
وضعیت ایران، بخصوص پس از جنگ با اسرائیل، صورت بسیار بغرنجی پیدا کرده. اوضاع مبهم است، نه از تصمیمات دولت ایران درست خبر داریم و نه از اینکه آمریکا به چه راهی خواهد رفت. همه از خود میپرسند که چه باید کرد؟
پاسخ پزشکیان را که همه میدانند. اصلاح طلبانی هم که چندی پیش اعلامیه صادر کردند، روشن کردند که چه سیاستی تجویز میکنند. طبعاً گروهی هم هست که با این سیاستها مخالف است و من هم خود را جزو همین گروهی محسوب میکنم که به هیچوجه به داخل کشور و به آنهایی که ارزشی خوانده میشوند، محدود نیست.
در نظر من، نفس مسئله روشن است و عقیده ام را به کرات به صورت کتبی و شفاهی ابراز کرده ام. به حدی که تصور میکنم برای همه روشن شده باشد. اگر این مطلب را مینویسم به اصرار دوستانی است معتقدند در شرایط کنونی و در بحثی که راجع به این مسئله درگرفته است، میباید حرفها را تکرار کرد و مشخص و معین و پالوده از مضامین دیگر، بیانشان نمود. میگویند و راست هم میگویند که بخش بزرگی از کار سیاسی تکرار است. باید ملال زاده از این امر را به جان خرید تا کار پیش برود.
مطلب را از نو میچینم تا موضعم روشن بشود. طبعاً قضاوت با خواننده است. با طرح روشن مطلب فقط میکوشم تا این قضاوت را تسهیل کنم و تا حد امان از سؤ تفاهم دورش سازم.
داستان سه بخش دارد. بخش اول که باید مهمترین خواندش، موضع آمریکا و اسرائیل است و نیز اروپا که استقلالی در این زمینه ندارد و پیرو سیاستی است که توسط اینها تعیین شود. بخش دوم سخنان انواع اصلاح طلبان است که در همه حال مذاکره را تجویز میکنند. بخش سوم هم حرفهای خودم است تصور نمیکنم بتوان این اختلاف را با مذاکره حل کرد.
اولین و شاید مهمترین نکته در این میان موضع آمریکاست که اصولاً و به رغم اصرارهای طرف ایرانی، هیچ علاقه ای به مذاکره نشان نمیدهد. این موضعگیری در حقیقت انعکاس منویات اسرائیل است. این کشور، در طرح ایجاد اسرائیل بزرگ مصر است و میخواهد هر مانعی را از سر راه خود بردارد. ایران بزرگترین مانع است و هدف اصلی فشار. از همان مذاکرات برجام بر همه روشن بود که این کشور خواستار هیچ مذاکره و هیچ موافقتنامه ای نیست، در حقیقت جنگ میخواهد با طرح خواستهای غیر قابل پذیرش برای طرف ایرانی و تلقین آنها به آمریکا و اروپا میکوشد تا ایران را خلع سلاح کند. نه فقط از بابت اتمی، بلکه موشکی و… شاهدیم که طرف غربی مذاکرات همیشه در جهت خلع سلاح گام برداشته، حال به صورت قسطی ولی با یادآوری دائم اینکه بعد از اتم نوبت چه خواهد بود.
اینرا هم به تجربه دیده ایم که اعتباری به هیچ مذاکره با طرف غربی نیست. اول اینکه هر وقت خواست بر همش میزند، دوم اینکه مذاکره و جنگ را دو رویکرد مجزا نمیشمرد، خیلی راحت وسط مذاکره حملۀ نظامی میکند و در حقیقت دیپلماسی و نیروی نظامی را به موازات هم و در راه خلع سلاح ایران و در نهایت نابودی این کشور به کار میگیرد. اگر کسی در حق شما نیت سؤ نداشته باشد، دلیل ندارد که خواستار خلع سلاح شما بشود.
این از اعتبار مذاکره و هدف از مذاکره. جنگ هم که تکلیفش روشن است.
در مقابل، گروه اصلاح طلبان در هر حال و در هر شرایط روی مذاکره پافشاری میکند، بی اعتنا به اینکه آمریکا روی خوش نشان نمیدهد و اینکه حل مشکل به این طریق و با ارجاع به سابقه، ممکن به نظر نمیرسد. حتی مصرند که اگر اختلافی هست، تقصیر ایران است. انصاف جالبی است از سوی گروگانگیران دیروز!
برهان اصلی این گروه از این قرار است که مذاکره از جنگ بهتر است که درست است و اینکه مذاکره خطر جنگ را از کشور دور میکند که غلط است و به تجربه اثبات شده. به رغم اینها، گروه اخیر وعده میدهد که میتوان به موافقتی رسید که برد ـ برد باشد، اصطلاحات بازاری آمریکایی که چند سال است در دهانها افتاده. البته بی اعتنا به این امر که طرف مقابل داستان را در قالب برد ـ باخت میبیند و پنهان هم نمیکند. در حقیقت بخش عمدۀ گفتار گروه اخیر مشتمل است بر شرح تصورات موهومی که از مذاکره دارد و منافع خیالی که قرار است از این مذاکرات عاید بشود: برداشتن تمامی تحریمها، رونق اقتصادی، به رسمیت شناخته شدن مقام و موضع ایران در منطقه و… اینها همه خیالپردازی است چون به صراحت با خواستهای طرف مقابل مباینت دارد. جمهوری اسلامی در موقعیتی نیست که بتواند خواستهای خود را در مذاکره به کرسی بنشاند. قابلیت دیپلماتهایش هم که بر همه روشن است. به هر صورت از همین حالا فهرستی هم امتیازهایی که لازم است داده شود، تهیه کرده اند و معلوم است با چه برنامه و چه روحیه ای پای مذاکره خواهند رفت. اینها در حقیقت خود را برای دادن تمامی امتیازهایی که آمریکا میطلبد و از زمان پمپئو تا به حال تغییر عمده ای هم نکرده، آماده کرده اند. هر چه را که ممکن است طرف در بهترین حالت پیروزی مطلق جنگی به دست بیاورد، از همین حالا تقدیم کنند تا به قول خودشان جنگ نشود. بر خلاف ادعایشان چنین مذاکره ای چندان از جنگ ارزانتر تمام نمیشود و آنکه سود اصلی را میبرد، طرف مقابل است.
حال ببینیم که چه میشود و به نظر برخی چه باید کرد.
روشن بگویم که باید اول روشن کنیم که آیا خواستهای طرف مقابل را که با اصرار و به کرات مطرح گشته، پذیرفتنی میدانیم یا نه. توجه داشته باشیم که آخر خلع سلاح حمله است و فروپاشی به سبک لیبی. اگر کسی چنین انتخابی دارد، آزاد است که سیاستی متناسب با آن در پیش بگیرد. ولی اگر این خواستها را قابل قبول نمیدانیم که خود من مطلقاً نمیدانم، باید راه دیگری در پیش گرفت.
اسم این راه مقاومت است. برای ما دو انتخاب بیشتر باقی نگذاشته اند: تسلیم کامل یا مقاومت. هر گفتاری که بخواهد این حقیقت اساسی را کتمان بکند، مردم را گمراه میکند. این نوع گفتار که از سوی اصلاح طلبان عرضه میشود خاصیتی جز استتار سیاست تسلیم ندارد. داستانهای فوایدی که قرار است از مذاکره عاید شود و برد ـ برد و اینها افسانه است. ظاهراً این گروه تصور میکند که از تسلیم طرفی خواهد بست و در رقابت جناحی پیروز خواهد شد.
ببینیم اگر راه مقاومت را که تنها راه حفظ ایران و البته آبروی ایرانیان است، برگزینیم، چه میتوانیم بکنیم. یادآوری بکنم که در این حالت خطر جنگ را میپذیریم. خود جنگ نسیه است و وقوعش بستگی دارد به موضع ما. این روشن است که نشان دادن ضعف راه جنگ را خواهد گشود، پس باید قوی شویم و قوی بنماییم.
این آرایش جنگی چند وجه دارد که باید به همۀ آنها توجه نمود.
اولی طبعاً گردآوری سلاح است و تقویت هر چه بیشتر نیروی نظامی. اصراری که میبینید برخی بر ساختن بمب اتمی میکنند محض دور کردن خطر جنگ است و در جهت همین سیاست. خوشبختانه توانایی تکنولوژیک و صنعت جنگی ایران نقطۀ قوت مهمی است.
دوم تغییری است که باید در ادارۀ اقتصاد مملکت داده شود. همین اقتصادی که امروزه وضعش این است و روزگار مردم را از زمان جنگ هشت ساله بدتر کرده است. میباید کنترل دولتی بر اقتصاد افزایش پیدا کند و گزیری از این کار نیست. فقط اضافه کنم که الزاماً این امر مترادف بدتر شدن وضعیت معاش مردم نخواهد بود. گفتم، زمان جنگ هشت ساله وضع مردم از امروز بهتر بود.
سومی که اخیراً از آن بیشتر صحبت میشود، رو آوردن به مردم است و امتیاز دادن به مردمانی که حکومت هزار مزاحمت برایشان ایجاد کرده است. درست است که مردم مملکت خود را دوست دارند و حاضر به دفاع از آن هستند، ولی باید این علاقه و انگیزۀ دفاع از کشور را تقویت کرد. مردم باید بدانند که برای چه میجنگند، برای چه کشوری. اگر تصویری که از این کشور دارند تلخ و سیاه و تؤام با زندگی پر مشقت باشد، انگیزه شان ضعیف میشود. یادآوری کنم که کشورهای بزرگ اروپایی، طی دو جنگ جهانی، تودۀ سربازانی را که بیشتر از طبقات فرودست بودند، با وعدهُ اصلاح اجتماعی به میدان فرستادند، اصلاحاتی که بعد از جنگ صورت گرفت. دو موج بزرگ اصلاحات اجتماعی در اروپا بعد از دو جنگ جهانی واقع شد. در اینجا تصور نمیکنم وعدۀ نسیه مردمی را که هزار دروغ از این حکوت شنیده اند، قانع کند. باید امروز به جامعه امتیاز نقد داد، به علاوۀ امتیاز نسیه که در فردای پیروزی تأدیه بشود.
در این برنامه یا طرح، سیاست خارجی نقش عمده دارد. هم برای یاری اقتصادی و هم نظامی و حتی باید گفت که دومی از اولی حیاتی تر و فوری تر است. روشن است که این یاری را باید از طریق بهبود روابط و تحکیم همیاری استراتژیک با روسیه و چین تأمین نمود. همان گردش به شرقی که همه میدانند و تا به حال با هزار سنگ اندازی اصلاح طلبان مواجه بوده. اینها راه تقویت را بسته اند تا بتوانند به بهانۀ ضعف کشور، سیاست تسلیم خود را پیش ببرند. با در نظر گرفتن موقعیت ژئوپلیتیکی دنیا، ایران برای مقاومت راهی غیر از این ندارد. بستن این راه یعنی سوق دادن ایران به شکست.
در آخر فقط میخواهم روی چند نکتۀ اساسی تأکید کنم. اول اینکه جنگ چند وجهی و همه جانبه ای که به ما تحمیل کرده اند، جنگ حیات و ممات ایران است، با حملۀ مغول فرقی ندارد، حتی اگر سربازان خط مقدمش با لباس سیویل و کت و شلوار در میدان جولان میدهند. این اساسی ترین چیزی است که باید مد نظر داشت. یعنی اینکه شکست در این جنگ مترادف نابودی ایران است. چه در میدان نبرد انجام بگیرد و چه پای میز مذاکره. وقتی میخواهند چیزی به این گرانبهایی را با تهدید و در صورت لزوم زور از شما بگیرند، آبرومند ترین راه، راه مقاومت و مبارزه است. در مذاکره بختی ندارید ولی اینجا دارید و حتی اگر نتیجه در نهایت همانی بشود که میخواهند با مذاکره از شما بگیرند که به نظر م به هیچوجه محتمل نیست، آبرویتان محفوظ خواهد بود. مرده یا زنده، آبرو سرمایۀ گرانبهایی است.
۱۶ شهریور مرداد ۱۴۰۴، ۷ سپتامبر ۲۰۲۵
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر