناامیدی و ناتوانی می کند یک وظیفه روشنفکرانه طلب می کنید. آیا محمد بوعزیز، سبزی فروش تونسی، اگر تجدید بنای جامعه عربی را روی کاغذ می آورد خودش را به آتش نمی کشید؟
ـ درباره آغاز (بهار عربی) ما همه اتفاق نظر داریم. من درباره بوعزیز چهار مقاله نوشتم، اما حالا چهار یا پنج سال بعد چه می بینیم؟ مسئله این است. این که چه پیش آمده است؟ جهان عرب در حال ویران شدن است. اول عراق و لیبی، بعد سوریه، حالا هم نوبت به یمن بیچاره رسیده است. هویت دینی از این ویرانی نکاسته، بلکه به آن شدت بخشیده است.
آیا این جهان عرب نیست که دارد خودش را ویران می کند؟
ـ نه. این غرب است همراه با بنیادگرایان عرب. انسان چیزی را که در خاورمیانه رخ می دهد، تنها زمانی می فهمد که غرب را هم در نظر بگیرد. غرب هرگز آنجا برای حقوق بشر و دموکراسی کاری نکرد. حتی هیثام مناع* انقلابی سوری را که خشونت را همواره رد می کرد جدی نگرفت و به حاشیه کشاند.
اسد به تازگی گفته است که می خواهد تمام خاک سوریه را پس بگیرد. این شما را به وحشت نمی اندازد؟
ـ این موضوع مرا غمگین می کند، اما من سیاستمدار نیستم. من یک انسان فرهنگی هستم. یک شاعر.
از نظر شما اسلام سد بزرگی در برابر دموکراسی است. برای هر مسلمان معتقدی این یک برخورد رو دررو…
ـ من خوشحالم که مذهبی ها مرا دشمن خودشان می دانند. من یک دشمن رادیکال فرهنگ و مذهب سازمان یافته ای هستم که به تمام یک جامعه تحمیل می شود.
تاکنون تهدید به مرگ شده اید؟
ـ طبعا. اما برایم بی تفاوت است. آدم باید برای بعضی باورهایش زندگی خود را به خطر بیاندازد.
شما ریشه هایتان را از فرهنگ عربی بریده اید، زیرا به نام آن و به نام انسان جنایت می شود. آدونیس امروز چه کسی است؟ هنوز یک سوری؟ یک عرب؟ هنوز یک شاعر عرب؟ یا یک فرانسوی؟
ـ زبان من میهن من است.
شما به جای خدا به شعر اعتقاد دارید. قدرت و تعهد شما چیست؟
ـ شعر ما را به طبیعت پیوند می زند. یک گل، جنگ افزاری ندارد. عطر، سلاح آن است. شعر مثل عشق این امکان را می دهد که جهان را طور دیگری ببینیم.
هرگز تلاش کرده اید به زبان فرانسوی بنویسید؟
ـ شوربختانه یا خوشبختانه انسان می تواند تنها یک مادر داشته باشد. می توان پدران متعددی داشت، اما شعر از زبان مادری می آید. عربی زبان مادری من است. پوست، خون و رگ های من است. بنابر این باز هم به عربی خواهم سرود.
پانویس:
* هیثام مناع نویسنده سوری و فعال حقوق بشر است که به دلیل مخالفت همیشگی با خشونت می توانست در صورت پشتیبانی غرب بر اوضاع سوریه تاثیری مثبت بگذارد.
*جواد طالعی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار آزاد با بیش از ۴۰ سال سابقه روزنامه نگاری حرفه ای از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو مسئولیت دفتر اروپائی شهروند را به عهده دارد. او همزمان با رسانه های معتبر فارسی زبان دیگر مثل بی بی سی، رادیو فرانسه، دویچه وله و سایت های اینترنتی متعدد همکاری داشته است.
منبع : شهروند (کانادا)
دی ولت: آقای ادونیس! بعد از پلمیک ها، شما می توانستید جایزه صلح رمارک را نپذیرید. آیا فکر می کنید واقعا سزاوار این جایزه بوده اید؟
ادونیس: من شخصا نه. فقط شعر سزاوار جایزه است. در عین حال من قصد ندارم از خودم دفاع کنم، فقط بر این عقیده ام که شکل انتقاد، خود از هویت منتقدان سخن می گوید.
پیش از همه این روشنفکران عرب و همچنین سوری هستند که از شما انتقاد می کنند.
ـ من به این دعوا اهمیتی نمی دهم، زیرا بحث این روشنفکران را بی ارزش می دانم.
در برابر اتهام اصلی که رژیم سوریه را به طور جدی محکوم نکرده اید چه می گوئید؟
ـ این یک دروغ است و دلیلی بر آن که منتقدان من اصلا تازه ترین کتاب مرا نخوانده اند.
اگر ناجم ولی و صادق العزم و نوید کرمانی الان روبروی شما نشسته بودند به آن ها چه می گفتید؟
ـ این که شایسته کسی مثل نوید کرمانی نیست که به بلندگوی دروغگویان تبدیل شود. او مرا نمی فهمد، چون که (اثر) مرا نخوانده است.
برانگیزنده (این پلمیک) پیش از هر چیز نامه سرگشاده شما به بشار اسد بود، زیرا شما در آن نامه او را “رئیس جمهوری منتخب” خواندید. این سال ۲۰۱۱ بود. امروز برای او چه خواهید نوشت؟
ـ دقیقا همین را که او باید کناره گیری کند، اما من نامه دومی هم خطاب به انقلابیون (سوری) نوشتم. من درباره ایده آن ها پرسیدم، اما آن ها نخواستند آن نامه را بخوانند، زیرا مستقل نیستند.
به چه کسی وابسته اند؟
ـ به آمریکایی ها، سعودی ها، قطری ها و سیاست معینی در غرب.
شما می گوئید که جامعه عرب بیمار است. تشخیص شما چیست؟
ـ این جامعه دارد سیستم های خودکامه را توسعه می دهد. دین همه چیز را دیکته می کند. نحوه دویدن انسان، نحوه مستراح رفتن انسان، و نحوه عشق ورزیدن انسان….
یعنی یک اسلام مدرن ممکن نیست؟
ـ دین را نمی شود اصلاح کرد. وقتی آن را اصلاح می کنیم از آن جدا شده ایم. به این دلیل یک اسلام مدرن ممکن نیست، اما مسلمانان مدرن چرا. بدون جدایی دین از سیاست دموکراسی وجود نخواهد داشت. همینطور برابری برای زن. در این حالت ما یک سیستم مذهبی را حفظ می کنیم. کار به همینجا ختم می شود. در خاورمیانه حاکمیت مذهب با کمک غرب گسترش می یابد.
این استدلال قدیمی شما است که بعد از اسد (اوضاع سوریه) می تواند بدتر بشود. احساس می کنید روند اوضاع سوریه این نظر شما را تایید می کند؟
ـ آنجا اسد تنها جزئی از مسئله است. برای من تمام جهان عرب مهم است. چرا غرب هیچوقت از عربستان سعودی حرف نمی زند؟ آنجا دموکراسی هست؟ یک روشنفکر باید خودش را از تبلیغات سیاسی آزاد کند و فراتر از آن بنگرد.
در آلمان به زودی کتابی درباره سزار پلیس سوری منتشر می شود که در آن شکنجه به وسیله رژیم اسد را مستند کرده است. عکس های او جنایات نازی ها و خمرهای سرخ را تداعی می کنند. شما به عنوان یک سوری چه احساسی نسبت به این شاهد بربریت دارید؟
ـ این ها مرا به یاد گوانتانامو می اندازند. جنایت های آمریکا، سرزمین تمدن، پیشرفت و تکنولوژی.
واقعا می خواهید شکنجه های اسد را با گوانتانامو مقایسه کنید؟
ـ من مخالف اسد و مخالف گوانتانامو هستم. برای مبارزه با هردو باید هردو را در نظر گرفت. ما این را که اسد شکنجه می کند، از ۵۰ سال پیش می دانیم. (منظور بشار اسد و پدرش حافظ اسد است.م) با این همه غرب متحد آن ها بود. چرا فقط حالا در این باره حرف می زند؟
امروز اسد را جنایتکار می خوانید؟
ـ همه جنایتکارند.
باز هم طفره می روید…
ـ در این بخش از جهان همه جنایتکارند. هیچکس از طریق انتخابات آزاد به قدرت نرسیده است. برای من نه رژیم برحق است و نه مخالفانش.
رژیم اسد ده ها سال به عنوان دستگاه حکومتی مردم را سرکوب کرده و شکنجه داده است. و شما هر دو طرف را در یک سطح قرار می دهید؟
ـ من از مدت ها پیش مخالف اسد بوده ام. زمانی که من او را مورد انتقاد قرار می دادم، آن ها که امروز به من حمله می کنند، هنوز کارمند رژیم او بودند. رژیم اسد سوریه را به یک زندان تبدیل کرد، اما مخالفان موسوم به انقلابی او دست به کشتار جمعی می زنند، انسان ها را گردن می زنند، زنان را مثل کالا در قفس می فروشند و حرمت انسانی را زیر پا له می کنند.
چرا تروریست های دولت اسلامی و مخالفان رژیم را در یک سطح قرار می دهید؟
ـ زیرا آن ها اجازه این کار را (به داعش) دادند. زیرا “نه” نگفتند.
آن ها چه کار می توانستند بکنند؟
ـ از طریق یک حرکت همگانی. تمام جهان عرب می توانست نه بگوید و باید فریاد بر می آورد که این یک رسوایی است.
شما به سختی و رودررو با جهان عرب برخورد می کنید. علاوه بر این یک منتقد سرسخت اسلام هستید. شاید همین ها چیزهایی است که در مورد شما بد یافته می شود؟
ـ من نوعی بهانه هستم. من فرهنگ عرب و سیاستمداران عرب را از سال ۱۹۵۷ به این سو همواره مورد انتقاد قرار داده ام. فقط می توانم بگویم عرب ها به آخر خط رسیده اند.
معنای این حرف چیست؟
ـ منظورم این است که عرب ها دیگر قدرت ابتکار ندارند. اسلام در زندگی روشنفکرانه سهمی ایفا نمی کند و بحثی بر نمی انگیزد. دیگر محرکی وجود ندارد. اسلام نه فکری دارد، نه علمی، نه هنری. در مجموع هیچ ایده ای ندارد که بتواند جهان را تغییر بدهد. این تکرار، نشانه یک پایان است. عرب ها به لحاظ کمی باز هم موجودیت خواهند داشت، اما جهان را به لحاظ کیفی بهتر و انسانی تر نخواهند کرد.
یک جمع بست غم انگیز از زبان مردی که معروف ترین شاعر حوزه زبان عربی شناخته می شود.
ـ به یک چرخش نیاز هست، یک آغاز نو. من امیدوار بودم که بهار عربی همین باشد، اما اشتباه کردم. بهار عربی تنها عقب گرد بود، زیرا می خواست به جای جامعه تنها رژیم های حاکم را تغییر دهد و جا به جا کند.
این یک جنبش آزادی خواهانه بود.
ـ کدام آزادی؟ مثلا آزادی زن و تساوی او؟
آزادی عقیده آغاز خوبی نیست؟
ـ آزادی انسان ها مهم ترین است. زنان را از قید شریعت رها کردن، تأمین حقوق بشر برای انسان ها، مسئله این است. برای تغییر جامعه نیاز به تغییر بنیادهای فرهنگی و دینی بود.
زنان و کودکان به خیابان ها ریختند تا خواستار یک زندگی نو شوند. آن ها بیگناه بودند و به قتل رسیدند…
ـ بله. اما انقلاب باید عمیق تر و آگاه تر و اندیشمندتر از رژیم ها می شد. ما همه بر سر این موضوع توافق داشتیم که رژیم ها باید تغییر کنند، اما تمام سیستم پلیسی، فرهنگی و اقتصادی باید تغییر می کرد. آیا شما یک متن رسمی از انقلابیون خوانده اید که جنایات داعش را محکوم کرده باشد؟ متنی که خواستار جدایی دین از حکومت شده باشد؟ نه. این یک خیانت عمیق به انقلاب است.
شما از جامعه ای که در مرحله نخست احساس ناامیدی و ناتوانی می کند یک وظیفه روشنفکرانه طلب می کنید. آیا محمد بوعزیز، سبزی فروش تونسی، اگر تجدید بنای جامعه عربی را روی کاغذ می آورد خودش را به آتش نمی کشید؟
ـ درباره آغاز (بهار عربی) ما همه اتفاق نظر داریم. من درباره بوعزیز چهار مقاله نوشتم، اما حالا چهار یا پنج سال بعد چه می بینیم؟ مسئله این است. این که چه پیش آمده است؟ جهان عرب در حال ویران شدن است. اول عراق و لیبی، بعد سوریه، حالا هم نوبت به یمن بیچاره رسیده است. هویت دینی از این ویرانی نکاسته، بلکه به آن شدت بخشیده است.
آیا این جهان عرب نیست که دارد خودش را ویران می کند؟
ـ نه. این غرب است همراه با بنیادگرایان عرب. انسان چیزی را که در خاورمیانه رخ می دهد، تنها زمانی می فهمد که غرب را هم در نظر بگیرد. غرب هرگز آنجا برای حقوق بشر و دموکراسی کاری نکرد. حتی هیثام مناع* انقلابی سوری را که خشونت را همواره رد می کرد جدی نگرفت و به حاشیه کشاند.
اسد به تازگی گفته است که می خواهد تمام خاک سوریه را پس بگیرد. این شما را به وحشت نمی اندازد؟
ـ این موضوع مرا غمگین می کند، اما من سیاستمدار نیستم. من یک انسان فرهنگی هستم. یک شاعر.
از نظر شما اسلام سد بزرگی در برابر دموکراسی است. برای هر مسلمان معتقدی این یک برخورد رو دررو…
ـ من خوشحالم که مذهبی ها مرا دشمن خودشان می دانند. من یک دشمن رادیکال فرهنگ و مذهب سازمان یافته ای هستم که به تمام یک جامعه تحمیل می شود.
تاکنون تهدید به مرگ شده اید؟
ـ طبعا. اما برایم بی تفاوت است. آدم باید برای بعضی باورهایش زندگی خود را به خطر بیاندازد.
شما ریشه هایتان را از فرهنگ عربی بریده اید، زیرا به نام آن و به نام انسان جنایت می شود. آدونیس امروز چه کسی است؟ هنوز یک سوری؟ یک عرب؟ هنوز یک شاعر عرب؟ یا یک فرانسوی؟
ـ زبان من میهن من است.
شما به جای خدا به شعر اعتقاد دارید. قدرت و تعهد شما چیست؟
ـ شعر ما را به طبیعت پیوند می زند. یک گل، جنگ افزاری ندارد. عطر، سلاح آن است. شعر مثل عشق این امکان را می دهد که جهان را طور دیگری ببینیم.
هرگز تلاش کرده اید به زبان فرانسوی بنویسید؟
ـ شوربختانه یا خوشبختانه انسان می تواند تنها یک مادر داشته باشد. می توان پدران متعددی داشت، اما شعر از زبان مادری می آید. عربی زبان مادری من است. پوست، خون و رگ های من است. بنابر این باز هم به عربی خواهم سرود.
پانویس:
* هیثام مناع نویسنده سوری و فعال حقوق بشر است که به دلیل مخالفت همیشگی با خشونت می توانست در صورت پشتیبانی غرب بر اوضاع سوریه تاثیری مثبت بگذارد.
*جواد طالعی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار آزاد با بیش از ۴۰ سال سابقه روزنامه نگاری حرفه ای از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو مسئولیت دفتر اروپائی شهروند را به عهده دارد. او همزمان با رسانه های معتبر فارسی زبان دیگر مثل بی بی سی، رادیو فرانسه، دویچه وله و سایت های اینترنتی متعدد همکاری داشته است.
منبع : شهروند (کانادا)
آدونیس شاعر سوری
برگردان: محبوبه افشاری
علی احمد سعید اسبر معروف به ادونیس، سال [۱۹۳۰] در روستای قصابین از توابع شهر جبله واقع در استان لاذقیه ِ سوریه متولّد شد. سال [۱۹۵۰] وارد دانشگاه دمشق شد و در رشته ادبیات عرب لیسانس گرفت. در سال [۱۹۵۶] راهی بیروت شد و ارتباط جدّییی را با شاعران آغاز کرد. ادونیس با انتشار مجلّههایی چون ” مجلّه شعر”، با همکاری یوسف الخال و ” المواقف” سهم عمدهیی در پویایی شعر معاصر عرب داشته است. سال [۱۹۸۵] به پاریس رفت و در سال [۱۹۸۱] جایزه انجمن
جهانی شعر آمریکا و [۱۹۸۶] جایزه بزرگ بروکسِ بلژیک و [۱۹۹۷] جایزه تاج طلایی مقدونیه و پس از آن جوایز معتبر دیگری را از آن خود کرد. دکترای خود را از دانشگاه سنت ژوزف دریافت کرد و چند سالیست که نام او در لیست نامزدهای جایزه نوبل قرار دارد.
فعالیتهای زیادی در عرصه ادب و فرهنگ با عنوانهای، شاعر، مترجم، روزنامهنگار، استاد دانشگاه و متفکّر داشته است. شاید بتوان او را متجدّدترین شاعر عرب، چه در عرصه شعر و چه در عرصه نقد دانست.
نگاه ادونیس به اسطوره، نماد، تاریخ، و خلق تصاویرِ نو و زیبا و بیان اندیشههای عمیق در شعر، دنیای متفاوتی را پیش روی مخاطب میگسترَد
—————————————
پنجرههایی ازاشک هجرت کردند
وکوهی از بازوهای فرو رفته
هوا و صنوبر غمگین
و انجیرکهنه ای
هرلحظه او را زیر نظر دارند
پلک های شان از شدت گریه به پای شان چسبیده
سکوت، سوزنی ست
که کفن پرندهها ر ادوخت
و زنگی از گودالها شد
خیال کردم انگار
نقنق دختر بچه ای را می شنوم که دست هایش روی
تخت میخکوب است
پلک هایشآویزان شده گمان می کند یک پروانه
یا توپی است یا عروسکی که آسمان رنگش را ندیده
به خیالم، درمهمانی شبانه ای حضور دارم
کنار بانویی که فکرمیکند نوهاش هستم
و ما را هرشب باقصههای عجیبی اسیر می کند
پری دریایی در لباسی شفاف از تاریکی
چون یک جرقه یا شبح
ما را دوست دارد وبه سرزمینش میبرد
لباسهای باد مانندش باکوکهای مخفی را
به ما میپوشاند
و نگهبان گله در تپهاش
گرگها او را میکشندیا او آنها را میکشد
سوار زیبا در حملهاش
حریف رادر یک چشم به هم زدن از بین میبرد
ومحبوبه ی زیبایش ر ا از مخفیگاهش می دزدد
درخیالم
گیسوی زمان سفر کرده را
میگیرم
میبافمش و به شکل پنجره برمیگردانم
دختربچه ی کوچک و مادربزرگ
و آنچه گذشت را باز میگردانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر