۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

یک خاطره عبرت آموز از مرحوم موسوی اردبیلی

یوسفی اشکوری
با این که گفته‌اند «از درگذشتگان به خیر یاد کنید» اما در این‌جا می‌خواهم با ذکر خاطره‌ای از مرحوم آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی یادی بکنم؛ هرچند که شاید چندان ذکر خیری نباشد ولی می‌پندارم که کسی در این مقام و موقعیت و مسئولیت، که در هرحال نیک و بد او با تاریخ و سرشت یک نظام و سرنوشت یک ملت سر و کار دارد، وضعیت‌اش دیگر است و خیر در آن است که امروزیان و فرداییان از آن آگاه باشند و  عبرت گیرند.
مرحوم موسوی اردبیلی به لحاظ شخصی از خصوصیات مثبتی هم برخوردار بود و در مجموع در شمار کبوترهای جمهوری اسلامی بود و نه از جریان بازها و حداقل در سالیان پس از جنبش سبز وی (البته با سبک خودش) نشان داد که حامی این جنبش و رهبران مظلوم آن است.
در هرحال نمی توان کتمان کرد کسی که هشت سال (و آن هم سیاه‌ترین دوران جمهوری اسلامی) بر دستگاه قضای کشور ریاست داشت، عملا مسئولیتی جدی در  آن همه کژی و خشونت و جنایت دارد و نمی‌توان از آن چشم پوشید. با توجه با تمام خصوصیات مرحوم موسوی اردبیلی و این که او واقعا چگونه می‌اندیشید، می توان گفت که او عملا ابزار دست جناح حاکم و نهادهای سرکوب بوده -سنتی که پس از او نیز ادامه یافت- و خواه ناخواه مسئول رخدادهای قضایی آن دوران بوده و بایستی پاسخ‌گو می بود.
به گمانم بزرگ‌ترین ویژگی منفی موسوی اردبیلی این بود که از شفافیت وافی و صراحت لازم در اعلام مواضع و عمل برخوردار نبود. زنده یاد دکتر کاظم سامی-که این روزها مصادف است با قتل وی، قتلی که از قضا در زمان صدارت موسوی اردبیلی  بر دستگاه قضا اتفاق افتاد- می‌گفت هر کس تخصصی دارد و تخصص موسوی اردبیلی این است که طوری حرف بزند که کسی نفهمد چه می‌گوید!
به هر تقدیر می‌خواهم خاطره ای از موسوی اردبیلی بگویم که از نوع تفکر مقام عالی قضایی در «نظام مقدس جمهوری اسلامی» حکایت می کند.
در خرداد داغ ۱۳۶۰ (۱۷ خرداد) روزنامه «میزان» (ارگان نهضت آزادی ایران) همراه چند روزنامه و نشریه دیگر در یک روز توقیف شده و -عملا برای همیشه-تعطیل شدند. هرچند این توقیف مستقیما به دست اسدالله لاجوردی،دادستان انقلاب وقت تهران، انجام شد ولی با تصویب شورای عالی قضایی بود. در آن زمان چند تن از نمایندگان مجلس از جمله نگارنده با انتشار بیانیه‌ای به این توقیف غیر قانونی اعتراض کردیم که البته طبق معمول، هرگز پاسخی نشنیدیم و در عمل بی‌اثر بود.
چندی بعد -تاریخ‌ دقیق‌اش را به یاد ندارم- همراه با نمایندگان شهرهای استان گیلان برای حل مشکلی در ارتباط با جنگل‌های گیلان با آقای موسوی اردبیلی به عنوان دادستان کل کشور دیداری داشتیم. پس از ورود به دفتر کار ایشان و حین خوش‌وبش و احوال‌پرسی و پیش از ورود به موضوع اصلی، رو کردم به آقای اردبیلی و گفتم: راستی حاج آقا! سئوالی داشتم. گفت: بفرمایید. گفتم: دلیل و یا دلایل شما برای توقیف روزنامه میزان چه بوده است؟ گفت: چطور؟ گفتم: می‌خواستم بدانم در این مورد به کدام ماده قانونی استناد کرده‌اید؟ لحظه‌ای سکوت کرد و بعد با نگاهی عاقل اندر سفیه، رو کرد به من و با همان لحن خاص خودش گفت: ها! من همان جوابی که به آقایان (اعضای نهضت آزادی) دادم به شما هم می‌دهم. بعد اندام تنومندش را در صندلی دادستانی کل جابه‌جا کرد و با لحن کش‌داری گفت: وقتی آقایان همین سئوال را از من پرسیدند، به آنها گفتم شما زرنگ تشریف دارید! شما می‌خواهید جواب من‌را بشنوید و بعد بروید جوابش را پیدا کند و در دادگاه بگویید! ولی من حالا نمی‌گویم، جوابم را در دادگاه خواهید شنید، در آن‌جا به شما خواهم گفت مستندات قانونی من برای توقیف میزان چه بوده است!
لحظاتی من و دوستان مبهوت به سیمای جناب دادستان کل کشور خیره شدیم و واقعا در برابر چنین برهان قاطعی می شد گفت: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
زیتون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر