خشونت و زوال دین
کیست که نداند مسئول جنایاتی که در زندانها و بازداشتگاها و یا سیاه چال های مخوف رژیم دین بوقوع می پیوندند، نمیتواند کسی باشد جز آنکه بر مسند خدایی نشسته است، سید علی خامنه ای، نماد شریعت اسلامی و پیروان او. اما جا دارد در این اتهام کمی تامل کنیم. مبادا که این تهمت را متوجه قدرت، و یا قدرت طلبی و یا حرص و طمع مال دنیا بدانیم و از متهم اصلی چشم بر گیریم، از دین، دین اسلام، دینی که به هستی خدا خامنه ای و پیروان وی شکل میبخشد.
این هستی اجتماعی ولی فقیه نیست که وجدان و شعور او را تعین میکند، همچنانکه مارکسیست ها باور میکنند. چرا که مارکس در عین حال که بشر را سازنده تاریخ میدانست، اما، بر آن بود که تاریخ را در شرایطی میسازد که از نیاکان خود بارث برده است، نه در شرایطی رضایتبخش . وی همانجا خاطرنشان میکند که "سنت و رسم و رسوم نسل مردگان همچون کابوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند (برمر ۱٨،۱٨۶۹ ).» مگر نه اینکه دین اسلام هم از نسل مردگان، به ولی فقیه و همقطارانش رسیده و شالوده وجدان و شعور و آگاهی نه تنها آنها بلکه جامعه را بنا نهاده است؟ وگر نه، پس از فروپاشی نظام پادشاهی، دین را با قدرت نمی آمیختیم، استبداد را مضاعف نمیکردیم و جامعه ای بر نمی ساختیم که روی بگذشته نموده و بسوی تاریک روان گردد.
در اینکه، رهبر معظم و بیت و انصار وی، از جمله آیت الله ها، حجت الاسلام ها، طلبه ها و بروکراتها و تکنوکرات هائیکه نها
های دولتی را در کنترل دارند، و نیز فرماندهان سپاه پاسداران، بسیج ، نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی، همه دینی اند، تردیدی نیست. یعنی که احساس و عواطف شان از دین ساخته شده است، دینی می اندیشند، و باحکام و ضروریات دینی عمل میکنند. یعنی که دین در نزد آنها تنها عبادت و قیام و قعود نیست. دین سیاست است و قدرت، قهر است و خشونت. آنها بواسطه دین بوده است که اهرم های قدرت و ابزار قهر و خشونت را در دست گرفته اند. یعنی که زشت ترین و شنیع ترین اعمال ممکن، شکنجه های وحشت بار جسمی و روحی و تجاوزات جنسی، بدست کسانی صورت میگیرد که تبلور دین هستند. حرفه شان دینداری و زهد ورزی ست. بازجویان و قاضیان حکومت دین بدون وضو و گذاردن نماز، بدون رکوع و سجده های طولانی، هرگز، شلاق را بر تن میخوار فرود نمیآورند، میکده را ویران نمیکنند، "بدحجابی را مجازات ننموده و طناب شریعت را بگردن "متهم" نمیاندازند؟ از اینرو، اگر بگونه ای جدی به رهایی بیاندیشیم از نقش دین در ببار آوردن رژیمی که در تقلیل انسان به گوسفند، از هیچ جنایتی، از شکنجه و تجاوزات جنسی و محاکمات نمایشی گرفته تا اعدام های دسته جمعی در ملا عام، دریغ ندارد، نباید غافل بمانیم.
با این وجود، بعضا بر آنند که جنایاتی را که در زندانهای ایران علیه بشریت بوقوع می پیوندد، ، نباید بپای دین نوشته شود.
همچنین ظلم و ستمی که رواج پیدا کرده است و انحطاط و تباهی ایکه جامعه با آن دست بگریبان است، غارت و چپاول ثروت ملت و نیز ورشکستگی اقتصادی و گسترش فقر و افزایش ضریب بدبختی و فلاکت، چنانکه گویی دین اسلام، دینی نیست که با شمشیر پیامبرش بر دلها نشسته و پیروانش را به "جهاد" و "شهادت" مکلف ساخته است.
آیت الله ها و حجت الاسلام های بر کنار از سیاست که در حوزه ها کماکان در خدمت تداوم و تحکیم دین عمر میگذرانند، دین اسلام را مبرا از زشتی ها و پستی ها، از خشم و خشونت ها از ضرب و شتم ها، یورش و تجاوز ها، فریب و فریب کاریهای، از دروغگویی و سرکوبگری ها، فساد و رانت خواری و غارت و چپاولگری، میدانند و بر آنند که حساب دین را باید از حساب
آیت الله ها و حجت الاسلام هایی که ابزار قهر و خشونت و بیرحمی را در انحصار خود درآورده اند و بر جامعه فرمانروایی میکنند، جدا ساخت. گویی که آن بازجویانی که «نه گو» و «معترض» را در سیاهچالهای مخوف اوین در زیر شکنجه به خواری و حقارت میکشانند و بر روح جسم شان ضربات التیام ناپذیر وارد ساخته و مورد تجاوز جنسی قرار میدهند، دست به اعمال و رفتاری زده اند که در دین یافت نمیشود و یا باید در مسلمان بودن جلاد و شکنجه گر، یا آن باز جویی که جوراب و یا کهنه ای کثیف را در دهان انسانی دیگر فرو کند و چشمانش را می بسته و با کابل پیکر او را زخمین نموده، سپس مبادرت به عریان ساختن و تجاوز به جسم و جانش میکند، ربطی به عبادت و مناجات او ندارد، ربطی به اجتهاد و به باور و ایمان به الله و "رسالت" و "امامت" و "جهاد" و "شهادت" و آموزشهای دینی ندارد. در چنین صورتی باید بپذیریم که دین زاینده وجدان در آدمی و یا آنچه انسان را دچار شرم و حیا میکند، نیست و یا نقش ش در شکل بخشیدن به وجدان ناچیز است. اگر دین، بجای آنکه بتواند حیوان خفته در درون انسان را هرچه بیشتر آرام نگاهدارد، بیدارش نموده، افسار از او بر گیرد، مجاز ش سازد که "نه گویان" و "معترضین" به نظام را بگیرد ، ببندد، بزند، بکوبد، شکنجه دهد، مورد تجاوز قرار داده و به حقارت و خواری بکشد، این دین است که مسئول زوال انسان و جامعه است. ارزشها، باورها و یا توهمات دینی ست که به وجدان و هستی گردانندگان رژیم شکل می بخشد.
یعنی که در رژیم دین، اخلاق و وجدان دینی بجای آنکه بازدارنده انسانها از ارتکاب به اعمال زشت و شنیع باشد، تشویق و ترغیب کننده ی آنها بوده و هست.
تطهیر دین نه تنها از طرف بخش حوزه ای، دینداران حرفه ای، آیت الله ها و حجت الاسلامها عنوان میشود بلکه بطور کلی این تمایل در میان روشنفکران و اندیشمندان، تحلیل گران و سیاست پیشگان وجود دارد که حساب دین را از قدرت و سیاست جدا سازند و یا حداقل نقد قدرت را یا با نقد دین همراه نکنند و یا در بهترین وجه ش، توجه خود را بر نقد از سیاست متمرکز کنند و نقشی برای دین در نظر نگیرند. در واقع هنوز هستند بسیاری که با دین رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله هرگز از مغزشان خطور نکرده است . چرا که این اندیشه را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده . اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم امروز و همیشه جامعه ی ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی بوده است، شک و تردید دارند و بر آن تصوراند که میتوان روزی عروس زیبای آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را بگور سپرند. در بهترین وجهش البته که آرزومند جدایی دین از سیاست هستند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین اسلام بوده است، پیاده سازی نمایند. یعنی که دین را رهسپار حوزه های علمیه، مساجد، خانه ها نموده وسیاست قدرتمداری را به عرصه عمومی اختصاص دهند.
درست است بسختی میتوان باور کرد. چون میاندیشیم مگر ممکن است فردی که روزانه سر اطاعت و تسلیم در برابر خداوند فرود میآورد و جای مهر بر پیشانیش حکایت از سجده های طولانی دارد، به شکنجه و زخمین ساختن روح و جسم و تجاوز جنسی بدیگری، بپردازد. مگر بازپرسان و بازجویان و قاضیان و دادستانها و یا زندانبانان و شکنجه گران همانهایی نیستند که برای شهادت امام حسین و زخمهایی که بر پیکر او و یاران و افراد خانواده اش، وارد شده است، هر سال به سر و سینه خود میزنند.؟مگر هم اینان نیستند که بر دست بریده حضرت عباس چه گریه ها که سر نمیدهند چه اشکها که نمیریزند؟ مگر اینان که اینگونه فرمان به ریختن خون و تجاوز و ضرب شتم صادر میکنند، زاهد و زهد ورز نیستند و معنوبت نورانی شان نساخته است؟
بعضی دیگر ممکن است برهان آورند جنایاتی که در زندانها اتفاق میافتد، مثل دیگر کنش های اجتماعی، ارتباطی با دین ندارد. در حالیکه آنچه در شرایط کنونی در جامعه، بویژه در زندانها اتفاق میافتد در ارتباط تنگاتنگ با آموزش های قرانی مبنی بر اشد تنبیه و مجازات مخالفین- از جمله کافرین و منافقین، بوقوع میپیوندد. قرآن، بدرستی الله را "منتقم" و "جبار" و کسی که باید از انتقام او خوف بدل بگیری توصیف میکند.
سودابه اردوان، زندانى سياسى سابق و بازمانده قتلعام زندانيان سياسى سال ۱۳۶۷، که هشت سال را در زندانهای اوین و قزل حصار به سر برده است، پس از شرح شرایط جهنمی زندان اوین و انواع شکنجه های وحشتبار، در مصاحبه با رادیو فردا میگوید:
«یکی از متداولترین چیزها این است که زندانیان سیاسی زن، بخصوص در آن سالهایی که ما زندان بودیم، اکثراً ۱۷ یا ۱۸ ساله بودند. بچههای جوانی بودند ازدواج نکرده. اینها را قبل از اینکه اعدام کنند، فکر میکردند حتماً به اینها تجاوز کنند که اینها بهشت نروند. این سیستماتیک بود. اینها توجیه مذهبی پشت آن داشتند.»
خانم اردوان به این واقعیت اشاره دارند که دین ارتباط مستقیم دارد با اعمالی که در قاموس بشری از زشت ترین و شنیع ترین رفتار انسانی شناخته شده است. یعنی شکنجه گر متجاوز، بجای آنکه از اعمال زشت و غیر انسانی ای که مرتکب شده است شرم نماید، احساس افتخار و رضایت نیز به آنها دست میدهد.
مگر میتوان در نظام اسلامی دست به چنین اعمال زشت و شنیعی آلوده کنی و برای آن توجیه دینی نداشته باشی. بعبارت دیگر، ارزشها و باورهای حاکم بر رفتار بازجو و بازپرس و زندانبان و نگهبان نه تنها شکنجه و تجاوز جنسی به دختران و پسران جوان را منع نمیکند و زشت بشمار نمیآورد بلکه آنرا تشویق و ترغیب و شایسته دریافت پاداش الهی نیز بشمار آورد. تا زمانیکه بتوان برای توجیه خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی به متن مقدس قران رجوع کرد، دین اسلام را باید دینی دانست که دیر یا زود زوال خواهد یافت.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر