۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

ما میگیم رهبر نمی خواهیم ، رهبر جدید تعیین میشه


                         بیژن صف سری

پیگیری و رصد لحظه به لحظه اخبار مربوط به انتخابات مجلسی که حتی به زعم خطیب نماز جمعه تهران(احمد خاتمی) و رئیس قوه قضایی حتا حق نظارت این مجلس کذایی را بر رهبری منکرشده اند و حاشا می کنند، واز طرفی نبض تک تک نمایندگان روحانی کسوت آن در دستان شخص ولی فقیه حی و حاضر است و بدون اذن و اجازه او کسی نمی تواند به حریم آن وارد شود چه رسد بر صندلی های قرمز رنگ آن جلوس نماید،،
 دلخوش داشتن به چنین اتفاق شومی (انتخابات خبرگان) حکما ازسر مدهوشی و فراموشی مردمی است که هنوز اندر خم همان کوی و برزنی هستند که 37 سال پیش ،با گذشتن از آن و انداختن کاعذ نوشته «آری» به صندوق های رای ، پای در برهوتی نهادند که جز ، فقر و بیکاری ،واپسگرایی و ایضا وچپاول و غارت دولتمردان، منظره دلگشایی نداشته است که البته این پاداش مسخ شدگان است.

بعضی وقتها تلنگر زدن به حافظه ما ایرانی ها که حکم مریض فراموشکاررا داریم می تواند منشا خیر شود اگر چه دیگر هیچ تلنگری برتن این بیمار رو به احتضار کارساز نیست.
حتما بیاد دارید که دراخرین ماه های حکومت شاهنشاهی درآن سالهای تب و تاب و شور انقلابی ، یکی از شعار هایی که به فرمان قائد اعظم نشسته زیر درخت سیب ، به خیابانها آمدیم وبا حشمو کین از ته دل سر میدادیم و نعره می کشیدیم این بود « ما میگیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض میشه ».
در آن سالها که نگارنده نوجوانی بیش نبودم و همچون همه جوگیران انقلاب زده هر روز با پوشیدن کتانی برای راهپیمایی به سمت دانشگاه تهران می رفتم بخوبی بخاطر دارم که با این شعار بود که شاه دریافت حکایت از چه قرار است و با تغیر نخست وزیر و زندانی کردن هویدا اب رفته به جوی باز نمی گردد و بعد ان بود که طبق سنوات تاریخی گذشته ، اگر نگوئیم فرار بفکر رفتن از مملکت افتاد و شد آنچه نباید میشد و الخ ..
شادروان علامه دهخدا حکایتی دارد با این مضمون که درعصر سليمان نبى،پرنده اى براى نوشيدن آب بسمت بركه اى پرواز كرد،اما چند كودك را بر سر بركه ديد،پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد،اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به ان بركه آمده بود.
پرنده با خود انديشيد كه مردى چنین باوقار و روحانی منظرحکما از سوی او آزارى به او نمی رسد. پس نزديك شد ولی آن مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد. شكايت نزد سليمان برد. پیامبر آن مرد را احضار کرد محكمه ای بر پا شد ومرد رابه قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد. اما پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت :
"چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرسانده ، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند"
الغرض گفتن این حکایت و آن خاطره از شعار معروف زمان شور انقلابی ما ایرانیها ، جهت یادآوری این مهم است که در طی 37 سال عمر نظام ولایی که سه جنبش عقیم در جهت تغیرو اصلاح نظام دیکتاتوری را پشت سر داریم و هنوز به تعفن جمله ی« چه بايد كرد» آلوده ایم وایضا اگر نه حتا به زبان اما در نزد وجدان خویش از دلدادگي خود به وعده های پوشالی قهرمانانمان احساس غبن داریم چرا که از سر خوش باوری و قهرمان پروری یکی پس از دیگری را با سلام و صلوات از صندوق های رای بیرون کشاندیم وبر مسند قدرت نشاندیم و ... ، امروز دیگر خوب میدانیم که ریشه این تعفن بیماری «چه کنم » ، از داشتن قیم و اقا بالاسری است که همه ی این کهنه دیار را ملک وتلک خود فرض می داند و خدا را هم بنده نیست چه رسد وجودش برای ملت منشا خیر باشد با این همه اقایان خود را به جهالت زده ونوید انتخاب چند جانشین برای رهبر را به ملت میدهند اینجاست که نه با ابیات آن شعار معروف انقلابی بلکه با همان ضرب و آهنگ و شعارمتناسب با حال روز حاکمیت امروز این اب و خاک باید فریاد زد و خواند تا بلکه همچون «شاه» فقید گوش شنوا داشته باشند اگرچه همانند « شاه» بودن و از قدرت گذشتن کار سفله گان قدرت طلب دین فروش چون سید خراسانی نیست که با شنیدن این شعاردست از قدرت توام با ظلم خود بردارد اما چه باک ما می خوانیم و بلند هم می خوانیم : ما میگیم رهبر نمی خوایم / رهبر جدید تعین میشه .
بی شک برگزاری انتخابات در کشورهای مبتنی بر عدل و داد (دمکراسی) یک اتفاق مبارک است که نشانه ی ارج نهادن به « ازادی» است اما در کهنه دیار ما این آئین بر گرفته از سنت دمکراسی ، نه تنها یک اتفاق مبارک نبوده بلکه در هر دوره حکم گلیم شوربختی را می ماند که به دست خود تارپود آن بافته ایم.
امروز با فرا رسیدن فصل انتخابات خبرگان رهبری باردیگرشعبده بازان این بازار مکاره با بزرگ جلوه دادن این اتفاق شوم و خبر سازیهای کاذب قصد چنین القا یی را دارند که گویی همه معضلات این کهنه دیار در رفتن چند معمم و روحانی نما به مجلس تحت امر رهبری،به یکباره حل می شود واگرجانشینی برای جضرت اقا تعین نشود دنیا و اخرت ملت سیاه و نابود است از این رواخبار و حاشیه های مرتبط با این مجلس کذایی را لحظه به لحظه در بوق و کرنا می کنند ، یک روز آمدن هاشمی رفسنجانی کسی که خود بانی تحمیل سید خراسانی بعنوان ولی فقیه بوده ، نقل محافل می شود وبود و نبودش را جنان بزرگ جلوه میدهند که برخی آمدنش را بفال نیک گرفته اند ، روز دیگر کاندیدا شدن نوه قائد اعظمی که از زیر درخت سیب درنوقل لوشاتو نسخه ایران را پیچید تا امروزبرای هر ایرانی ازاده هجوم قوم مغول در تاریخ این اب و خاک اتفا قی به مراتب خوشایند تر از حاکمیت ریش داران سنگ انداز باشد .
حال با چنین سابقه و اوصافی که مختصر گقته آمد پیگیری و رصد لحظه به لحظه اخبار مربوط به انتخابات مجلسی که حتی به زعم خطیب نماز جمعه تهران(احمد خاتمی) و رئیس قوه قضایی حتا حق نظارت این مجلس کذایی را بر رهبری منکرشده اند و حاشا می کنند، واز طرفی نبض تک تک نمایندگان روحانی کسوت آن در دستان شخص ولی فقیه حی و حاضر است و بدون اذن و اجازه او کسی نمی تواند به حریم آن وارد شود چه رسد بر صندلی های قرمز رنگ آن جلوس نماید،، دلخوش داشتن به چنین اتفاق شومی (انتخابات خبرگان) حکما ازسر مدهوشی و فراموشی مردمی است که هنوز اندر خم همان کوی و برزنی هستند که 37 سال پیش ،با گذشتن از آن و انداختن کاعذ نوشته «آری» به صندوق های رای ، پای در برهوتی نهادند که جز ، فقر و بیکاری ،واپسگرایی و ایضا وچپاول و غارت دولتمردان، منظره دلگشایی نداشته است که البته این پاداش مسخ شدگان است.
بیژن صف سری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر