فاتحه اصلاحات و پنجره یک طرفه امید
نقطه - اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی سرانجام به گل نشست. این ناقهی آذین شدهی «سختجان»، پس از دو و اندی دهه به اعتراف سران و مدافعان اصلاحات، ناتوان و نالان دیده میشود و میخواهند او را به حال خود رها کنند تا شاید در صحرای تاریخ سیاسی ایران گم شود و از یادها برود. آمدن دموکراتها و جو بایدن هم کمکی به اصلاحطلبان نخواهد کرد. اینجاست که باید پرسید چه کسی قرار است طرح نو بعدی را دراندازد؟
حکومتهای دیکتاتوری و توتالیتر تکیهی بزرگی بر توطئهها دارند. هر چند توطئههای سیاسی در این حکومتها با وجود کاربردهای زیاد طرفدار دارند، اما عمر ابدی ندارند. انقلاب اسلامی ایران در پیچ و خم توطئههای بزرگ و کوچک شکل گرفت و روی داد. هرچند اوائل انقلاب، سخن از پاکی و درستی و مردمی بودن این انقلاب میرفت، اما پس از کمتر از یک دهه، همان کسانی که خود را قربانیان توطئه و نیرنگهای رهبر انقلاب، روح الله خمینی و ملایان میدانستند، از این پوشیده، پرده برداشتند و به نوعی خود را نیز تبرئه نمودند. نتیجه چه باید میشد؟ اینان باید راه دیگری در پیش میگرفتند. باید راهی به سوی جبران آن اشتباه بزرگ و زیانی که ملت ایران «مرتکب» شده بود را بر میگزیدند. این، که آیا اینگونه نمودند و یا ننمودند، مسئله این نوشتار نیست.
توطئهی سیاسی
در جریانات سیاسی، برای دستیابی به هدفی، که دور از هدف رقیب سیاسی است، دست به ساختن توطئه برده میشود. توطئه چینی دارای چند مرحله است که از «تئوری» به «کنش» و سپس به «استمرار» ادامه مییابد. پس، برای توطئه، نخست نیاز به یک تئوری یا نظریه هست، سپس این تئوری به مرحله عملی و اجرا میرسد و در ادامه با بازسازی تئوری، و بکار بردن روشهای جدید، عمر توطئه را تضمین میکنند. این ساز و کار، ضروری است زیرا تا زمانیکه توطئه کاربرد داشته باشد، حریف و رقیب سیاسی در دردسر و مشکلات خواهد بود و نمیتواند قدرت راستین خود را نشان بدهد.
اما توطئه بر چه زیربنایی بنیان گذاشته شده و ساخته میشود؟ زیربنای توطئهها، بر اساس تئوری مطرح شده، همیشه «خیر» است. تئوریسینهای توطئه، به عوام و مردم و رقیب خود، جعل از طرح «خوب» و آرمانهای «خیر» را ارائه میکنند تا اعتماد مردم و تمکین اجباری رقیب را از راه کسب اعتماد مردم بدست آورند؛ زشتیهای اهداف خود را نیکو مینمایانند. با اینکه نیت آنها در جهت خواست مردم نیست، اما خود را همسو و کارگزار خواست مردم میشناسانند. پس، تئوریسین توطئه، با جعل کردن واقعیت، با تراشیدن وعدههای جعلی و با زیر فشار قراردادن رقیب، به اهداف سیاسی خود میرسد. به بیانی سادهتر، نخست، زمینه سازی میکند، سپس تمهیدات کار را فراهم میکند و در ادامه تلاش دارد زمینهها را زنده نگاه دارد و کار را از دست رقیب سیاسی خود مدام برباید؛ بازی سیاسی را از دست مردم و رقیب میگیرد و خود بازیگر اصلی میشود.
در ایران ما، در بیست و پنج سال پیش چنین اتفاق و رویداد سیاسی، به معنای کامل کلمه و با محتوی مطابق با توطئههای سیاسی صورت گرفت و عملی شد. تئوری اصلاحات، توسط کسانیکه قبل از هر چیز، به فکر بقای نظام به خطر افتادهی جمهوری اسلامی بودند، به نام و با شعار متکی به خواستهای مردم، به میدان آمد. شعارها و وعدههای سیاسی جذاب و گیرا مردم را بسوی خود کشاند. دوران سیاه استبداد دههی اول انقلاب و جنگ، پشت سر بود. ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، ارعاب و سرکوب علنی را بی مهابا به اجرا گذاشته بود و سیاهی حکومت دینی بدست انقلابیون بر همهی مملکت بال گسترانیده بود. از این میان، گروهی به سرکردگی سید محمد خاتمی و با زیرساخت تئوریک بدست سعید حجاریان، برای نجات نظام از رویارویی با مردم، و بی آبرویی زودرس بری انقلاب، برای یک «انقلاب مردمی» دوم دست به کار شدند.
زمینهسازی توطئه بسیار کار آسانی بود. کافی بود به خواستهای بهروز مردم و بازتاب سرشکستگی مردم از انقلاب گوش دهند. این خواستها و آرزوها و آرمانهای جدید مردم، که پس از یکدهه آنها را از آرمانهای انقلاب دور کرده بود، بر خلاف هیبت و وسعت ماشین سرکوب رفسنجانی، از در و دیوار میریخت، گفته میشد و نوشته میشد. رسانههای فارسیزبان و ایرانیان برونمرزی نیز این خواستها و زمینههای آنرا بسیار وسیع پوشش میدادند.
باید وعدههای خوب از سویی آدمی «خوشنام و مهربان» داده میشد! این وعدهها و اطوارها و عهد شکنیها از سوی محمد خاتمی هشت سال به مردم ارائه شد. در طول هشت سال، نظام فرصت یافت تا تجدید قوا کند، نواندیشان موثر را بکشد، در خارج از کشور، لابی بسازد، همچون سابق، بسیاری از دگراندیشان سیاسی را زندانی کند تا رییس جمهور اصلاحات با مهربانی بگوید: «با رضایت من نیست». توطئه بسیار موفق از آب در آمد. نهاد توطئه، برای مقابله با توسعهی سیاسی و دگرگونیهای سیاسی و دموکراسی آماده شده و عمل میکرد. بنابرین، در جهت بیمهی ساختار سیاسی نظام، قدری توسعه در زمینهی آزادیهای اجتماعی را بر مردم روا داشت و تا آنجاییکه با منافع نظام، احساسات انقلابیون و فهم کورمذهبیها در تعارض قرار نمیگرفت، مردم توانستند در ابعاد زندگی اجتماعی «اندکی» آزادتر باشند.
این غزل توطئه، شاه بیتاش آن شد، که در برونمرز هم بسیاری از مبارزان و روشنفکران و اهل قلم به حمایت از اصلاحات برخاستند. چه جدلها و بحثها که در زاویهی جدیدی برای نگریستن به شرایط سیاسی ایران شعلهور نشد. مخالفان وموافقان اصلاحات در اپوزیسیون برونمرز کاملا دو اردوی سخت در برابر هم تشکیل دادند. «باورمندان» به اصلاحات، براندازان را تندرو و انتقامجو خواندند و اصلاحطلبان را خیراندیش و واقعبین دیدند. امروز بخشی از همان افراد، باز در تشکلهای جدید، شوراهای جدید و با ژستهای جدید، نه به بر اقتضای درک درست از سیاست، بلکه بر اقتضای طبیعت خود، چهره عوض کرده و مخالفان سختتری برای جمهوری اسلامی شدهاند.
دومین رییس جمهور دوران اصلاحات، روز روشن دروغ می گفت و انکار میکرد. چون بی کفایت بود، دست سپاه نظامی پاسداران انقلاب اسلامی را در دیگ فراوانی درآمدهای نفتی گذارد، اسکلهها و منابع تجارت کشور را به آنها سپرد، تا بتوانند در موج دوم توطئه، او را نگهبان و یاور باشند. و در یک تقلب انتخاباتی بزرگ، جایگاه ریاست جمهوری را از میرحسین موسوی، که اصلاح طلب بود، ربود و با یاری رهبر، موسوی و کروبی را راهی حصر نمود. او، که درک و باوری به اصلاحات نداشت، بسیاری ازآنچه که در دامان «اصلاحات» ریسیده شده بود را نیز پنبه کرد و به نام ایران و افتخارملی و «انسان»، مملکتی مستهلک و کاملا منزوی در عرصهی روابط بینالمللی را تحویل دولت بعدی داد.
وقایع و رویدادهای هشت سالهی اخیر بهتر در حافظهمان یافت میشود. سومین رییس جمهور دوران اصلاحات، دروغگوی مهربان بود. بویژه چهار سال اخیر که جمهوری اسلامی ایران با سیاست متفاوت دونالد ترامپ از سوی آمریکا روبرو شد، دست حاشا و فرافکنیهای این رییس جمهور اخیر، صدای اصلاحطلبان را را هم درآورد. از اوائل ریاست جمهوری حسن روحانی و حتی تا یکسال پیش، اصلاحطلبان مدام زور میزدند و از اصلاحات دفاع میکردند. به حسن روحانی نصایح میدادند که اینگونه مباش و آنگونه عمل کن! «نقطه» به کرات مقالات و کرامات این جماعت را نقد کرد؛ که چه بی حساب و بی معیار و محک، به یکدیگر پرسش و پاسخ و راهکار پاس میدادند؛ که باید و میتوان مردم را به پای صندوق رای کشاند.
شیرین اینجاست، که اصلاحطلبان در طول بیست و چهار سال گذشته، میدان تحولات سیاسی اساسی و بنیادین را که هیچ، حتی میدان تدارک و مهیا نمودن بستر مناسب برای تحولات سیاسی را مدام به بیت رهبری و سپاه و اصولگرایان باختند و در ازای این باخت عظیم، به بهای کشاندن مردم به پای صندوق رای، تمام وقت خود را به تقویت امید و باور مردم به اصلاحات نهاده و سختکاری نمودند. از یکسو به مردم گفتند: «با رای خود قدرت را بدست آورید» و از سویی پشت سر هم نامههای هشدار به سران حکومت و اصولگرایان روانه داشتند که داریم از جادهی اصلاحات (شما بخوانید: نجات رژیم از رویارویی با مردم) دور میشویم.
پر مغلطهترین بخش «دیسکورس» اصلاحطلبی آنجاست که از زمان رویت طلالههای شکست «اصلاحات»، اینان پرچم برداشتند که تنها جاییکه ما ابراز وجود میکنیم پای صندوق رای است. بیست و چهار سال، یعنی یک ربع قرن، با استمرار این توطئه بزرگ، توانستند سرانجام لاشهای از پیکر رشید رفرمهای سیاسی ممکن، جنبش سبز و اعتراضات آبان ۹۸ را بر زمین گذارند. و امروز، میگویند که دیگر هیچ وعدهای مردم را به پای صندوق رای نمیآورد و «دیوانهای» این اواخر توصیه کرده بود که «باز محمد خاتمی را بیاورید تا مردم رای بدهند»!
ببینید عمق این توطئه سیاسی تا چه حد دور از منافع ملی ایران است، که تنها با کشاندن مردم به پای صندوق رای، آنهم پس از ۲۴ سال، هنوز بدنبال کسب «مرجعیت» از مردم و ادامه لاسزدنهای سیاسی با دولت پنهان و در سایه هستند.
پنجره
دردا، که هنوز خارجنشینان، نقطه نیز، در قایق خود، سوار بر موجهای آرام دریا و زیر تابش آفتاب مهربان، در انتظار باد شرطه هستند تا خبری بشود. نام از سازمانها و شوراها و افراد نباید برد که بیش ازملال خاطر، چیز دیگری نیست. عجیبست که در داخل و خارج، گویی شرایط سیاسی ایران پنجرهای شده که فقط یک طرف آن «هست» دارد و موجود است. اینسوی پنجره هیچ توانی دیده نمیشود. آنسوی این پنجره، تعداد زیادی از اهرمها، کشورها، سیاستها و امکانات غیر ایرانی، مورد نظاره و علاقه ما ایرانیان شدهاند؛ اینکه آمریکا چه بکند، اسراییل کجا را هدف قرار دهد، عراق چه محدودیتهایی برای نیروهای نیابتی ایران وضع نماید، عربستان در محدود ساختن استراتژی هرج و مرج جمهوری اسلامی مصمم باشد، روسیه از منافع دوستی با ملایان دلسرد شود، چین حمایت از ایران را مقتنم نداند، و خلاصه مجموعهای از عوامل غیر ایرانی که میتوانند برای تضعیف رژیم جمهوری اسلامی موثر باشند، نقل هر محفل ایرانی شده اند. چشم و امیدمان به عواملی است که رژیم جمهوری اسلامی را بترسانند یا محدود کنند. چه در گفتگوهای مردم، چه در رسانهها و چه در شبکههای اجتماعی، یکپارچه سخن از این است که «بایدن» چه میکند، برجام چه میشود، تحریمها کی شل میشوند و صبر اروپا کی سر میآید! کمتر کسی از این صحبت میکند که درون ایران چه میتوان کرد! کمتر کسی به پتانسیلهای موجد در اینسوی پنجره میاندیشد.
نیاز به روندی تازه بر خلاف این روند فکری داریم. روند کاری یا بهتر بگوییم «کار فکری»، که در طول چهل سال گذشته برای اپوزیسیون عادت مطلوب گشته است، نه در خارج و نه در داخل، شواهدی عینی و قابل اعتمادی را نشان نمیدهد که بتوان از استراتژی مبارزه کارساز با جمهوری اسلامی سخن آورد. مبارزات مدنی و صنفی، مبارزات زنان و مبارزات طبقهی متوسط بر مبنای مطالبههای اقتصادی هر روز بیشتر از روز پیش رشد میكنند. فساد اقتصادی و چهرهی وقیح و آشکار حکومت توتالیتر و مذهبی جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری در برابر مردم دندان نشان میدهد.
فاتحهی اصلاحات و آینده
اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی سرانجام به گل نشست. این ناقهی آذین شده و سختجان، پس از دو و اندی دهه به زبان سران و مدافعان اصلاحات ناتوان و نالان دیده میشود و میخواهند او را به حال خود رها کنند تا شاید در صحرای تاریخ سیاسی اصلاحات گم شود و از یادها برود. آمدن دموکراتها و جو بایدن هم کمکی به اصلاحطلبان نخواهد کرد. اینجاست که باید پرسید کی قرار است طرح نو بعدی را دراندازد؟ امکان طرح نو از درون ایران ابدا وجود ندارد. یا دارد؟
هیچ جناح و هیچ نیروی مدعی رقابتهای سیاسی، دیگر نمیتواند تا انتخابات ریاست جمهوری بعدی و حتی تا سالهای آتی، مردم ایران را امیدوار و یا خواهان آشتی با بیت رهبری و سپاه و دولت گرداند. نه احترام و نه اعتماد و نه باوری در مردم ایران به سیستم سیاسی و مدیریت کشور باقی نمانده است. مردم ایران در دوران سخت که با یاس و ناتوانی تعریف میشود، در جدال برای بقای خود و هویت ملی و نجات کشور بدنبال راهی جدید هستند.
امروز خودشان، علیرضا زاکانی، رییس مرکز پژوهشهای مجلس، اعلام کردند که ۹۰ درصد سپردههای بانکی ایران در اختیار ۴ درصد جمعیت است و ۷۰ درصد از این مقدار در اختیار ۱ درصد جمعیت است. هر نفر در خانوادههای فقیر سالانه ۱ کیلوگرم و در خانوادههای ثروتمند ۹۰ کیلوگرم در سال سهم گوشت دارند. این اختلاف طبقاتی به هیچ عنوان دیگر درمان نخواهد شد. آن ۴ درصد، دلارهایشان در ترکیه و دوبی و کانادا خرج میشود و فرزندانشان را آنجا بیمه کردهاند.
آینده نباید از آن توطئه بعدی باشد. بلکه باید به جایگزینی قدر برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی پرداخت. اصلاحات مدافع و سنگر این نظام بود و کاملا به خاک نشست.
نقطه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر