۱۳۹۵ دی ۴, شنبه

جنگ مذهبی ، بهانه تغییر جغرافیای خاورمیانه


جنگ مذهبی؛ بهانهء تغییر جغرافیای خاورمیانه
پرفسور «میکائیل هاردت» استاد دانشگاه  «دوک» امریکا
ترجمهء کوروش اعتمادی
يادداشت مترجم

در تاريخ 31 ژوئیه 2005 مقاله ای تحت عنوان «جنگ علیه تروریسم فقط یک آزمایش مقدماتی»، اثر پرفسور «میکائیل هاردت» استاد دانشگاه  «دوک» در امریکا، در یکی از روزنامه های صبح استهکلم، «داگِنزنیهتر»، منتشر شد. این مقاله انعکاس دیدگاه های برخی از مقامات نظامی امریکا پیرامون استراتژهای جدید نظامی اين کشور در خاورمیانه بود. پرفسور «هاردت» در این نوشتار دو استراتژی نظامی امریکا در خاورمیانه را که تدوین گرانِ اصلی آنها نظامیان مستقر در پنتاگون، نو محافظه کاران و نئوکان های امریکایی می باشند بطور مختصر توضیح میدهد. از آنجائی که اهداف این دو استراتژی نظامی یکبار در سال 2003  تحت رهبری وزیر دفاع  وقت امریکا، «رُنالد رامسفلد»، در یکی از بحران آفرین ترین کشورهای منطقه، عراق، پیاده شد، ضروری دانستم این مقاله را به فارسی برگردانم تا خطرهای ناشی از این دکترین نظامی جدید در رابطه با تغییرات سیاسی و جغرافیای منطقه بیشتر موردِ توجه و کنکاش قرار گیرد. بویژه آنکه اخیراً، در رابطه با پیشروی سازمان نظامی و سنی مذهبِ «داعش» برای تصاحب قدرت در عراق و دخالت نیروهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی به بهانهء دفاع از شیعیان و مراکز مذهبی اهل تشیع در این کشور، منطقه در آستانهء بحران نظامی جدی قرار گرفته است؛ بگونه ای که، بر پایهء اخبار منتشر شده، در حال حاضر عراق به سه منطقهء تحت نفوذ سه گروه سیاسی مستقر در این کشور تقسیم شده است و، بقول ناظرین سیاسی، هم اکنون این کشور، بمثابه کشوری واحد و یکپارچه، در آستانهء فروپاشی می باشد.
شمال عراق، که محل زندگی کردهای این کشور است، تحت کنترل دولت مرکزی کردستان است. پایتخت و مناطق جنوبی که تحت نفوذِ دولت مرکزی است در کنترل گروه شیعیان است. و در این بین گروه سنی مذهب «داعش»، با تصرف شهرهای فلوجه، موصل و تکریت، در تلاش است تا یک دولت سنی مذهب در این کشور دائر کنند.
در واقع می توان واقعیت های امروز عراق را اینگونه تفسیر کرد که جنگ مذهبی و بخشاً طایفه ای گروه های افراط گرای سنی و شیعه، این کشور را به سه تکه تقسیم کرده است که در صورت تشدید این بحران نظامی، موجودیت عراق بمثابه یک کشور مستقل دیگر منتفی است. از سویی دیگر بنظر می رسد به سبب رقابت قدرت های بزرگ جهانی چون چین، روسیه و آمریکا جهت تسلط بر منابع انرژی خاورمیانه و تحقق طرح «خاورمیانه بزرگ» از سوی نومحافظه کارانه آمریکایی، یکبار دیگر دکترین فروپاشی و تجزیه کشورهای قدرتمند منطقه در دستور کار قرار گرفته باشد که در صورت اهمال کاری در بکار بستن راهکاری های پیشگیرانه، جبران خسارت وارده در آینده ناشی از این بحران نظامی ناممکن خواهد بود.
و در این بین نیز آگاهی داریم یکی از دلایل اصلی اوجگیری بحرانِ نظامی کنونی و تداوم آشوبِ جنگ مذهبی ما بین گروه بندی های مختلف اسلامی در منطقه، به آغاز سر بر آوردن حکومت های اسلامی جدید التأسیس در ایران، پاکستان و افغانستان باز می گردد که در پایان دههء 70 میلادی با تأکید بر اسلامی بودن شان در رقابت با حکومت های اسلامی موجود تولد یافتند. از سویی دیگر لازم است توّجه داشت که آغاز و گسترش بحران نظامی کنونی در عراق و بخشاً سوریه، زمینه ساز اجرای مجدد دکترین «خاورمیانه بزرگ»، یعنی فروپاشی و تجزیهءکشورهای مقتدر منطقه است که با ماهیت مذهبی بودن شان از عوامل اصلی تشدید بحران این جنگ مذهبی هستند. حال که این نزاع مذهبی 1400 سالهء اسلامی در عصر کنونی اوجی دیگر یافته است و قدرت های بزرگ جهانی و بویژه گروه های محافظه کار امریکایی به بهانهء بازگرداندن «آرامش» به منطقه در اندیشه تغییرات جغرافیایی در خاورمیانه میباشند، و ما بعنوان بخشی از نیروهای سکولار دمکرات منطقه این مسئولیت خطیر را پیش رو داریم که برای برون رفت از این بحران مهلک نظامی، در اندیشه تدبیر نوینی باشیم.
نکته روشن است: گروه ها و حکومت های اسلام گرای منطقه از نحله های گوناگون اسلامی، تاریخاً، پذیرفته اند جنگ و آدمکشی  تنها راه ممکن برای رسیدن به اهداف سیاسی شان است. لذا، این اوضاع اسفناک سیاسی در منطقه بیانگر یک واقعیت بیش نیست: تا زمانیکه حکومت های اسلامگرا  و اسلامیست ها در خاورمیانه بر مسند قدرت باشند و کنترل منابع ثروت های ملی مردم را در اختیار داشته باشند، وجود و گسترش چنین بحران ها و فجایع انسانی امری است مسلم و قطعی. جنگ مذهبی بی امانِ گروه ها و حکومت های منطقه علیه یکدیگر هشداری است جدی به جامعهء شهروندی و جامعهء روشنفکری، تا با دوری جستن از دیدگاه ها و اهداف جریانات سیاسی- مذهبی و پرهیز از همکاری و یا حمایت های نسبی از نیروهای سیاسی که تعلقات مذهبی دارند، در تدبیر بر پا ساختن نظام های سیاسی باشند که هیچگونه تعلقات مذهبی و یا ایدئولوژیک را برنمی تابند و مبنای راهکار و عملکردهای سیاسی این نوع حکومتها منطبق بر حقوق شهروندی و منشور جهانی حقوق بشر استوار باشند. بحران نظامی کنونی  یکبار دیگر حقانیت جنبش سکولار دمکراسی در منطقه را به ثبوت میرساند که تنها راه برون رفت از این بحران خانمانسوز، نفی هر فرم حکومت دینی و ایدئولوژیک و برپایی نظامهای سیاسی که مبتنی است بر منشور جهانی حقوق بشر و حقوق برابر شهروندی در مقابل قانون. بر پا ساختن حکومتهای سکولار دمکرات با حفظ  و رعایت حقوق برابر آحاد شهروندان در مقابل قانون، یگانه تدبیر ممکن جهت خنثی کردنِ طرح تجزیه و فروپاشی کشورهای منطقه و پایان بخشیدن به این توحش سیاسی است که نزدیک به 1400 سال است توسط اسلامگرایان بر مردم منطقه و جهان تحمیل شده است.
کوروش اعتمادی
17 ژوئن 2014
****
جنگ علیه تروریسم فقط  یک آزمایش مقدماتی
نو محافظه کاران رادیکال امریکا بنا دارند با بهره جستن از پیشرفت ترین تکنولوژی نظامی، و به بهانهء از سر راه بر داشتن رژیمهای یاغی، نقشهء جغرافیای سیاسی جدیدی را در منطقه خاورمیانه ترسیم کنند. علیرغم برآورده نشدن انتظارات این دسته ازسیاستمداران امریکایی در عراق، آنان حاضر نیستند در استراتژی خود تغییراتی را بدهند. از این رو پرفسور« میکائیل هاردت» در مقاله خود قصد دارد به افکار عمومی جهانی نسبت به «انقلاب نظامی» در امریکا و پیآمدهای آن هشدار دهد.
 پرفسور «هاردت» در آغاز مقاله خود مینویسد: « این شانس با من همراه بود که یکبار در کنفرانسی که در آن برخی از متخصصان امور امنیتی امریکا شرکت داشتند حضور پیدا کنم تا از نزدیک ناظر یک سری مباحثی آکادمیک در خصوص مسائل  جنگ علیه تروریسم  باشم.» پرفسور «هاردت» در ادامه اشاره میکند: « که کنفرانس چندان هم مورد توجه ام واقع نشد چرا که بعد قرار شد شرکت کنندگان در کنفرانس در باره علل سقوط امپراطوریهای بزرگ جهان از جمله امپرطور روم، آزتاک، چین و بریتانیا سخنرانی کنند. منظور از این سخنرانیها این بود که کنفرانس بتواند طرحی جهت جلوگیری از اضمحلال یگانه قدرت بزرگ امروز جهان امریکا تدوین کند.»
در ادامه این مقاله پرفسور «هاردت» مینویسد: «از مهمترین اتفاقی که در این کنفرانس رخ داد، گفتگوی خصوصی من با یکی از محققان دانشگاه جنگِ امریکا درباره استراتژیهای نظامی امریکا در آینده در عراق بود که به «انقلاب نظامی» معروف شده است. اما بیش از هر چیز میبایست توضیح دهم که بیشتر انگیزه من از این گفتگو این بود که متوجه شوم طرح و ایده های نظامی رهبران و متخصصان نظامی امریکا پس از جنگ در عراق دستخوش چه تغییراتی شده است. این یک واقعیت است که پارادگم های استراتژی نظامی امریکا که بیش از آغاز جنگ در عراق تدوین شده بود، کماکان استراتژی ماشین نظامی امریکا را تشکیل میدهند.»
در ادامهء این گفتگوها در خلال  کنفرانس، پرفسور «هاردت» نوشتار خود را چنین فرموله میکند:
اینکه در حقیقت چه نیروهای سیاسی و ایدئولوژیکی در دستگاه سیاسی و نظامی امریکا، علیرغم تمامی رخدادهای تأسف انگیز درعراق پس از صدام حسین، به این استراتژی فکری وابسته میباشند موضوع دیگر این گفتگو بود. در واقع بنوعی من نیز در پی یافتن پاسخهای خود بودم که چه کسی میخواهد به همهء این ناتوانیهای غیر متغییر در برنامه ریزیهای نظامی امریکا اعتراف کند. 
هدف از « انقلاب نظامی» تغییرات در استراتژی نظامی امریکا در پایانهء دهه قرن بیستم و آغاز هزاره دوم میباشد. این تغییرات در درجه اول شامل تحولات تکنولوژی نظامی، تولید بمب های دقیق، مدرن تر کردن سیستم نظامی امریکا و بالا بردن امکانات عملی سازمانهای جاسوسی و سربازان امریکایی میباشند که نه فقط پیروزی بر دشمن را مدّ نظر داشته باشند، بلکه در حفظ جان نیروهای نظامی امریکا میبایست کوشا باشند. تکنیک جدید به سرباز امریکایی این امکان را میدهد که دشمن را از فاصله دور هدف قرار دهد. منظور از این استراتژی کاهش آمار کشته شدگان سربازان امریکایی است.
از دیگر ویژه گیهای « انقلاب نظامی» بهره جستن از تعداد کمتر افراد نظامی امّا تند و چابک است که از چگونگی استفادهِ  تکنولوژی مدرن نظامی آموزشهای لازم را دیده باشند. در یک کلام منظور از «انقلاب نظامی» پایان بخشیدن به تحرکات نظامی گسترده و جلوگیری از قربانی شدن نیروی انسانی بیشتر در میدان جنگ میباشد.
اما در مورد این استراتژی جدید نظامی امریکا در بین رهبران نظامی امریکا اختلاف نظرهای متفاوت وجود دارد که در طول جنگ عراق این اختلافات بقوت خود باقی مانده است. قدرتمندترین سخنگوی «انقلاب نظامی» کنونی امریکا وزیر دفاع این کشور آقای« رنالد رامسفلد» میباشد که بسیاری از ژنرالهای و تئوریسین های نظامی امریکا مخالف استراتژی نظامی جدید او میباشند و تردید دارند که این استراتژی نظامی با موفقیت جایگزین طرحهای نظامی قدیمی که جنگ در میدان وسیع و اقدامات  گسترده نظامی را تئوریزه میکنند، گردد.
پرفسور« هاردت» میگوید این اختلاف نظرها در بین مقامات عالیرتبه امریکایی تا پیش از آنکه پنتاگون در دهه اخیر در ایامی که ارتش امریکا را آماده میساختند تا خاک عراق را اشغال کند، وجود داشته. در یک پلمیک آشکار ژنرالهای بزرگ امریکا به آقای «رنالد رامسفلد» هشدار میدهند که او قادر نیست با طرح نظامی خود تمامیت خاک عراق را به اشغال خود در آورد.
اما بهار 2003 وقتیکه آقای «رامسفلد» و ارتش امریکا پیروزی بر ارتش صدام حسین را جشن گرفتند، همگان شاهد بودند که بالاخره آقای «رامسفلد» و دوستانشان این جدل نظامی را بردند. اما وقتیکه مقاومت نیروهای شورشی عراقی پا گرفت و گسترش یافت برداشتها و تصاویر علیه استراتژی نظامی آقای «رامسفلد» تغییر یافت.
با گسترش فعالیتهای گسترده نیروهای تروریستی در خاک عراق پس از سرنگونی صدام حسین، بار دیگر انتقادات از دکترین «انقلاب نظامی» آقای رامسفلد از سر گرفته شد. استراتژی نظامی آقای «رامسفلد» اگرچه موجب یک پیروزی سریع در عراق شد ولی باعث نگردید که تمامیت خاک کشور عراق تحت کنترل ارتش امریکا در آید. امروز ارقام کشته شدن سربازان امریکایی افزایش یافته است و تا کنون رقم کشته شدگان سربازان امریکایی به بیش از 2000  تن رسیده است. و از سوی دیگر مشاهده میشود که ارتش امریکا ناتوان از برقراری یک امنیت جدی در عراق میباشد. خشونت در خاک عراق چندین برابر شده است تا جائیکه ناظرین میگویند یک جنگ داخلی تمامیت ارضی این کشور را تهدید میکند. و همچنین امروز این بحث در بین محافل گوناگون رهبری سیاسی امریکا آغاز شده است پس کی ارتش امریکا میبایست خاک عراق را ترک کند. در همین رابطه مشاهده میشود در بین سربازان و افسران امریکایی در عراق این مباحث آغاز شده است که «انقلاب نظامی» منجر به برقراری امنیت و پیروزی کامل بر دشمن نشده است. آنان از خود این پرسش را میکنند چرا شورش نیروهای آشوبگر در خاک عراق باعث نگردید که رهبران نظامی امریکا در استراتژی نظامی خود تغییراتی را بدهند؟
در همین ارتباطات از چند متخصص نظامی پاسخهایی را دریافت کردم که هیچکدام از آنها توّجه ام را جلب نکرد. پاسخ مشترک تمامی آنان یکسان بود که «رانالد رامسفلد» شخصاً با نفوذ گسترده ای که در سازمان نظامی امریکا دارد، استراتژی جدید نظامی خود را پیش برد. آنان میگویند «رامسفلد» در دور دوم ریاست جمهوری جورج بوش پسر کماکان قدرت نظامی را در اختیار داشت. این بدین معنا است که او بتنهایی تغییرات نظامی در ارتش امریکا را رهبری میکرد. و از سویی دیگر هواداران طرحهای نظامی آقای «رامسفلد» میگویند که استراتژی نظامی آقای «رامسفلد» و «انقلاب جدید نظامی» در عراق شکست نخورده و چند اشتباه نظامی در دوران اشغال، اهداف و استراتژی «انقلاب نظامی» جدید را از بین نخواهد برد.
پرفسور «هاردت» در بخشی دیگر از مقاله خود مینویسد که ما بین هواداران «انقلاب نظامی جدید» و ایدئولوژی نومحافظه کاران امریکا ارتباط  مستقیمی وجود ندارد. بلکه بر عکس بین هواداران «انقلاب نظامی» و سخنگویان نومحافظه کاران آمریکایی که به یک استراتژی ژئوپلیتیک جدید معتقدند، نقاط افتراق بسیاری مشاهده میگردد. آنان به لایه های گوناگون دستگاه سیاسی امریکا وابسته اند که یک چیز آنان را به یکدیگر نزدیک میکند: همسوئی انقلابی آنان. پروفسور «هاردت» معتقد است؛ نو محافظه کاران امریکایی ایده آلیستهایی هستند که تصور میکنند که آنان میتوانند نقشه جغرافیایی سیاسی جدیدی را برای جهان ترسیم کنند. آنان نمیخواهند از طریق سرنگونی رژیم ها بلکه از طریق انتقال  و جابجائی مرزهای سیاسی کشورها، آزادی و دمکراسی را بر جهان حاکم سازند. در اندیشه این دسته از نو محافظه کاران امریکایی یک گزینش تحقیر آمیز علیه “محافظه کارانی ” که با آنان همساز نیستند مشاهده میشود از جمله علیه تمامی دستگاه ها و سیاستمداران امریکایی که سخنگویان همکاری ملل میباشند، و یا علیه کسانی که به حقوق بین الملل و راه حلهای متعارف دیپلماتیک معتقدند. در ضمن این اندیشه سیاسی مشکلاتی را هم در وزارت امورخارجه امریکا و در دیگر حوزه های سیاسی امریکا فراهم آورده است.
پرفسور«هاردت» در ادامه مقاله خود مینویسد: «در گفتگوهایم با نظامیان متخصص در کنفرانس با یکدنگی اظهار داشتم که تمامی تئوریهای شما پاسخگوی واقعیتهای امروز جهان نمیباشند. بر اساس دیدگاههای  ایدئولوگهای نومحافظه کاران امریکایی و تئوریسین های نظامی امریکا تهدیدی دیگری وجود دارد که همه چیز را تحت الشعاع قرار میدهد و آنهم تهدید از سوی کشورچین در ده سال آینده است.» بر اساس دیدگاه نومحافظه کاران امریکایی منظوراز «انقلاب نظامی» آماده کردن هر چه بیشتر قدرت نظامی امریکا در مقابل قدرت برتر نظامی چین به لحاظ عددی در آینده میباشد. نومحافظه کاران امریکایی باور دارند که درطی 10 تا 20 سال آینده چین از حیث نفرات و تعداد ادوات جنگی در مقابل قدرت نظامی امریکا از توان قابل توجهی برخوردار خواهد شد. نومحافظه کاران امریکایی میگویند در ترم عددی امریکا قادر نیست با چین رقابت کند از این رو دولت امریکا میبایست کیفیت و تکنیک نظامی خود را در مقابل این غول نظامی جهان افزایش دهد.
نومحافظه کاران امریکایی میگویند که هم اکنون ما 10 سال فرصت داریم تا به جایی برسیم که در مقابل این غول نظامی به مقابله برخیزیم. نو محافظه کاران امریکایی در عصر «انقلاب نظامی» اظهار میدارند هدف این نیست که فقط شکست های نظامی را کاهش دهیم و یا جنگ را انسانی تر کنیم، بلکه سازمان نظامی امریکا میبایست متدهای جنگی خود را پیشرفت دهد. نو محافظه کاران امریکایی معتقدند بدون یک استراتژی «انقلاب نظامی» و بدون بالا بردن کیفیت تکنیک های نظامی، امریکا درآینده در مقابل قدرت نظامی چین به زانو در خواهد آمد و امپراطوری امریکا بر جهان فرو خواهد پاشید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر