شکست سیاسی و اقتصادی حسن روحانی
مجتبی احمدی - شبکه بیان
پس از هشت سال ویرانیهای گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرنوشت کشور به دست کسی افتاد که بر «امید» و «تدبیر» تأکید داشت. حسن روحانی اداره کشوری را به دست گرفت که هرجومرج در آن بیداد میکرد و برای همین بود که کسی انتظار معجزه از او نداشت؛ حداقل برای یکی دو سال نخست اینگونه بود.دولت یازدهم همه گناهها و تقصیرها را گردن احمدینژاد میانداخت؛ البته تا حدودی هم حق داشت.
اگر کارشناسان و مردم عادی نسبت به وضعیت کشور انتقادی داشتند، در مقابل دولت بهانهای به نام احمدینژاد داشت. چهار سال نخست روحانی اینگونه گذشت.
اگر کارشناسان و مردم عادی نسبت به وضعیت کشور انتقادی داشتند، در مقابل دولت بهانهای به نام احمدینژاد داشت. چهار سال نخست روحانی اینگونه گذشت.
با آغاز دولت روحانی و انتخاب وزیران جدید انتقادها بالا گرفت. بهویژه قشر دانشجو و نخبگان که در پیروزی او نقش پررنگی داشتند. همه از شیخ مدعی «اعتدال» انتظار اصلاح و بهبود شرایط را داشتند؛ اما با متمایل شدن روحانی به هسته مرکزی حکومت و جبهه اصولگرایان بسیاری از طرفداران روحانی و حامیان اصلاحات از بهبود اوضاع ناامید شدهاند. نخبگان، روشنفکران و دانشجویانی که همین شش، هفت ماه پیش برای حمایت از روحانی نوار بنفش و سبز به مچشان بسته بودند و داد میزدند که روحانی چنین است و چنان است، امروز پرچمدار انتقاد از روحانی و پشیمانی از رأی دادن به او شدهاند.
تقریباً همه ناامید هستند. معلوم نیست حکومت برای انتخابات ریاست جمهوری چهار سال آینده چه مهرهای را قرار است رو کند؛ اما چیزی که مشخص است دیگر نه زیباکلامها و نه باران کوثریها توانایی فریب مردم را ندارند. بدنه جامعه بر این باور است که روحانی تغییری چندانی در زندگی مردم به وجود نیاورده و اگر هم اندکی شرایط بهتر از دوره احمدینژاد شده، از پس هرکسی غیر از احمدینژاد برمیآمد؛ پس او کار شاقی انجام نداده است.
مهمترین مسئله برای مردم اقتصاد است که در تمام دوره حسن روحانی در رکود بوده است؛ یعنی از سال 1392 تا الان که در اواخر سال 1396 به سر میبریم، نهفقط اوضاع اقتصادی بهتر نشده، بلکه بسیاری از کسبوکارها تعطیل و عده زیادی فقیرتر شدهاند. حسین عبده تبریزی، مشاور وزیر راه و شهرسازی اخیراً گفته است «به دلیل غلبه خبرهای ناخوش اقتصادی بر خبرهای خوش بیش از ۹۰ روز است برای نخستین بار در ۴۰ سال اخیر چیزی ننوشتهام. خبرهایی که داریم اخبار خوشحالکننده نیستند و میتوانند بر ابعاد ناامیدی بیفزایند و من ترجیح میدهم ناامیدی را در جامعه ترویج نکنم.»
ایران در چه وضعیتی قرار دارد که حتی مشاور وزیر از آن نالان است؟ او برای نخستین بار در 40 سال گذشته چیزی ننوشته چون خبرهای ناامیدکنندهای دارد. وقتی یک مدیر یا مشاور دولتی که از شرایط کشور آگاه است، اینگونه صحبت میکند، یعنی اوضاع واقعاً وخیم است! او در یکی از سخنرانیهای خود گفته است اطلاعاتی دارد که نشان میدهد «هماکنون 1.5 میلیون نفر از ایرانیان متقاضی مهاجرت به استرالیا و کانادا هستند.» بیتردید میتوان گفت اغلب این تعداد فراوان که به گفته مشاور وزیر راه و شهرسازی در صف مهاجرتاند، از دانشجویان و نخبههای درجهیک ایرانی هستند و قطعاً مریم میرزاخانیهای زیادی در بین آنها قرار دارند که بعداً حسرتش را خواهیم خورد؛ این یعنی یک ضربه اقتصادی دیگر.
این تعداد فراوان متقاضی مهاجرت که بهزودی ویزایشان را خواهند گرفت و از ایران خارج خواهند شد، حاصل وعدههای پوشالی کسی است که قرار بود «آنچنان رونق اقتصادی» ایجاد کند که «مردم نیازی به 45 هزار تومان یارانه نداشته باشند.» حالا بهجرئت میتوان گفت حسن روحانی در اقتصاد شکست خورده است و اصولگرایانِ متمایل به هسته مرکزی حکومت هم قلعه سیاستش را فتح کردهاند. شاید بتوان گفت روحانی یکی از ضعیفترین دولتهای تاریخ نظام جمهوری اسلامی است؛ او حتی نتوانست یک زلزله 7 ریشتری را مدیریت کند. در دوره این مدعی اعتدال، حکومت نفسی چاق کرد و به نظر میرسد 8 سال دیگر به بقای خود افزوده است؛ اما این به قیمت فقیرتر شدن مردم و به غارت رفتن بیشتر منابع کشور تمام شده و خواهد شد.
بودجه 1397 نیز تیر خلاصی بود بر پیکره کسانی که هنوز هم اندکی امید به دولت داشتند. لایحه این بودجه نشان داد، روحانی توانایی حتی کوچکترین تغییر را هم ندارد. نهفقط دولت روحانی بلکه هیچ دولتی نمیتواند سیاستهای اصلی حکومت را تغییر دهد؛ پس باید کسانی را سرزنش کرد که به مردم امید تغییر میدادند، باید یقه کسانی را گرفت که در میتینگهای انتخاباتیِ روحانی حرفهای واهی میزدند. اکنون میتوان از حسن روحانی بهعنوان یک دروغگو و شیاد یاد کرد؛ چون او میدانست وعدههایش دروغی بیش نیست. حسین راغفر، یکی از اقتصاددان مطرح ایرانی با انتقاد از وضعیت کنونی میگوید «وقتی هنجارها میشکنند، وقتی سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد در جامعه از بین میرود که محصول همین رشد نابرابری و رشد فقر در جامعه است. اولین قربانی آن اعتماد مردم است و مردم احساس میکنند که رها شدهاند.» بله حالا مردم رها شدهاند؛ چون نه از جریان اصلاحات خیری دیدهاند و نه از اعتدالیون. اصولگرایان هم که امتحان خود را پس دادهاند؛ همانها بودند که با مهره خود (محمود احمدینژاد) ایران را به نابودی کشاندند. بله مردم ایران احساس میکنند رها شدهاند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر