۱۴۰۱ اردیبهشت ۴, یکشنبه

Kourosh_Erfani-2.jpg

دشمنان ایران

کورش عرفانی

در هر نبردی، پیروزی نهایی در گرو شناخت دقیق از دشمن است. این واژه در فرهنگ سیاسی ایران به طور
 نادقیق و مکرر استفاده شده و به همین دلیل لوث گشته و معنایی مبهم را با خود یدک می‌کشد؛ اما ضروری است که با توجه به شرایط وخیم کنونی ایران بار دیگر به این مفهوم مراجعه و معنای مشخصی برای آن جستجو کنیم.

امروزه یک نبرد واقعی در جریان است: آنها که در صددند کشور عزیزمان ایران را به خاک سیاه بنشانند، تجزیه کنند و آن را به عنوان یک تمامیت تاریخی، جغرافیایی، ملی، فرهنگی و سیاسی از بین ببرند؛ و آنها که می‌خواهند این میراث منحصر به فرد تاریخ بشریت را حفظ کنند. این یک جنگ تاریخی است میان دوستداران ایران زمین و دشمنان آن.
پیروزِ این جنگ کسی خواهد بود که ۱) دشمن را خوب بشناسد تا بتواند آن را در هر کجا و هر پوشش و هر شکل که هست و عمل می‌کند تشخیص دهد. ۲) راه خنثی کردن توطئه‌های او و طریق دفع فتنه‌ی دشمن را بداند و ۳) شجاعت و جدیت لازم را برای سرکوب دشمن داشته باشد. به همین خاطر بد نیست در ورای ابتذالی که موجودات کریه الوجودی، مثل خامنه‌ای آدمکش، به این واژه و کلمات و عبارات و اصطلاحات مشابه تزریق کرده‎اند، به یک تدقیق در بحث «دشمن شناسی» بپردازیم. این یک ضرورت استراتژیک برای نجات ایران است که ایجاب می‌کند تشخیص خود را در این باره تیزتر موشکافی کنیم.

دشمن در شرایط کنونی

برای این منظور باید نخست ببینم که جنگ و دعوای دو جبهه‌ی دوستان و دشمنان ایران بر سر چیست. وقتی می‌گوییم «ایران» به سه چیز مشخص اشاره داریم: ۱) ملت ایران ۲) سرزمین ایران ۳) تمدن ایران
ملت ایران: اشاره به تمام ساکنان این کشور است. به اضافه‌ی کسانی که با وجود حضور در خارج از خاک ایران، خود را متعلق به آن سرزمین می‌دانند.
سرزمین ایران: اشاره به آب و خاک متعلق به ملت ایران است که از حیثِ حقوق بین الملل به رسمیت شناخته شده و دربرگیرنده‌ی فلات ایران، آب‌های جنوبی و شمالی و نیز جزایر ایرانی در خلیج فارس می‌شود.
تمدن ایران: شامل تاریخ و نیز فرهنگ ایران است که با ترکیبی بی نظیر، که چشم همه‌ی تنگ نظران را کور کرده است، ویژگی‌های خاص و متمایز کننده‌ی خود از سایر تمدن‌ها، ملت‌ها و فرهنگ‌های جهان را داراست. فرهنگ ایرانی نمونه‌ای است که در تاریخ و جغرافیای بشر نظیر و همانند ندارد.
تمامی نیروهای دست اندرکار داخلی و خارجی مرتبط با موضوعی به اسم «ایران»، در برخورد با این سه عنصر دارای گرایش‌های زیر هستند:
۱) آنها که برای این سه عنصر ارزش و احترام قائل بوده و خواهان حفظ و نگهداری و بهینه سازی و اعتلای آن هستند. یعنی می‌خواهند ملت شریف ایران در رفاه و امنیت و آسایش زندگی کند؛ سرزمین ایران حفظ شده و به رشد و بهینه سازی برسد و سرانجام این که، تمدن ایرانی باقی بماند، خلاق و تولیدگر باشد و شکوفا شود. نام این گروه اول را «دوستداران ایران» می‌گذاریم.
۲) آنها که برای این سه عنصر درک و اهمیت چندانی قائل نیستند. آنها ضمن این که دشمنی خاصی با این سه ندارند، تعصب و جدیتی هم برای آن قائل نیستند و بیشتر به فکرّ منافع خاص خود (فردی و خانوادگی و قبیله ای) هستند؛ برای اینها بود و نبود ایران چندان تفاوت و معنایی ندارد. این گروه را «بی تفاوت ها» نام گذاری می‌کنیم.
۳) آنها که این سه را به عنوان هدف هایی که باید تضعیف و تخریب شوند نگاه می‌کنند. آنها در پی این هستند که ملت ایران ناتوان و محروم و فقیر و گرسنه و بیمار و آواره، سرزمین ایران به خشکی و قحطی و تجزیه دچار و تمدن ایرانی از تاریخ بشر محو شود. این نیروها را «دشمنان ایران» می‌دانیم.

تفکیک دوست و دشمن

این تقسیم بندی اولیه، تا همین جا، تصویر روشن تری به نسبت ابتدای این سخن به دست می‌دهد. حالا ما می‌توانیم هر ایرانی و غیرایرانی و هر کس را که با ایران سر و کار دارد به سه مقوله‌ی «دوستدار ایران»، «بی تفاوت ها» و «دشمنان ایران» تقسیم کنیم.
به طور مثال، در میان گروه اول، تمام کسانی را می‌بینید که علیرغم دشواری‌های بسیار دست از حمایت از حقوق ملت ایران، حفظ وحدت ملی، مراقبت از تمامیت ارضی، نگهداری از تاریخ و ادبیات و آثار باستانی و ارزش‌های ناب اخلاقی و انسانی فرهنگ ایرانی دست برنداشته‌اند، در این راستا تلاش کرده‌اند و حتی در این راه جان داده‌اند. مانند همه‌ی زندانیان سیاسی باشرفی که با مقاومت و جان فشانی خود، عشق به ایران و ایرانی و ضرورت رفع ستم از بالای سر ملت ایران را یادآور شدند. مانند همه‌ی آنها که همینک در زندان‌های رژیم به دلیل پایبندی خود به اهمیت حقوق بشر و آزادی برای ایران و ایرانی در حبسند.
در میان گروه دوم، تمام آنهایی را می‌بینیم که نمی‌دانند به طور دقیق ایرانی بودن یعنی چه. آنها خود را ایرانی می‌دانند چون در ایران به دنیا آمده‌اند و شناسنامه‌ی ایرانی دارند. اما اگر بپرسید که چه احساس خاطری و چه حس تعلقی به آن آب و خاک و سرزمین دارند چیز آن چنانی برای گفتن نخواهند داشت. آنها همان قدر ایرانی هستند که روزگارشان بگذرد. سرنوشت آن کشور را به صورت یک مجموعه در نظر نمی‌گیرند و این که تمامیت ارضی یا وحدت ملی یا آینده‌ی اقلیمی ایران چقدر اهمیت دارد برایشان قابل درک یا مهم نیست. اکثریت آنها در ایران زندگی می‌کنند، اما نه با ایران آشنا هستند و نه برای ایران فداکاری خاصی کرده‌اند، زنده‌اند.
در بین گروه سوم افراد، جریان‌ها و دولت هایی را داریم که بقای ایران به عنوان یک تمامیت مانند خاری درچشم و گلوی آنهاست. آنها ایرانِ قوی و پیشرفته را به مثابه خطر و دشمن می‌دانند. آنها ملت ایران را نه قوی و شادمان که ضعیف و بدبخت می‌خواهند. آنها آرزو می‌کنند که سرزمین ما تکه و پاره شود تا قطعه‌ای از آن را صاحب شوند، آنها می‌خواهند که تمامیتی به اسم ایران نباشد تا آنها بتوانند سرور منطقه‌ی خاورمیانه باشد، آنها می‌خواهند که ایران تجزیه شود تا ارباب تکه‌ای نان جلوی دم تکان دادن‌های سگ وار آنها بیاندازد، آنها آرزو می‌کنند که در ایران آب کافی نباشد تا مردم ایران از تشنگی وبی آبی به جان هم بیافتند و همدیگر را تکه و پاره کنند. در یک کلام آنها، وجودِ ایران را برنمی تابند.
تا این جا بحث جنبه‌ی نظری و انتزاعی و کلی داشت و این تقسیم بندی‌ها به مثابه یک ظرف است که نیاز به مظروف دارد. حال باید دید چه کسی را در کجا می‌توان قرار داد: جایگاه هر فرد، قشر اجتماعی، صنف حرفه‌ای، طبقه‌ی اجتماعی، نهاد، دولت حاکم، دولت‌های بیگانه، سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی ایرانی داخل و خارج از کشور و نیز رسانه‌های ارتباط جمعی و تامین کنندگان مالی آنها و خلاصه، هر آن که از دور یا نزدیک با موضوعی به اسم ایران مرتبط است، در این تقسیم بندی‌های کلی و نظری به طور مشخص و عملی در کجا قرار می‌گیرد.

حفظ انصاف و دقت در قضاوت

قبل از این که بخواهیم به این موضوع حساس و مهم بپردازیم باید چند نکته را متذکر شویم.
۱) طبقه بندی کردن افراد و نهادها و دولت‌ها در این تقسیم بندی نمی‌تواند براساس قضاوت توام با احساسات و یا ایده‌های از پیش تعیین شده‌ی ما باشد. فراموش نکنیم که این مبحث برای «دشمن شناسی» است و گفتیم ضرورت این کار «دقیق» بودن است. پس بیشتر از آن چه بخواهد حالت صرف قضاوت داشته باشد، باید یک نوع برآورد و رسیدگی باشد.
۲) برای انجام این طبقه بندی، معیارِ آهنین و وحی الهی موجود نیست. برداشت ما می‌تواند نادقیق یا نادرست باشد. بنابراین به وجه نسبی آن باید توجه کرد و برداشت مطلق از نتیجه گیری خود نداشت، هر چند که برخی موارد بسیار بدیهی تر از سایر موارد جلوه می‌کند.
۳) این طبقه بندی در دلِ زمان دستخوش تغییر و تحول می‌شود. مصداق‌های هر مقوله‌ی نظری ثابت و همیشگی نیستند و به فراخور زمان و تصمیم و رفتارشان ممکن است از یک گروه به گروه دیگر انتقال یابند. آن که دست از دشمنی با ایران بردارد دیگر «دشمن ایران» نیست. آنها که در هوس تجزیه‌ی کشور ما هستند ممکن است با دیدن عزم جزم ما در حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی را ببینند دُم مزدوری خود را روی کول خویش انداخته و به راهی دیگر بروند.
۴) باید در نظر داشت که هر گونه طبقه بندی موردی در این راستا می‌تواند از نگاه فردی دیگر به چالش کشیده شده و یا به نوع دیگری انجام شود. هرکس بنا بر فهم و درک خود این جایگزینی‌ها را صورت خواهد بخشید و یک توافق وسیع و کامل بر سر آن ناممکن است. اما ممکن است که یک جمعیت قابل توجه همگی با یک طبقه بندی پیشنهادی موافق باشند، این می‌تواند مخرج مشترک یک کنش جمعی در این باره باشد.
۵) و در نهایت باید در نظر داشت که این مقوله بندی برای این است که چشم باز کنیم و صحنه‌ی نبرد را بهتر بشناسیم تا «دوست» و «دشمن» را بهتر تشخیص دهیم. هدف تسویه حساب و خالی کردن عقده بر سر این یا آن فرد و جریان و دولت نیست. هدف داشتن ابزار سنجش است برای آن که از جایی که منتظر نیستیم ضربه نخوریم.
با این احتیاط‌های لازم پنج گانه، به سراغ این می‌رویم تا چند نمونه و مثال را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که هریک در چه مقوله‌ای می‌گنجند. آن چه می‌آید یک برداشت است و تابع نکات بالا، قابل چالش کشیدن، رد و یا قبول است.
مثال‌های مشخص:
• علی خامنه‌ای: وی به دلیل پیاده کردن بدترین سیاست‌های مدیریتی بر کشور و اعمال دروغ و شیادی و ترویج مافیا سالاری و فریبکاری و استقرار نهادینه‌ی سرکوب و جنایت در کشور جزو «دشمنان ایران» است. حاصل کار او بدبختی ملت ایران، نزدیک شدن خطرِ فروپاشی و تجزیه‌ی سرزمین ایران و به حاشیه رفتن تمدن ایرانی به نفع فرهنگ توحش اسلامی-آخوندی می‌باشد. پس او که این واژه را به طور بیمارگونه برای نام بردن از همه‌ی مخالفانش استفاده می‌کرده است خود «دشمن ایران» است.
• سپاه پاسداران: این نیرو به دلیل خصلت مافیایی، پرحماقت، جاه طلبانه، فاسد، دزد، سرکوبگر، آدمکش و تروریست خود، اقتصاد ایران را تخریب کرده، محیط زیست کشور را به نابودی کشیده، سرمایه‌های ایران را صرف ماجراجویی‌های هسته‌ای و تروریستی کرده و جوانان معترض ملت ایران را به خاک و خون کشیده است. جنگ و ترور و فقر و بحران آب را سپاه به کشور و ملت ما تحمیل نموده است. پس «دشمن ایران» است.
• روحانیت (آخوندها): این قشر به دلیل گسترش خرافات و مزخرفات و دروغ و ترویج فساد اخلاقی، تجاوز به دختران زیر سن قانونی به اسم «ازدواج شرعی» و دزدی و پرداختن مطلق به شکم و زیرشکم، یک قشر فاسد، هرزه و منفور است که جامعه و فرهنگ ایران را به ابتذال بیابانی کشیده است. به همین دلیل، بخش عمده‌ای از شرایط سیاه زندگی ملت ایران و بلایی که بر سر مغز و فرهنگ و تمدن ایرانی آمده است از این قشر کثیف، بیسواد، فاسد، خرافه گستر، بی ریشه و دروغگو آمده است. به همین خاطر قشر آخوند «دشمن ایران» است. (فراموش نکنیم استثناهای فردی قاعده‌ی این قشر را زیر سئوال نمی‌برد.)
• بازاری‌های دزد موتلفه‌ی تازه مسلمان: این قشر با غارت اقتصاد ایران و بازاری منش و غیر تولیدی کردن کردن اقتصاد و انتقال گسترده‌ی ثروت‌های مردم ایران به سوی لندن و تل آویو و حمایت کرن از آخوندسالاری بیت دزد رهبری از یکسو و سپاه جنایتکار و فاسد و همدستی در کشتار زندانیان سیاسی در دهه‌ی شصت از سوی دیگر خصم ملت ایران بوده و لذا می‌توان بازاری‌های دزد و غارتگر و همدست آخوند و پاسدار را «دشمن ایران» تلقی کرد. (فراموش نکنیم استثناهای فردی قاعده‌ی این قشر را زیر سئوال نمی‌برد.)
• حکومت جمهوری اسلامی ایران: تمام کسانی که از اول انقلاب تاکنون در پست‌ها و مقام‌های مهم تصمیم گیری کشور بوده‌اند و در تحکیم رژیم ضد ایرانی آخوندی تلاش کرده‌اند در به خاک سیاه نشاندن ملت و سرزمین و تمدن ایرانی نقش داشته‌اند: چه زنده باشند یا خیر مانند اکبر هاشمی رفسنجانی دزد و جنایتکار؛ در راس کار باشند یا خیر، مانند حقه بازان و شیادانی مثل محمد خاتمی و حسن روحانی و غیره. این‌ها همگی به مثابه عوامل یک سیستم ستمگر و جنایتکار و غارتگر بدون تردید جزو «دشمنان ایران» هستند. (فراموش نکنیم استثناهای فردی قاعده‌ی این نهاد را زیر سئوال نمی‌برد.)
• جریان‌های تجزیه طلب: این‌ها افراد و تشکل‌ها و رسانه هایی هستند که از هر طریق ممکن می‌خواهند مطرح کنند چیزی به اسم «ملت ایران» موجود نیست بلکه ملیت‌های ایرانی وجود دارد. آنها اغلب حقوق بگیران دولت هایی مانند ترکیه، عربستان، امارات، اسرائیل و امثال آن هستند. از آن جا که آنها خواهان تجزیه‌ی سرزمین و از هم پاشیدن وحدت ملت ایران هستند همگی، دانسته یا نداسته «دشمن ایران» محسوب می‌شوند. آنها رسانه‌های پربیننده‌ای را با پول‌های مشکوک به راه انداخته و ضمن «خبر رسانی» و «سرگرم سازی» مردم ایران آنها را برای عدم مقاومت در مقابل تجزیه و نابودی کشورشان به خواب و فریب می‌کشانند. (فراموش نکنیم استثناهای فردی قاعده‌ی این جریان را زیر سئوال نمی‌برد.)
• دولت انگلستان: این دولت به طور تاریخی در صدد بوده که سرزمین و ملت ایران را زیر سلطه‌ی خویش بکشد. در یک نوبت آنها بین ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ با یک قحطی مصنوعی معروف به «قحطی بزرگ» تقریبن از هر دو ایرانی یک نفر را کشتند. این دولت با دسیسه چینی و توطئه گری و برقراری سه کودتا در کشورمان نشان داده است که خواهان پیشرفت و رشد دمکراسی در کشور ما نیست: با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ دستآورد مهم نهضت مشروطیت را از ملت ایران دریغ کرد، با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت محبوب و مردمی دکتر محمد مصدق را ساقط کرد و شانس استقرار دمکراسی را برای بار دوم از مردم ایران گرفت، با سرنگون کردن رژیم شاه و به راه انداختن یک شبه انقلاب در سال ۱۳۵۷ در همدستی با تل آویو، موفق شدند که مسیر تحول تاریخ ایران را از حرکت احتمالی به سوی دمکراسی و پیشرفت، به چرخش حتمی به سوی استبداد و ارتجاع سوق دهند. پس از آن هم چهل و سه سال است که از کثیف ترین رژیم تاریخ ایران، یعنی رژیم ضد بشری و ضد ایرانی آخوندی-پاسداری-بازاری، دفاع جانانه، جنایت‌ها و خیانت‌های آنان را توجیه و در رسانه‌ی بدسابقه‌ی فاسد خود «بی بی سی»، این تعفن تاریخ ایران، یعنی علی خامنه‌ای را، «رهبر ایران» قلمداد می‌کند. به همین خاطر تردید نیست که دولت بریتانیا «دشمن ایران» است. (فراموش نکنیم استثناهای فردی قاعده‌ی این جریان را زیر سئوال نمی‌برد.)
• جریان صهیونیست اسرائیل: این جریان در دل دولت این کشور خانه کرده، دمکراسی واقعی را در اسرائیل از میان برده و پیوسته در صدد بوده که با بهره برداری از تبلیغات قلابی «ضد اسرائیلی» کسانی که در سال ۵۷ خود در ایران به قدرت رساندند، به ایران و ایرانی لطمه وارد کند. آنها از هر راهی برای برقراری روابط دیپلمایتک ایران و آمریکا در چهل و سه سال گذشته جلوگیری کردند، در طول جنگ ایران و عراق به دو طرف سلاح رساندند که کشورهای متقابل همدیگر را نابود سازند، برای رژیم جمهوری اسلامی وسایل شکنجه‌ی زندانیان را به ایران صادر کردند، مراکز مختلف هسته‌ای کشور را منفجر و دانشمندان اتمی ایران را ترور کردند، ثروت‌های کلان کشور ما را از طرق مختلف به سرزمین خود انتقال دادند (مانند سه میلیارد دلار یکی از تازه مسلمانان مقیم ایران به اسم محمود رضا خاوری رئیس بانک ملی ایران)، آمریکا را تشویق به حمله نظامی به ایران کردند، گروه‌های تجزیه طلب را مورد حمایت مالی و تبلیغاتی قرار دادند، و در فریب مردم ایران نقش رسانه‌ای فعالی ایفاء کرده‌اند. بنابراین می‌توان گفت که «صهیونیست»‌های اسرائیل که تابع ایدئولوژی نژادپرستی برتری قوم خود هستند خواهان اضمحلال ملت ایران، تجزیه‌ی خاک ایران و نیز از بین رفتن تمدن ایرانی هستند تا بتوانند خود را قدیمی ترین تمدن منطقه و چرا که نه بشریت جلوه دهند. از همین روی می‌توان گفت که افرادی مثل نتانیاهو که جناح راست افراطی صهیونیسم اسرائیل را نمایندگی می‌کنند «دشمن ایران» هستند و این را خودشان هم به زبان می‌آورند. (فراموش نکنیم استثناهای فردی قاعده‌ی این جریان را زیر سئوال نمی‌برد.)
ادامه و تکمیل این لیست متاسفانه بلند بالا را به خوانندگان گرامی می‌سپارم که در عین حال می‌توانند با برداشت‌های من در طبقه بندی موارد بالا موافق یا مخالف یا منتقد باشند.
اما در پایان پرسش مهم دیگری مطرح می‌شود.

با دشمنان ایران چه کنیم؟

وقتی یک فرد، جریان، نهاد، یا دولتی را به عنوان «دشمن ایران» شناسایی کردیم چه باید بکنیم؟ چه واکنشی باید داشته باشیم؟ وظیفه‌ی ما چیست؟
پاسخ این سئوال به طور بدیهی و مستقیم بستگی دارد که ما خود را در طبقه بندی سه گانه‌ی بالا در کدام یک ارزیابی می‌کنیم و تابع آن، می‌توانیم بدانیم که چه باید بکنیم.
• اگر جزو گروه «بی تفاوت ها» نسبت به سرنوشت ایران هستیم، دانستن این که «دشمن ایران» کیست و چه می‌کند ممکن است تاثیر دو گانه‌ای بر ما داشته باشد و هر یک واکنش متفاوتی را ایجاب می‌کند. اگر بی تفاوتی و انفعال و ناامیدی و ترس در ما به طور عمیق و خودخواسته درونی شده، این موضوع که بدانیم فلانی «دشمن ایران» است یا خیر، چندان تاثیری بر ما نخواهد داشت و انفعال عمدی و انتخابی خود را ادامه می‌دهیم. اما اگر کنجکاو باشیم و بپرسیم که این فرد یا جریان و نهاد، چرا دشمنی می‌کند، انگیزه‌ی آن چیست و چه هدفی از خصومت دارد، شاید به خودآییم و به جای آن که در میان بی تفاوت‌ها نسبت به سرنوشت ایران بمانیم، تا نابودی کشور و سرزمین و ملت خود را ببینیم، دست به کار شویم و به جمع دوستداران ایران بپیوندیم و برای دفاع از آن آب و خاک و مردم شریف و فرهنگ بی مانند ایران عزیز خود تلاش کنیم.
• اگر جزو گروه «دشمن ایران» هستیم که تکلیفمان روشن است. دانستن این که کسی یا جریانی، مثل ما، «دشمن ایران» است سبب دلگرمی شده و به خصومت خود با شریف ترین ملت جهان ادامه می‌دهیم تا لجنزار منافع فردی و گروهی خود را از دست ندهیم.
• و اما اگر جزو گروه «دوستداران ایران» هستیم، بدیهی است که با شناسایی «دشمن ایران» او را جزو لیست اهداف خود در این جنگ تاریخ ساز قرار می‌دهیم. دوستدار ایران کسی است که نسبت به دشمنِ ایران رحم و مروتی نخواهد داشت. دوستدار ایران نسبت به پاسدار و خامنه‌ای و آدمکشان آخوند، کمترین ترحمی نخواهد داشت؛ آنها دشمنی خود را رسمی و علنی با ایران و ملت و فرهنگ ایران آشکار کرده‌اند، ما چرا باید در اعلام دشمنی خود با آنها تردید داشته باشیم؟
در این باره ما ملت همیشه مبارز ایران راهنمایی و آموزش‌های تاریخی لازم را داریم. فرخی سیستانی، شاعر ایراندوست سده‌ی پنجم قمری به ما آموخت که:
یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سرِ ما به دار سازد آونگ
القصه درین زمانه‌ی پر نیرنگ یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ

واژه‌ی «خصم»، در این دو بیتی، همان «دشمن ایران» در بحث ماست. او راهنمایی می‌کند که باید سر «دشمن ایران» را به سنگ بکوبیم. این یعنی آن که نباید فردی، یا جریانی یا دولتی در کره‌ی زمین باشد که بخواهد با ملت ایران بنای دشمنی بگذارد و تصور کند که ملت ایران نسبت به او بی تفاوت خواهد بود. مصرع دوم به ما می‌آموزد که در این نبرد ممکن است که جان خود را ببازیم، اما چه چیز از جان باختن با عزت و شرف برای حفظ ایران و بهروزی انسان ایرانی می‌تواند بالاتر باشد؟ چنین مرگی افتخار مطلق است.
آری! دوستداران ایران کسانی هستند که دشمن را شناسایی می‌کنند، راه‌های دشمنی او را درک می‌کنند، از او فریب نمی‌خورند، از او ترس ندارند، به جنگ جانانه با او می‌پردازند و سر او را به سنگ می‌کوبند. به چه بهایی؟ اگر لازم باشد، به بهای سرِ خویش بر سرِ دار؛ همچنان که پیشینیان ما با خصم وحشی مغول چنین کردند و نام خویش را با افتخار تمام قرار دادند: «سر به داران». آری ملتی که سربدار تربیت کرده بازهم سربه دار تربیت خواهد کرد. ملتی که سر خصم اسکندر و تازی و مغول را به سنگ کوبیده است بار دیگر سر «دشمن ایرانِ» قرن بیست و یکم را هم به سنگ خواهد کوبید.
فرخی سیستانی هم چنین در بیت دوم، فلسفه‌ی کار را نیز شرح می‌دهد: این که در این «زمانه‌ی پرنیرنگ»، که صد و یک رسانه‌ی دروغ پرداز و برنامه ساز مزدور در پی گمراه کردن و آشفته کردن ذهن ما هستند تا نتوانیم «دشمن واقعی ایران» را تشخیص دهیم تا از او فریب و ضربه بخوریم، به ما می‌گوید که‌ای ایرانی! حواس جمع باش! شجاع باش! به دشمن میهنت هجوم آور، سر او را به سنگ کوب و چنان جانانه بجنگ که اگر هم در این راه جان باختی غم نداشته باشی، نگران مردن در میدان نبرد نباش، بدان که جان هر یک نفر از شما آزادگان ایراندوست، از صد نفری که در سکوت و ترس و انفعال، ننگ تخریب و نابودی کشور خود را می‌بینند و ذلت و خفت و ننگ را در آغوش می‌کشند، با ارزش تر و پرمعناتر است.
جان کلام: تو هموطنی که این نوشته را می‌خوانی! خود را از جهل خودساخته بیرون آور. مادر میهن فرزندان واقعی خود را فرا می‌خواند. اگر هنوز «ایرانی» بودن برایت معنایی دارد، از خواب مصنوعی برخیز، چشم باز کن، هشیار باش، دشمن را شناسایی کن، شجاع باش، بجنگ، کشورت را از مسیر نابودی حتمی و برنامه ریزی شده‌ی آن نجات بده و بعد، آن را بساز و آباد کن. بدان! قدرت تو بی نهایت است و شانس تو برای هزار بار بهتر زیستن در دستان خودت است. صد سال عمر کردن با ننگ، تحت یک رژیم کثیف و آدمکش، نیارزد به یک روز زندگی در یک ایرانی آزاد و آباد. انتخاب با توست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه‎ی «بی ‎نهایت ‎گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی ‎نهایت ‎گرایی: نظریه‎ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com

 دشمنان ایران، کورش عرفانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر