۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۶, شنبه

 راه حل من، پاسخ یک پرسش


یوسفی اشکوری - در ارتباط با سه یادداشت اخیرم حول محور نقد «حزب جاوید شاه»، بخش زیادی از مخاطبان واکنش منفی نشان داده و هریک از زاویه ای به نقد و رد مضامین آن پرداختند و البته شماری نیز با بیانی غیر متعارف و از سر خشم و نفرت همراه با انواع توهین و هتاکی پاسخ دادند و گاه نیز از ایراد تهمت و توسل به دروغ و جعل نیز ابایی نداشتند. با این حال، برخی نیز از سر مسئولیت پذیری و خیرخواهی، برخی نکات را یادآوری کردند. در این میان دو نکته را به دلیل اهمیت شان با شما در میان می گذارم. به ویژه که این دو مطلب، بُعد شخصی ندارند و می توانند پرسش خیلی های دیگر هم باشد.

نکته نخست: شما چه راه حلّی دارید؟

می پرسند شما که سلطنت و پادشاهی را به طور کلی و به طور خاص پهلوی خواهی را برای ایران پساجمهور اسلامی مناسب نمی دانید، چه راه حلی و در واقع چه جایگزینی دارید؟

پاسخ من کوتاه است. دو نکته:

نکته نخست آن است که من در هرحال جمهوری را، به رغم تمامی عیب و ایرادی که عملا می تواند داشته باشد، به نوع رژیم سلطنتی، به رغم این که می تواند همراه با برخی نقاط مثبت باشد، ترجیح می دهم. اصولا نظام موروثی، همراه با انواع امتیازات نامعقول فردی و خاندانی، منطقا ارتجاعی است و در چهارچوب حقوق برابر شهروندی قابل قبول نمی نماید. از این رو (چنان که یک بار در همین کانال نوشتم)، من حتی اگر در لندن هم زندگی کنم، مخالف سلطنت و حامی قاطع «جمهوری» هستم.

دوم این که، در شرایط فعلی هیچ فردی (تأکید می کنم هیچ فردی یا جریانی)، دقیقا نمی داند که چه باید کرد. همه خواهان تغییرات بنیادی و ساختاری در نظام حکمرانی ایران هستند و شمار قابل توجهی هم شعارشان براندازی مطلق نظام جمهوری اسلامی (اسقاط رژیم) است اما کسی نمی داند که در عمل چگونه و در چه بازه زمانی می توان رژیم را برانداخت و یا تحولات ساختاری ایجاد کرد. بگذریم که حداقل برای راقم دقیقا روشن نیست که تحول خواهی مورد نظر با براندازی نظام سیاسی به ویژه از طریق یک انقلاب تمام عیار سیاسی، چه فرق فارقی دارد.

همه می گوید «اینا باید بروند» اما چگونه و در عمل با کدام ابزار ممکن؟ البته اصلاح طلبی مرسوم را تا اطلاع ثانوی ممتنع می دانم ولی این که واقعا چه می توان کرد و چه باید کرد که با کمترین هزینه و به شکل خشونت پرهیز به تغییرات مطلوب یعنی تحقق دموکراسی و عدالت و حقوق بشر رسید، برایم روشن نیست. حداقل آن است که من یک بار در تاریکی و هیجان حرکت کرده ام، دیگر حاضر نیستم در ابهام مطلق سخنی بگویم و احیانا غیرمسئولانه عمل کنم.

با این همه به گمانم در این مورد انتظار پاسخ قاطع از فردی و گروهی داشتن، معقول و واقع بینانه نمی نماید؛ اگر راه درست انتخاب شود و راه رفتن نیز متناسب با مقتضیات زمان باشد، به موقع راه حل هم با گذر از صافی تجارب نسل ها و به ویژه نسل درگیر مبارزات سیاسی و اجتماعی، پیدا خواهد شد.

گویا


چون طولانی شد در قسمت بعدی به موضوع دوم خواهم پرداخت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر