۱۳۹۵ آبان ۲۰, پنجشنبه

نمی خواهم برده جامعه باشم



گلشیفته فراهانی
هنرمندی از تبار پاسارگاد
"برای من به عنوان یک زن ایرانی برهنه شدن در برابر دوربین یک عکاس عملی سیاسی بود. اگر من یک بازیگر بین‌المللی هستم، این به معنای آن است که آزادم. من می‌خواستم براین امر مهر تأییدی بزنم. من نمی‌توانم در مقابل جهل، قانون یا جنون کسانی در ایران سر خم کنم" 

مصاحبه کننده : دِلفین پِرِز۲

ترجمه ی فواد روستائی
چیزی که در چهره ی "شه دخت شرقی" ی او چشمگیر است، ابروان کمانیِ کشیده ی اوست که دو چشم سیاهش را چونان دو بال پر شکوه باز می کند. زیبائی ی که سینمای مؤلف اروپا – از لوئی گَرِل۳ تا کریستوف اونوره۴- تا سینمای هالیوود را مسحور خویش کرده است. گلشیفته فراهانی در سال ۱۹۸۳ در خانواده ای هنرمند (بازیگر) و مخالف رژیم پای به عرصه ی هستی می گذارد. پدر و مادرش برای او نامی را ابداع می کنند که به معنای "گلی شیدای عشق" است. اما گلشیفته صرفاً عشق نیست. دخترکِ سرشار از شور، با جرئت و عزمِ راسخِ خود همه را تحت تأثیر قرار می دهد.
نخستین خواست و مطالبه او هنرنمائی است. البته هنر بازیگری در مقابل دوربین یا بر صحنه ی تئاتر نه در پشت پیانو که مادرش خواهان آن است. از یک سو، سبزه روی زیبا به سرعت به ستاره ای بدل می شود و عکس تک چهره اش در ابعاد سه در چهار متر در خیابان ها به نمایش در می آید و از دیگر سو، در لوای رژیمی اسلامی، انقلاب خاصِ خویش را به پیش می برد. این فرزند جنگ ایران- عراق، در ماه رمضان در میدانی در تهران شیرینی نان خامنه ای را مز مزه می کند. " شیوه ای برای مبارزه با رژیمی که انتخاب یک دین را برای شهروندان ممنوع می کند." دخترِ نوجوان پا را از این هم فراتر می گذارد. به مدت یک سال، سرش ار از ته می تراشد و پستان هایش را باند پیچی می کند تا بتواند با "هیأتی پسرانه" از خانه بیرون رود. بدین سان می تواند با دوچرخه آزادانه در شهر پرسه زند، باند رفقایش را به راه اندازد و به "بت" بر و بچه های محل بدل شود. بعد ها خود چنین اعتراف می کند : " پیش از آن که زنانگی ام را پس از خروج از ایران باز یابم، آن را کشته بودم."
تبعید
زندگی گلشیفته پس از رسیدن به آمریکا از این رو به آن رو شد. در آن جا در سال ۲۰۰۸ نظر "ریدلی اسکات"۵ کارگردان آمریکائی را جلب کرده ودر کنار "لئوناردو دی کاپریو" در فیلم " یک مشت دروغ" بازی کرد و در مراسم نمایش پیش از نمایش عمومی فیلم تصمیم گرفت بدون حجاب و با پیراهنی دکولته ظاهر شود. تصمیمی که در تهران اعتراض ها برانگیخت و جنجالی عظیم به پا کرد. گلشیفته در بازگشت به ایران بازداشت شد. به گونه ای معجزه آسا توانست از کشور خارج و در پی آن در برابر دوربین "پائولو رووِرسی"۶، عکاس مُد، برهنه ظاهر شود. بدین سان، بانوی والای ایرانی به تبعید محکوم شد.
در هتلی در جنوب محله ی "پیگال" پاریس به دیدار او رفته ایم تا در مورد سالی سرشار از فعالیت که در پیش رو دارد با او به گفت و گو و تبادل نظر بنشینیم.
در ماه دسامبر، گلشیفته را در سالن های سینما در فیلم "پاتِرسون" ساخته ی "جیم جارموش" خواهیم دید. وی همچنین بر صحنه ی تئاتر در شهرهای مختلف ایفا کننده ی نقش "آنا کارنینا" در نمایشنامه ای به همین خواهد بود. در بهار آینده، گلشیفته در "دزدان دریائی کارائیب۵" ظاهر می شود. پیش از همه، در هفتم دسامبر فیلم "به خانه برگرد"۷ به کارگردانی خانم جیهان شعیب با بازیگری او در سینماهای فرانسه به نمایش در می آید. داستانی در مورد "خانه" برای کسی که دیگر خانه ای ندارد...
گفت و گو

* به هنگام فیلم برداری شما از جمله آدم های مطمئن به خود هستید یا آدم های دچار تشویش و اضطراب؟

- من کاری می کنم که "پرسوناژ" در درون من جا خوش کند. به سان گلدانی خالی که آب در آن به شکل آن در می آید. این کار در مقابل دوربین صورت می گیرد.

* فیلم "به خانه برگرد" فیلمی در مورد لبنان پس از جنگ داخلی این کشور است. به عنوان یک ایرانی از این کشور چه تصویری در ذهن خود دارید؟

- هر چند که جنگ به پایان رسیده است، آثار آن هنوز از طریق بناهای ویران و جای گلوله ها که در همه جا به چشم می خورد خودنمائی می کند. این مسأله در دل و جان ساکنان لبنان نیز قابل تشخیص است. این درد دردی ژرف است اما کشور سوگوار نیست. آن چه که در لبنان مرا تحت تأثیر قرار می دهد زندگی است! من لبنانی های زیادی را می شناسم. اینان جوان، با فرهنگ و سرزنده هستند! و ما ایرانیان با آنان دارای وجوه مشترک زیادی هستیم.

* "ندا"، پرسوناژی که شما نقش او را ایفا می کنید، در بچگی از جنگ در لبنان گریخته است. پس از آن که زنی می شود به خانه ی پدر بزرگِ خود که چشم از جهان فرو بسته است برمی گردد. او در بازگشت به این خانه در پی چه چیزی است؟

- این خانه ی ویران شده استعاره ای از "خانه" ی درون اوست که می خواهد بازش یابد. خانه را تمیز و ترمیم می کند. "ندا" در حالی به لبنان می رسد که تقریباً در درون خویش مُرده و از دنیا بریده است. امّا، اندک اندک با واقعیت ارتباط برقرار می کند و به زندگی بر می گردد.



* برای ایفای نقش "ندا" از عصیان خاصِ خود مدد گرفته اید؟

- نیازی به تلاش برای جستجوی آن نیست. عصیان چنان در من حضور دارد که در صفِ نخستین قرار می گیرد. من با این عصیان زاده شده ام.

* منظورتان از این حرف چیست؟

- عصیان به معنای رد کردن هر چیزی است که قدرت سیاسی یا جامعه می خواهد به فرد تحمیل کند.من از کودکیِ خویش مقررات را نمی پذیرفتم. می خواهم آزاد باشم. نمی خواهم برده ی جامعه باشم. قدرت های سیاسی مردم را چنان شکل می دهند که به هم شبیه باشند و از مقررات اطاعت کنند. این قدرت ها "نُرم" یا "هنجار" ی را تحمیل می کنند. اما من، این هنجار را رد می کنم. من تمام چیزهائی را دوست دارم که "نرمال" یا "به هنجار" نیستند. برای روحیه ی آدم خوب است! (می خندد)

* از زمان تبعیدتان در سال ۲۰۰۸ یک جهانگرد شده اید؟

- دقیقاً! این تقدیر از پیش تعیین شده ی زندگی من است که هر روزی در کشوری باشم و با زبان های مختلف متحول شوم. من به انگلیسی، فرانسه، فارسی، کمی عربی و کمی آلمانی صحبت می کنم.

* در این زندگی همراه با خانه بدوشی، چگونه به تعادل و توازن می رسید؟

- زمانی که کشوری و خانه ای را از دست داده ای، عادت می کمی به چیزی وابسته نشوی. از این رو به هر کجا که می رسم، تلاش می کنم خانه ای در درونِ خویش بسازم. خانه ای که هیچ کس نتواند آن را از من بگیرد. فرهنگ ایرانی از طریق رنگ ها، بوها و مزّه ها مانند پسته ی تازه یا زعفران که مادرم برای من از ایران می فرستد در زندگی من حضور دارد. زمانی که در حال بازی در فیلمی هستم، در هتل به جای یک اتاق آپارتمانی می گیرم تا بتوانم آشپزی کنم. و اتوموبیلی کرایه می کنم تا خود را آزاد حس کنم.

* شما مدت چهار ماه برای بازی در فیلم "دزدان دریائی کارائیب ۵ " در استرالیا بودید و همسرتان استرالیائی است. استرالیا کشوری است که دوست دارید در آن ندگی کنید؟

- استرالیا را بسیار دوست دارم اما جای خیلی دوری است. باید کشوری را پیدا کنم که بدون پیمودن راه های دور و دراز کار کنم. ولی این کشور، فرانسه نخواهد بود. انجام کارهای اداری در این کشور بیش از حد پیچیده است.

* پس از بازی در فیلم "یک مشت دروغ" در کنار "لئوناردو دی کاپریو" و با کارگردانی "ریدلی اسکات"، شما در نمایش پیش از نمایش عمومی فیلم بدون حجاب و با پیراهنی دکولته ظاهر شدید. چیزی که تا آن تاریخ در مورد هیچ بازیگر زن ایرانی دیده نشده بود. بعد از این کار، شما در برابر دوربین عکاسی "پائولو رو وِرسی" برهنه شدید. این یک عمل سیاسی است؟

- برای من به عنوان یک زن ایرانی برهنه شدن در برابر دوربین یک عکاس عملی سیاسی بود. اگر من یک بازیگر بین المللی هستم، این به معنای آن است که آزادم. من می خواستم براین امر مُهر تأییدی بزنم. من نمی توانم در مقابل جهل، قانون یا جنونِ کسانی در ایران سر خم کنم.

* چه چیزی شما را بدین سان بر می انگیزد؟

- به طور کلی ، من همیشه از خود می پرسم: " مشکل مردان با زنان چیست؟ آیا این بدن زن است که برای شما مشکل می آفریند؟ اگر این چنین می ترسید، خب به آن نگاه کنید! از چه چیزی می ترسید؟ آیا این چیز واقعاً تهدید کننده است؟ من برهنه شده ام چون این مسأله پرسش بر می انگیزد. اگر من امروز محکوم به تبعیدم، به این خاطر است که موها و بدنِ خویش را نشان می دهم. ولی من اگر مرد بودم، می توانستم در ایران بمانم و زندگی کنم. یک بازیگر مرد همان کاری را که من کرده ام در فیلمی از اصغر فرهادی کرده است. او برهنه بازی کرده است. امروز او همچنان می تواند در ایران زندگی کند.
* در فرانسه مسأله حجاب مسأله ای حساس و می توان گفت انفجاری است. شما در این مورد چگونه می اندیشید؟

- این مشکل مردان با بدن زنان تنها به ایران اختصاص ندارد. فرانسه آماج حملات تروریستی داعش قرار گرفت و ناگهان جنجال بورکینی به پا شد! یک بار دیگر، مشکل را به بدن زنان منتقل کردند. ولی ارتباط میان داعش و لباس یک زن چیست؟ برای من این ممنوعیت بورکینی از قماش همان کار طالبان است که دختران را مجبور می کنند نقاب داشته باشند. بدن زن را به مشکل اصلی تبدیل می کنند. مردان همیشه سنگینی مشکلات و مصائب دنیا را بر دوش زن می گذارند. بورکینی هیچ پیوندی با داعش ندارد. پوشیدن چیزی که دوست داریم بپوشیم حق انسانی ماست!


شهرزاد قصه من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر