۱۳۹۴ آذر ۱۹, پنجشنبه

چرا جامعه سوئد سکولارترین جامعه غربی است



                      کورش اعتمادی

پژوهش ها، یکی پس از دیگری، تأکید دارند که جامعهء کنونی سوئد سکولارترین جامعهء اروپایی است. گاه، در برخی از موارد، کشور ایستلند و یا دانمارک پیش از سوئد از جمله سکولارترین جوامع اروپایی معرفی می شوند، امّا در همهء ادوار سوئد سرآمدترین جامعهء سکولار اروپایی قلمداد شده است.
بر اساس تحقیقی که اخیراً توسط سازمان World Values Survey در خصوص باورهای ارزشی جامعهء شهروندی سوئد انجام گرفته است،
اشاره شده که تنها حدودِ یک پنجم مردم سوئد خداباور (17%) و یک سوم دین باور می باشند (35%). با چنین توصیفی اگر خواسته باشیم از یک چشم انداز بین المللی این ارقام را ارزیابی کنیم، متوّجه خواهیم شد شهروندان سوئدی سکولارترین مردم جهان محسوب میشوند.
دین شناس مشهور سوئدی پروفسور Thorleif Petterson که در واقع مسئولیت بخش سوئدی سازمان        World Values  Survey  را بعهده دارد و نیز از سویی رابطِ شبکه دانشجویان رشته جامعه شناسی دانشگاه  Uppsala با این سازمان بین المللی است،علت دین گریزی جامعهء شهروندی سوئد را مورد بررسی قرار داده است. پرفسور Thorleif Petterson پیش از آنکه بخواهد نظرات خود پیرامونِ چگونگی سکولاریزه شدن جامعهء سوئد را مطرح کند، مایل است ابتداء مفهومِ سکولاریسم را به نقد بکشاند. او در این رابطه به Nationalencyklopedin مراجعه میکند تا ابتداء مفهوم سکولاریسم را با یاری جستن از این مرکز اطلاعات توضیح دهد. او مینویسد:
«سکولاریسم یعنی گذار از حوزهِ اقتدار کلیسا به حوزهِ قدرتمداران دنیاگرا.»
در ادامه او اشاره میکند: «این دوران گذار در عصر رفرمیسم در اروپا و پس از آن در انقلابات فرانسه و روسیه رخ میدهد، که در پی وقوع این تحولات اجتماعی، دین و مراکز دینی در مقابل جامعه و خود آگاهی مردم بطور چشم گیری قدرت و نفوذ خود را از دست میدهند.»
بر پایه چنین درکی از مفهوم  سکولاریسم، پروفسور Thorleif Pettersonبه تاریخچه توسعهء اندیشه سکولاریسم و سکولاریسم در کشور سوئد رجوع میکند و در این رابطه مطالبی را به قلم تحریر در میاورد. او مینویسد: « در روزگاری که کلیسا با اقتدار تمام بالاترین نیروی تصمیم گیرنده در جوامع غربی محسوب میشد، بتدریج استیلای خود بر جامعهء شهروندی را از دست میدهد. این اقتدار از آنجهت فروکش میکند که جنبش سکولاریسم در مقابلِ قدر قدرتی کلیسا قد علم میکند. از این پس نفوذ کلیسا در نظام آموزشی بشدت کاهش مییابد و نهادهای قانونگذار و انستیتوهای اجتماعی از سُلطه اداره و کنترل کلیسا خارج میشوند. و مهمتر اینکه دیگر این کلیسا نیست که در انتخاب و شکل گیری باورهای شهروندان دخالت میکند. این پروسهء تحول با خواستِ روشنفکران و جامعهء شهروندی با اصل جدایی دین از حکومت تکمیل میگردد.»
پروسهء جدایی دین از حکومت مورد پسند بخشی از هواداران مسیحیت هم میبود، چرا که از سالها پیش، بسیاری از کلیساهای مستقل و آزاد نیز برای تحقق جدایی دین و مراکز دینی از حکومت مبارزه میکردند. بر اساس دیدگاه کلیساهای مستقل و آزاد، مسیح هم بر این باور بوده است؛ « آنچه را که به امپراطور تعلق دارد به او بدهید و آنچه را که به خدا تعلق دارد به خدا بدهید.»
امّا پروسهء سکولاریزه شدن در مفهوم اینکه چرا دین در خودآگاهی جامعهء شهروندی سوئد نسبت به دیگر جوامع، بیشتر نفوذ خود را از دست میدهد، موضوعی است قابل تعمق. بهررو در بین روشنفکران جامعهء سوئد نظرات گوناگونی در رابطه با رشد سکولاریسم در این کشور وجود دارد. برخی بر این باور هستند که رشد اندیشه سکولاریسم در باور مردم سوئد بستگی به جنبش سوسیال دمکراسی و اقدامات سیاسی سوسیال دمکرات های در این کشور دارد.
در این رابطه بیشتر پژوهشها تأکید دارند که سوسیال دمکراتها نخستین نیروی سیاسی بوده اند که بساط آموزشهای مسیحیت در مدارس این کشور را برچیدن و از آن پس است جامعه سوئد پروسه سکولاریزه شدن خود را با شتاب پشت سر میگذارد. پیش از این همه آگاهی دارند که مسیحیت در مدارس سوئد نفوذ گسترده ای را میداشت. روز آموزشی با دعا و سرودهای مذهبی آغاز میشد و شب هنگام هم با دعا پایان مییافت. تدریس درباره مسیحیت یک واحد درسی در مدارس محسوب میشد. دلیل این موضوع هم این بود که کلیساها همچون بسیاری دیگر از جوامع غربی، بنیانگذار مدارس در سوئد میبودند. در همین رابطه کشیش ها و راهبه ها از کشورهای اطراف به سوئد میامدند برای آموزش جوانان. از سویی دیگر تدریس و آموزش زبان سوئدی در این کشور بعهده مبُلغین دین گذاشته شده بود تا دانش آموزان با فراگیری خواندن و نوشتن قادر باشند متون کتابهای دین مسیحیت را بخوانند. از این رو مسیحیت جایگاه مُسلطی را در حوزهِ آموزشی در سوئد برای خود ایجاد کرده بود.
امّا طی صد سال اخیر بتدریج دولت اداره و کنترل مدارس را بعهده گرفت و این رویداد در دورانی رخ میداد که سوسیال دمکراتها قدرت غالب سیاسی در جامعهء سوئد بحساب میامدند. از این رو نفوذ مسیحیت در مدارس کاهش یافت و پروسهء سکولاریزه شدن جامعه با شتاب هر چه سریعتر پیش رفت.

باورهای دیگر در خصوص توسعه سکولاریسم
همانطور که اشاره کردم در خصوص توسعه سکولاریسم در سوئد در بین پژوهشگران اجتماعی این کشور نظرات متفاوتی وجود دارد از جمله پرفسور Ola Sigurdsson که در رشته علومِ «باور و جهان نگری به زندگی» در دانشگاه گوتنبرگ تدریس میکند، در کتابِ خود تحت عنوان «شرایط پسا سکولاریسم»(Det postsekulär tillstånd) مینویسد:
«بارها در خصوص پروسهء سکولاریزه شدن جوامع غربی مطالب بسیاری نوشته شده است. تأکید میشود روزی که مردم فاقد آگاهی و دانش بودند، برای تسلای خاطر و توضیح پدیده ها و رویدادهای طبیعی به دین روی میاوردند. امّا پس از تظاهراندیشه علمی و حضور چندین اندیشمند شجاع در بین مردم و شرح واقعیتهای طبیعی بر اساس پژوهشهای علمی، دیگر شهروند غربی از دایره عدم بلوغ فکری خارج شد و آغاز به اندیشیدن میکند، و آگاهی مییابد با رد و مقابله با تحمیق های نهادهای دینی علیه اندیشه ورزی میتوان به واقعیت نزدیک شد. این پروسه تحول صرفا ً به پیشرفت تکنولوژی و علوم پزشکی منتهی نگردید، بلکه شهروند اروپایی در حوزهِ اجتماعی به آزادی و تسامح سیاسی باورمند میشود. در رابطه با این تحول اجتماعی مردم دریافتند که دین همیشه یک مانع اصلی برای پیشرفت میباشد. و گفته شد اگر دین در این رابطه یک موضوع شخصی محسوب نگردد، تبدیل به یک تهدید جدی علیه آگاهی و دمکراسی خواهد شد.»
    پروفسور Ola Sigurdsson در مجله «روزنامه کلیسا»   (Kyrkans Tidningen)از قول پیرِ دانای جامعه شناسی دین، Peter Berger ، مینویسد که او از یک جنبه دیگر رشد سکولاریسم در جامعهء سوئد را مورد بررسی قرار داده است. Peter Berger معتقد است رشد سکولاریسم یک رابطه مستقیم و تنگاتنگی با مدرنیت و بهبود شرایط اقتصادی دارد. بر پایه این تفکر Peter Bergerباور دارد، وقتی که شهروندان یک کشور از موقعیت اقتصادی و رفاه خوب برخوردار میشوند، هیچ نیازی نیست این شهروندان مرفه برای ادامه زندگی بخدا روی آورند. انسانهایی با موقعیت مالی خوب، زمان و فرصت خود را بیشتر صرف تهیه کالا و تکنولوژی مورد احتیاج خود میکنند و با کسب زمان بیشتر به اندیشیدن و بکار بردن آنها وقت میگذارنند. از این رو وقت کمتری را صرف عبادت وافتادن بیاد خدا میکنند.  

سکولاریسم؛ یک جهان بینی فلسفی است
سکولاریسم یک جهانی بینی فلسفی است که خواستار جدایی دین از دولت و حکومت و تبدیل دین به یک امر خصوصی است. همانگونه که اشاره شد برخی از اندیشگران سکولار در تعریف خود از سکولاریسم بر مسئله «جدایی کلیسا (مراکز دینی) از دولت و حکومت» تأکید میورزند.
واژه و مفهوم سکولاریسم نخستین بار توسط نویسنده انگلیسیGeorge Holyoake در سال 1846 مطرح شد. پس از آن دیگر تئوریسین های سکولار همچون Auguste Comte, Karl Marx, Max Weber, Émile Durkheim  وJürgen Habermas در خصوص سکولاریسم مطالبی را بقلم تحریر درآوردند و اشاره میشود با رشد مدرنیت و عقلانیت منطقی، دین نیز جایگاه مسُلط خود بر جامعه را از دست میدهد.
امّا زمانیکه در موردِ سکولاریسم صحبت میشود، بیشتر بر رابطه دین با دولت تأکید میشود. یک دولت سکولار مستقل و جدا از دین است و هرگز یک دولت سکولار برای دین خاصی حق ویژه در مقابل دیگر ادیان و ایدئولوژیها در نظر نمیگیرد. یک دولت سکولار حق فعالیت آزاد برای همه ادیان و جهان بینی های سیاسی قائل است. یک دولت سکولار دین ستیز نیست، در صورتیکه یک دولت دینی روش و سیاستی خصمانه علیه ادیانی دارد که دین رسمی دولتی محسوب نمیشوند. از این رو سکولاریسم بواسطه ماهیت فلسفی اش (جدایی دین از دولت) بمعنای رعایت و تحقق اصول بنیادی دمکراسی است. یعنی در یک نظم سیاسی سکولار هیچ اندیشه سیاسی و دینی و هیچ گروه سیاسی و اجتماعی برتر از دیگر اندیشه ها سیاسی و دینی و گروه های اجتماعی نمیباشند. به یک عبارت؛ سکولاریسم همان دمکراسی است و یا بالعکس دمکراسی همان سکولار است.
با توّجه به برداشتهای متفاوت از سکولاریسم، میتوان به یک تعریف عام ومشخص  از سکولاریسم دست یافت. سکولاریسم در بعُد سیاسی اش همان دولت و حکومتِ مدرن و دمکراتیکی است که چند گانگی در مذهب و باورهای سیاسی را میپذیرد و هر گونه دین دولتی را نفی میکند. چرا که یک دولت دینی یک دولت غیردمکراتیک است که حقوق شهروندی را با پیوستگی شهروندان به دین دولتی تعریف و شناسایی میکند. این بدین معنا است دیگر شهروندان متعلق به ادیان دیگر فاقد حقوق برابر اجتماعی و سیاسی در مقابل شهروندانی هستند که باورمند به دین رسمی دولتی میباشند. آقای  Kallen, H, M  (کلن)، بعنوان یک اندیشگر غربی، معتقد است پروسه سکولاریزه شدنِ جامعه زمانی آغاز میشود که دولت چندگانگی در دین و مفهوم خدا را پذیرفته باشد. او معتقد است در یک جامعه مدرن و سکولار همهء ادیان در موقعیتی برابر در مقابل هم قرار میگیرند و بصورت دوجانبه حقوق یکدیگر را محترم بر میشمارند. بقول آقای Kallenپروسه سکولاریزه شده جوامع در غرب زمانی آغاز شد که پرنسیپ های دمکراسی مدرن قانونمند و نهادینه شدند و پس از آن نخستین دولتهای سکولار تشکل یافتند. با توجه به مباحثی که در خصوص مفهوم واژه سکولاریسم ارائه داده شده است، نتیجه میگیرم سکولاریسم صرفا ً به مفهوم جدائی دین از دولت و حکومت نیست بلکه سکولاریسم پروسه ای است عملی که همزمان با دخالت های مؤثر دولت، بنیادهای دمکراسی مدرن در همه ی ابعاد آن در جامعه تحقق مییابد، تا زمینه های استقرار پلورالیسم فکری و چندگانگی دین تأیید و پذیرفته شود.
آقای «ویل براندس» کشیش باورمند به مسیحیت در خصوص برداشت خود از سکولاریسم چنین میگوید: « سکولاریسم روش زندگی است بی آنکه انسان متأثر از باورهای دینی و خرافی باشد.» او با این درک از سکولاریسم تأکید میورزد که جهان در حال یافتن خویش است بی آنکه برای توجیه موجودیت خود نیازی داشته باشد به سراغ دین برود. آقای «ویل براندس » در بخشی دیگر از نوشته خود مطرح میکند: «انسان سکولار به کسی اطلاق میشود که برای اهداف روزانه خود برنامه ریزی میکند بی آنکه بخواهد به خدا متوسل شود.» آقای «کلن » هم معتقد است سکولاریسم زمانی تحقق مییابد که آزادی اندیشه برای همه ی باورها در جامعه به واقعیت مبدل شود. آقای «کلن » تأکید دارد در هر اجتماع بزرگ ادیان گوناگون وجود دارد که میبایست بطور صلح آمیزدر کنار یکدیگر، نه با کینه و عداوت نسبت به یکدیگر، حیات داشته باشند. با کلامی دیگر سکولاریسم یعنی حقوق برابر برای همهء باورهای دینی و سیاسی در جامعه. این بدین معنا است در یک جامعه سکولار هر عقیده دینی آزاد است بی آنکه از سویی مورد تعدی قرار گیرد. آقای «ویل براندس» هم همانند آقای «کلن» با چنین برداشت مشابه ای از سکولاریسم تأکید میورزد: «سکولاریسم خود به «دینی» تبدیل میشود که فرد، کلیسا و جامعه بطور همه جانبه موضوع چند فرهنگی و چندگانگی در اجتماع را میپذیرند. و بعبارتی دیگر سکولاریسم یعنی تعامل و همزیستی چند فرهنگ با یکدیگر که هرگز به مفهوم یک خدا و یا دکترین دینی خاص باورمند نمی باشند.»
جامعه شناس سوئدی آقای  « لیندهل روتگر» (Lindahl Rutger) در کتاب خود بنام «سیستم های سیاسی خارجی» Utländska politiska System)) بر روی این مفهوم از سکولاریسم تأکید میورزد: « برابر بودن مردم در مقابل قانون بدون در نظر گرفتن تعلقات و باورهای دینی آنها.» آقای «لیندهل » در بخشی دیگر از گفتار خود به قوانین دولتی اشاره میکند که شرایط استقرار نظم مدرن اجتماعی و سیستم قضائی مدرن را در جامعه بوجود میاورند. آقای «لیندهل » با توجه به نگرش ویژه خود به پروسه سکولاریزه شدن کشور ترکیه در دوران سیادت «ترکهای جوان » برهبری «کمال آتاتورک» مینویسند: «بر اساس قانون اساسی ترکیه این امرغیرقانونی است که قوانین دینی در تدوین قوانین مدنی ترکیه جدید دخالت داشته باشند، و یا دینی خاص تبلیغاتی را برای ایجاد نظم اجتماعی مورد نظر خود مطرح کند.»
امّا یک جامعه سکولار مسئولیتهای بیشتری را نسبت به یک دولت سکولار در امر توسعه سکولاریسم دارد. در یک جامعه سکولار هرگز به دینی خاص اجازه داده نمیشود که خطوط عمومی زندگی مردم را معین کند.  در یک جامعه آزاد و سکولار همهء جهان بینی های سیاسی فرصت و اجازه خواهند یافت که خود را آزادانه توضیح و معرفی کنند. به همان شکل همهء جهان بینی های دینی چنین امکانی را خواهند یافت که آزادانه فعالیت کنند. در مقابل؛ دولت سکولار هیچ امکان ویژه ای را برای هیچ دین و جهان بینی سیاسی فراهم نخواهد آورد که برای پیشبرد اهداف خود از حق خاصی برخوردار باشد. در یک جامعهء سکولارهمه ادیان و جهان بینی های سیاسی برای ماندگاری خود در سطح جامعه از حقوق و امکانات یکسانی برخوردار میباشند.
9 نوامبر 2025
_______________________________________________
منابع:
1. Kallen, H, M (1954). Secularism Is The Will of God, Twayne Publisher, INC. New York
2.
 Rutger Lindahl (1991), Utländska politiska System Universitetsförlag Dialogs AB
3. Willebrands Jan, G.M (1968).
 Bibel, ekumenik och sekularisering efter andra vatikankonciliet, AB Tryckmans, Stockholm


                                      اعتمادی در گفتگو با تلویزیون میهن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر