در باره رفراندوم ١٢ فروردین ٥٨
اتابک فتح اله زاده
شوخی شوخی چهل و یک سال از همه پرسی به نظام جمهوری اسلامی گذشت. ۱۲ فروردین ماه ۱۳۵۸ بود. آیت الله خمینی به قول آذربایجانیها به روش (بو دور کی وار) یعنی همین که هست خطاب به مردم ایران گفت: فقط جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر.
من که سر پر شوری داشتم با همراهی دو رفیق دیگر، با نام فدائی خلق در محل برگزاری رفراندم حضور پیدا کردیم. آنچه به یادم مانده است دو صندوق رای بود، یکی برای آری و آن دیگری برای نه برای جمهوری بود. درست است که ۹۸٪ رای مردم به جمهوری اسلامی آری بود اما با این همه حال فضا به گونهای بود که کسی جرات نداشت که رای نه به جمهوری اسلامی بدهد.
سرانجام خود را به لانه زنبور یعنی به محل برگزاری همه پرسی رساندیم. که بلی ما از فداییان خلق هستیم اگر نظام جمهوری است آوردن پسوند اسلامی برای چیست؟ در اوایل انقلاب هنوز کم و بیش فدائیان خلق اسم و اعتباری داشتند. بحث که شروع شد سر و صداها بالا گرفت. سپس یک مرتبه آرام شد و یک روحانی همچون لقمان حکیم در مقابل من قرار گرفت و گفت حرف شما چیست؟ راستش آن زمان خود من و دوستانم درک درست و حسابی از مفهوم جمهوری نداشتیم و بیشتر مواضع ضد مذهبی داشتیم و در درون خود روحانیون را عقب مانده و مرتجع به حساب میآوردیم و عصبانی بودیم که روحانیون خیلی مفت و با هزینه خیلی کم رهبری انقلاب را بدست گرفتند. باری به آقای روحانی گفتم ما جمهوری را قبول داریم اما نمیدانیم پشت اسلامی آن چه خوابیده است. باید مشخص شود کدام قوانین اسلامی را میخواهید پیاده کنید و ما نمیدانیم که جمهوری اسلامی دارای چه محتوایی میباشد. مرد روحانی که جوابی قانع کننده نداشت با اشاره دست به توده مردم و با اعتماد به نفس با صدای بلند به من جواب داد: پشت سر اسلام و روحانیت این امت مسلمان نخوابیده است بلکه ایستاده است. شما میخواهید در مقابل ما قرار بگیرید و سپس شروع به نصیحت کردن ما کرد.
سالها گذشت من به شوروی مهاجرت کردم. در تاشکند دانستم که جمهوری اسلامی بیش از چهار هزار نفر را بطور وحشیانه اعدام کرده است. اصلا حال خوبی نداشتم. خوب انسان در مقابل شرایط دشوار بطور اتوماتیک یک سپر دفاعی برای خود دفاع میکند. به خود میگفتم: چه خوب شد که ما به جمهوری اسلامی رای ندادیم. وقتی آن آقای روحانی را به یاد میآوردم از موضع خود و سازمان به خاطر رای ندادن به جمهوری اسلام راضی و خشنود بودم و برای خود نوشابه باز میکردم.
از: گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر