۱۳۹۵ آذر ۱۵, دوشنبه

آقای مطهری ؛ به گمانم شما خفه شده اید و خبر ندارید!



ف. م. سخن

ظلم بزرگ در جريان سال ٦٧، از ديد آقاى مطهرى، اين نيست كه چند هزار زندانى قتل عام شده اند بلكه اين است كه عاملان و آمران اين كشتار، به مردم اطلاع رسانى درست نكرده اند و به آن ها نفهمانده اند كه اين حكم فقهى و شرعى ست.
براى من تعجب آور است كه على آقا، در طول اين مدتى كه از خواب گران بيدار شده اند و از غار بيرون آمده اند هنوز از ظلم هايى كه جمهورى اسلامى ظالم، از فرداى انقلاب تا همين امروز كرده و مى كند بى خبر مانده اند. مى گويم بى خبر مانده اند چون اگر انسان منصف، از يك صد هزارم ظلمى كه در جمهورى اسلامى به مردم شده است با خبر شود، كارش به خفه شدن نمى كشد و از شدت غصه دق مرگ مى شود.

آقاى على مطهرى، نماينده ى مجلس شوراى اسلامى، طى سخنانى در روز دانشجو، گفته است:
«...من اگر احساس کنم در جایی ظلمی شده، اگر نگویم، احساس می‌کنم خفه می‌شوم...»

ابتدا من توصيه مى كنم جناب مطهرى چنين حرفى را در جمهورى اسلامى نزنند، چون چيزى كه در نظام مقدس اسلامى رايج است، ظلم كردن است.
كلمه ى ظلم، كه سابق بر اين، احساسات انسان را تحريك مى كرد، ولى امروز از اين گوش شنيده و از آن گوش به در مى شود و هيچ احساسى بر نمى انگيزد، يك كننده و يك شونده دارد: ظالم و مظلوم.
در گذشته، كلمه ى ظالم، كلمه ى زشتى بود. هيچ كس دوست نداشت ظالم باشد يا ظالم ناميده شود، حتى كسى كه واقعا ظالم بود.
كلمه ى مظلوم هم، خيلى احساس بر مى انگيخت. وقتى مظلوم از ظلمى كه بر او رفته بود سخن مى گفت، اشك در چشم انسان مى نشست و آرزوى رفع ظلم و از ميان رفتن ظلم و ظالم مى كرد.
اين روزها، بر خلاف گذشته، ظالم راست راست مى گردد و مظلوم هم داوطلبانه (!) تن به ظلم مى دهد. آرزوى مظلوم، ديگر از ميان رفتن ظلم نيست بلكه تن دادن به ظلم و درگير نشدن با آن براى اذيت شدن كمتر است. 
در دوران حاضر، ظالم آن قدر قوى پنجه و قدرتمند است كه آدمى حتى جرات نيمچه اعتراض كردن به او را ندارد چه برسد به بيان آرزوى نابودى او به صداى بلند!

اين ظالم قَدَر قدرت كيست؟
حكومت اسلامى حاكم بر ايران!

مظلوم كيست؟
ملت زيرِ فشارِ ظلمْ تغييرِ شكلْ يافته و درب و داغان شده ى ايران!

اين كه ظلم هميشه بوده است و ظالم و مظلوم همواره در طول تاريخ وجود داشته اند حقيقتى ست انكار ناپذير، اما اين كه يك سيستم حكومتى، به نام خدا، و به نام رسول خدا، و چهارده معصوم و نمايندگان آن ها (مثل خمينى و خامنه اى) با دستگاه هاى سركوب وحشتناكى مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و وزارت اطلاعات و امثال اين ها، نه ظلم عادى، بلكه ظلم از حد گذشته به مردم بكند، و حتى اجازه ى يك نفس گرفتن ساده، با گماشتن كسى كه ظلم را لااقل وسط كاغذ رنگى بپيچد و اندكى با ظاهرسازى و دروغ پردازى، دل ظلم زدگان را خوش كند و با دادن اميد واهى، آينده اى بهتر را -كه همگى مى دانند با وجود اين حكومت و راس نشين آن يعنى آيت الله خامنه اى، دست يافتن به آن محال است- به آن ها وعده دهد نمى دهد، حقيقتى ست كه غير از دانستن آن، جان و دل و روح ما مورد ظلم قرار گرفتگان را عملا و به طرزى وحشتناك زجركش مى كند. به عبارتى اگر ظلم گذشتگان را مى خوانديم، ظلم امروزيان را خودمان با تمام وجود احساس مى كنيم.
اما اين ظلم كردن، در جمهورى اسلامى، موضوع تازه اتفاق افتاده اى نيست بلكه از همان روز اول پيروزى انقلاب وجود داشته و هر روز بدتر و شديدتر و غير قابل تحمل تر شده است.
از لحظه اى كه تير در گلوى هويدا خالى شد، ظلم آغاز گشت و تا به همين روز ادامه پيدا كرد و تا اين حكومت بر سر كار است، بعد از اين هم ادامه پيدا خواهد كرد، البته هر روز بيشتر از ديروز.
آقاى على مطهرى كه گويا در غار اصحاب كهف، در خواب خوشى بوده اند و بعد از بيرون آمدن از غار و ورود به مجلس و غيره، ناگهان چشم شان، به روى اَعمال جمهورى اسلامى باز شده، در حول و حوش خود، ظلم هايى را ديده اند كه خواب از سرشان پرانده و احساس كرده اند كه دارند خفه مى شوند.
البته ظلم هايى كه ايشان مشاهده كرده اند، در حد موضوع حصر سران جنبش سبز و گرفتار شدن آقاى كروبى به خاطر صراحت بيان و تحمل انتقاد نداشتن آيت الله صادق لاريجانى و عدم ورود خانم خالقى به مجلس و لغو كنسرت و لغو سخنرانى خودشان و امثال اين هاست.
اشاركى هم به كشتن مظلومانه ى ستار بهشتى مى كنند، يا از كشتار سال ٦٧ سخن مى گويند، حداكثر كاسه كوزه ى ظلم بر سر «مامور خطاكار كه فكر مى كرده از نظام دفاع مى كند» و يا پاسخگو نبودن آمران و قاتلان سال ٦٧ به مردم مى شكند، كه چرا به مردم تفهيم نكرده اند كه «اگر كسانى به طور مسلحانه عليه حكومت اسلامى قيام كنند محاربند و زندانيان سياسى سال ٦٧، موقع عمليات مرصاد اميدوار بوده اند كه آزاد شوند و به كمك مجاهدين محارب بروند در نتيجه «اگر لشکری که با حاکم بر حق می‌جنگد هنوز وجود داشته باشد و عده ای از آنها اسیر شده باشند اگر به گونه ای باشد که در صورت آزادی، اینها به گروه محارب می‌پیوندند می‌توانید آنها را اعدام کنید!»
بله. ظلم بزرگ در جريان سال ٦٧، از ديد آقاى مطهرى، اين نيست كه چند هزار زندانى قتل عام شده اند بلكه اين است كه عاملان و آمران اين كشتار، به مردم اطلاع رسانى درست نكرده اند و به آن ها نفهمانده اند كه اين حكم فقهى و شرعى ست.
براى من تعجب آور است كه على آقا، در طول اين مدتى كه از خواب گران بيدار شده اند و از غار بيرون آمده اند هنوز از ظلم هايى كه جمهورى اسلامى ظالم، از فرداى انقلاب تا همين امروز كرده و مى كند بى خبر مانده اند. مى گويم بى خبر مانده اند چون اگر انسان منصف، از يك صد هزارم ظلمى كه در جمهورى اسلامى به مردم شده است با خبر شود، كارش به خفه شدن نمى كشد و از شدت غصه دق مرگ مى شود.
يك احتمال ديگر هم اين است كه آقاى مطهرى خفه شده اند و هنوز تن شان گرم است متوجه اين واقعه نشده اند! البته اين متوجه شدن، دير و زود دارد ولى سوخت و سوز ندارد چون فردا كه ايشان را هم از گردونه ى حكومت به بيرون پرتاب كنند، آن موقع مُرده بودن و تبديل به لاشه شدن خود را متوجه خواهند شد يعنى آن چه ما امروز در خشت خام مى بينيم ايشان در آينه ى مقابل خودشان مشاهده خواهند كرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر