زیتون ـ مهسا محمدی:
فعالان جنبش دانشجویی معمولا از سوی سیاستورزان حرفهای متهم میشوند که خرد و احتیاط لازم را در کنشهای خود ندارند و در بزنگاههای سیاسی رفتارهایی هیجانی از خود بروز میدهند و آرمانگراییشان در تقابل با روند اصلاحات تدریجی است. عمده این نقدها هم از سوی اصلاحطلبان درون حکومت بیان میشود که سازش و مصلحت و حتی عقبنشینیهای تاکتیکی را عناصری کلیدی برای فعالیت سیاسی میدانند و آن را نشانه پختگی تلقی میکنند.
بهاره هدایت در گفتگو با «زیتون» بر این نکته تاکید میکند که عقلانیت در جنبش دانشجویی را باید در نسبت با عقلانیت در فضای سیاسی سنجید و شرایط خاص ایران هم به گونهای است که صدای دانشگاه بیشتر به گوش میرسد. او بر این باور است که کیش شخصیت در میان برخی از اصلاحطلبان باعث نارضایتی بدنه حامی اصلاحات شده و در این وضعیت٬ دانشگاه تنها جایی است که برای شنیدهشدن صدای اعتراض باقی مانده است.
متن کامل گفتگو را بخوانید:
متن کامل گفتگو را بخوانید:
خانم هدایت، برای گفتوگو در اولین ۱۶ آذر بیرون از زندان بعد از ۷ سال به نظرم فرصت مغتنمی است که به مباحث نظری جنبش دانشجویی بپردازیم چرا که به نظر میرسد زمان زیادی برای فکر کردن به آن داشتید. بحث عقلانیت در جنبش دانشجویی تا حد زیادی محل مناقشه است. به نظر میرسد که جنبش دانشجویی بیشتر با مفاهیمی از قبیل آرمانگرایی، آزادیخواهی، عدالتطلبی و اشتیاق پیوند خوردهاست. ارتباط این جنبش را در حال حاضر با این مبحث چگونه میبینید؟
حق با شماست، حقیقتا زمان کافی برای انتقاد از خود و بازنگری و آسیبشناسی جنبش دانشجویی داشتیم. اما درباره عقلانیت، از نظر من متوسط عقلانیت در جریان دانشجویی یک پارامتر پیشفرض دستوری نیست که بتوان به جریان دانشجویی حکم کرد که از آن تبعیت کند. متوسط عقلانیت در جریان دانشجویی، وابستگی مستقیم به عقلانیت حاکم بر عرصه سیاسی و نخبگان دارد. درست است که جریان دانشجویی به لحاظ معدل سنی و فقدان تجربه نمیتواند هادی جریان کلانی در ساخت قدرت باشد، اما در ایران و در فضای عمومی که شکلگیری اجتماعات سیاسی – اجتماعات انسانی – آن طور که در دانشگاه شاهدش هستیم با مانعتراشی مواجهه است، خود بهخود صدای دانشگاه بیشتر به گوش میرسد. در چنین شرایطی حکم به برکناری دانشگاه از عرصه فعالیت سیاسی با این توجیه که عقلانیت لازم را ندارد، پاک کردن صورت مساله است.
حق با شماست، حقیقتا زمان کافی برای انتقاد از خود و بازنگری و آسیبشناسی جنبش دانشجویی داشتیم. اما درباره عقلانیت، از نظر من متوسط عقلانیت در جریان دانشجویی یک پارامتر پیشفرض دستوری نیست که بتوان به جریان دانشجویی حکم کرد که از آن تبعیت کند. متوسط عقلانیت در جریان دانشجویی، وابستگی مستقیم به عقلانیت حاکم بر عرصه سیاسی و نخبگان دارد. درست است که جریان دانشجویی به لحاظ معدل سنی و فقدان تجربه نمیتواند هادی جریان کلانی در ساخت قدرت باشد، اما در ایران و در فضای عمومی که شکلگیری اجتماعات سیاسی – اجتماعات انسانی – آن طور که در دانشگاه شاهدش هستیم با مانعتراشی مواجهه است، خود بهخود صدای دانشگاه بیشتر به گوش میرسد. در چنین شرایطی حکم به برکناری دانشگاه از عرصه فعالیت سیاسی با این توجیه که عقلانیت لازم را ندارد، پاک کردن صورت مساله است.
اصلاحطلبانی مانند عباس عبدی از جنبش دانشجویی ایران، تعریفی سلبی دارند. او جنبش دانشجویی را به یک معنی « عارضه» میخواند و آن را محصول جامعهای فاقد نهادهای مدنی و رقابت سیاسی موثر میداند و عقیده دارد کنشگران این جنبش به طور طبیعی جوانانی آرمانگرا هستند که با سیاست به معنای امر واقع که عرصه سازش و عقلانیت است، ارتباطی ندارند و نمیتوانند هم ارتباط داشته باشند. شما چقدر با این رویکرد همدل هستید؟
در مسیر علتیابی برای این که چرا چنین بار امانتی به دانشجویان سپرده شده میتوان رد پای عواملی چون دور شدن فعالین سیاسی اصلاحطلب از اصول و مطالبات جامعه را یافت، موضع گیریهایی که بعضا نشان از عمق کیش شخصیت و دغدغههای ناهمسو با جریان اصلاحات دارد و به پشتوانه مردمی اصلاحات ضربه میزند و بدنه را معترض میکند
به نظر من این حرف به لحاظ تئوریک تا حد زیادی درست است اما نظر به جامعهای توسعه یافته دارد. پیشفرض من این است که جنبش دانشجویی به این معنی فعلی ایران٬ پارامتری است که در کشورهای غیرتوسعه یافته بروز و ظهور پیدا میکند. در کشورهای توسعه یافته همانطور که آقای عبدی هم به درستی اشاره میکنند، نقشی که در اینجا برای دانشگاه قایلیم عمدتا به عهده احزاب و یا انجیاوها و اتحادیهها گذاشته شده و دانشگاه عمدتا تبدیل به محل مناقشات نظری و آکادمیک میشود اما در کشوری مانند ایران که در آن احزاب فراگیر وجود ندارند یا سیاستورزی هدفمند اصلاحگر دچار انسداد میشود، در دانشگاه با تراکم مطالبات جامعه روبرو می شویم. باید توجه داشت که این ایراد دانشجو نیست که بار سنگین پیگیری مطالبات به دوشاش افتاده است. شما ببینید در مسیر علتیابی برای این که چرا چنین بار امانتی به دانشجویان سپرده شده میتوان رد پای عواملی چون دور شدن فعالین سیاسی اصلاحطلب از اصول و مطالبات جامعه را یافت، موضع گیریهایی که – به عنوان مثال – بعضا نشان از عمق کیش شخصیت و دغدغههای ناهمسو با جریان اصلاحات دارد و به پشتوانه مردمی اصلاحات ضربه میزند و بدنه را معترض میکند، به این ترتیب تنها جایی که برای شنیده شدن صدای این اعتراض باقی میماند، دانشگاه است.
به این ترتیب به نظر شما راهکار برکنار ماندن دانشجو از عرصه سیاسی، هم برای آسیب ندیدن خودش و هم برای عدم عرضه محصول «بیکیفیت» آنچنان که عبدی تصریح میکند، عملی نیست؟
نه، به گمان من حکم به برکناری دانشجو از عرصه سیاسی راهکار ماجرا نیست. جامعه ما هنوز توان حذف فعالیت دانشجویی در عرصه سیاسی را ندارد و به نظر میرسد چنین راهکارهایی جز نادیدهگرفتن واقعیت فضای موجود و پتانسیل اندوخته در دانشگاه نتیجه دیگری نخواهد داشت. نمیتوان هزینههای گزافی که دانشجوها از حضور در این عرصه متحمل میشوند را انکار کرد و همچنین از ناگزیری آن در فضای بسته موجود نیز نمیتوان گریخت اما از نظر من خروجی کارنامه فعالین دانشجویی به نسبت سیاستورزان حرفه ای قابل دفاع است.
نه، به گمان من حکم به برکناری دانشجو از عرصه سیاسی راهکار ماجرا نیست. جامعه ما هنوز توان حذف فعالیت دانشجویی در عرصه سیاسی را ندارد و به نظر میرسد چنین راهکارهایی جز نادیدهگرفتن واقعیت فضای موجود و پتانسیل اندوخته در دانشگاه نتیجه دیگری نخواهد داشت. نمیتوان هزینههای گزافی که دانشجوها از حضور در این عرصه متحمل میشوند را انکار کرد و همچنین از ناگزیری آن در فضای بسته موجود نیز نمیتوان گریخت اما از نظر من خروجی کارنامه فعالین دانشجویی به نسبت سیاستورزان حرفه ای قابل دفاع است.
به گمان من با توجه به شرایط موجود و در بهترین وضعیت تعریفی که برای جنبش دانشجویی میتوان ارائه داد این است که پلی باشد میان بخش نخبه جامعه یا احیانا دستاندرکاران قدرت با بدنه جامعه و خود نیز از قِبل این ماجرا کسب تجربه سیاسی بکند
به دانشجو به دلایلی مانند دوری از عقلانیت، منحرفکردن مسیر مطالبات و تندروی انتقاد میشود٬ در حالیکه اگر به کارنامه تشکلهای سردمدار جریان دانشجویی نگاهی بندازیم میبینیم با احتساب همه خطاها و نقصانها باز هم معدل قابل قبولتری نسبت به بسیاری از اصلاحطلبان عالی رتبه دارند.
به نظر شما خصلتهای جنبش دانشجویی در حال حاضر با زمانی که شما به عنوان فعال دانشجویی در دانشگاه حضور داشتید چه تفاوتهایی کرده است؟
ببینید هدفگذاری برای شکل و شمائل فعالیت دانشجویی قطعا مثل قبل، مثل زمان ما، نیست. یعنی من میپذیرم و حتی در بلند مدت مفید میدانم که بار اضافی فعلی از روی دوش دانشگاه برداشته شود و نهادهای دیگری این وظیفه را به طور تخصصیتر دنبال کنند، اما ما الان در آن اینده بلند مدت زندگی نمیکنیم. حال حاضر جامعه و مناسبات مدنی، باری را روی دوش دانشگاه گذاشته که باید سعی کنیم در حمل آن یاریاش دهیم . از طرف دیگر به عقیده من چاره تندرویهای احتمالی را، نه در دانشگاه که در بیرون آن باید جستجو کرد. مجابکردن دانشجو به پیگیری خط عقلانیت و سیاستورزی در چهارچوب وضع موجود نیازمند بازاندیشی در مشی و شیوههایی است که از جانب دیگران در خارج از دانشگاه پیگیری میشود. باز هم میگویم این گام برداشتن دستوری نیست، کلیت فضای اجتماعی سیاسی باید مهیا شود تا دانشگاه از کارکردهای فعلیاش فارغ شده و کنش و واکنشاش وارد فاز جدیدی شود.
باتوجه به گفتههای شما اگر بخواهیم در فضای واقعی موجود فعالیت دانشجویی را بازتعریف کرده و آن را با حداکثر کارایی ممکن به کار بیاندازیم٬ چه میتوان کرد ؟
به گمان من با توجه به شرایط موجود و در بهترین وضعیت تعریفی که برای جنبش دانشجویی میتوان ارائه داد این است که پلی باشد میان بخش نخبه جامعه یا احیانا دست اندرکاران قدرت با بدنه جامعه و خود نیز از قِبل این ماجرا کسب تجربه سیاسی بکند. اگر فضای تعامل سازنده بین همین احزاب نیمبند با بدنه تشکلهای احیا شده بعد از طوفان ۸۸ برقرار شود، بهترین زمینه برای ارتباط عینی و عملی سیاسیون اصلاحطلب با جامعه در آن فراهم میشود. شرایط موجود هر چند شرایط مطلوبی نیست اما گریزی هم از آن نیست، چرا که ما هنوز توسعهیافته نیستیم. پس بهتر است در همین وضعیت فعلی از دستاوردهای این جنبش استفاده کنیم و در عین حال نیروهای سیاسی و دغدغهمند پرورش دهیم، از ظرفیت دانشگاه برای محکزدن و تصحیح سیاستها به شکلی بهره بگیریم که منتج به نتایج ناگوار یا غیرقابل پیشبینی نشود و در نهایت انفجار هیجانی دانشگاه را کنترل کنیم و روی آرمانگرایی ممزوج با عقلانیتاش بایستیم.
به گمان من با توجه به شرایط موجود و در بهترین وضعیت تعریفی که برای جنبش دانشجویی میتوان ارائه داد این است که پلی باشد میان بخش نخبه جامعه یا احیانا دست اندرکاران قدرت با بدنه جامعه و خود نیز از قِبل این ماجرا کسب تجربه سیاسی بکند. اگر فضای تعامل سازنده بین همین احزاب نیمبند با بدنه تشکلهای احیا شده بعد از طوفان ۸۸ برقرار شود، بهترین زمینه برای ارتباط عینی و عملی سیاسیون اصلاحطلب با جامعه در آن فراهم میشود. شرایط موجود هر چند شرایط مطلوبی نیست اما گریزی هم از آن نیست، چرا که ما هنوز توسعهیافته نیستیم. پس بهتر است در همین وضعیت فعلی از دستاوردهای این جنبش استفاده کنیم و در عین حال نیروهای سیاسی و دغدغهمند پرورش دهیم، از ظرفیت دانشگاه برای محکزدن و تصحیح سیاستها به شکلی بهره بگیریم که منتج به نتایج ناگوار یا غیرقابل پیشبینی نشود و در نهایت انفجار هیجانی دانشگاه را کنترل کنیم و روی آرمانگرایی ممزوج با عقلانیتاش بایستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر