۱۳۹۶ فروردین ۳۰, چهارشنبه

نگاه لازمی به سرداراصلاحات
استخر سردار سازندگی 


حسن بهگر

در جامعه ی ما رقابت سیاسی موجود نیست، بلکه همان طور که خیزش انقلابی مردم غصب شد قدرت سیاسی هم غصبی است. این از دست آن یکی قاپ می زند، آن از دست این. نعل وارونه می زنند و هزار حقه سوار می کنند تا خود را موجه جلوه دهند و دیگری را نادرست و این دور و تسلسل ادامه دارد. آنها که در این میان نادیده گرفته می شوند مردم هستند . مردم صاحبان اصلی حاکمیت که از آنها سلب قدرت شده در غیاب احزاب سیاسی و رسانه های آزاد به دنبال سراب از این آخوند به آخوند دیگر پناه می برند.

چقدر در گوش ما خواندند که هاشمی رفسنجانی سردار سازندگی و ستون نظام و رهبر اصلاح طلبان، می تواند کشتی توفان زده ی میهن را به ساحل نجات برساند و از خطر جنگ رها کند. از روزی که به ریاست جمهور اسلامی رسید و دکان سازندگیش را باز کرد، چگونه بخشی از اپوزیسیون به او پیوست و هلهله کنان تا بعد از مرگ او از وی پشتیبانی کرد و سیاست او را عقلانی و مسالمت آمیز و جامع محسنات قلمداد کرد. حال که بنا به مصالحی، به مناسبت نزدیکی انتخابات از برخی حقایق پرده گرفته می شود، آن چیزهایی را که مخالفان نظام در این سالها می گفتند، از دهان خود اسلامگرایان هم بیرون می آید و صورت رسمی پیدا میک ند. البته خیلی مانده تا برسیم به تحقیق جدی راجع به کرده های زعمای حکومت اسلامی. برای این کار و اطلاع از ابعاد واقعی فاجعه ای که اینها بر سر میهنمان نازل کرده اند، باید تا سقوط نظام صبر کنیم. هرچند ابعاد وحشتناکش را به حدس و گمان می دانیم.
اخیراً، احمدی نژاد، که از ابتدای انتخابش با رفسنجانی درگیری داشت و هدف اصلی تبلیغات مافیای اصلاح طلب، قرار گرفته بود، احتمالاً به دلیل باز کردن راه خودش یا رفیقش به ریاست جمهور و تسویه ی حساب با اصلاح طلبان، نکاتی را راجع به جریان مذاکرات اتمی یادآور شد که هرچند بیشترشان پنهان نبود، ولی منظم شدن و کنار هم آمدنشان مهم بود. بخصوص که احمدی نژاد از ابتدای کار، بیش از انتقاد، در معرض مسخره و مضحکه ی جناح های دیگر بوده است تا مردم اصلاً به سخنان او اعتنا نکنند. 
طبق گفته ی احمدی نژاد، قطعنامه های هسته ای، در دوره ای صادر شده که روحانی مسئول مذاکرات بوده نه در دوره ی نهم و دهم دولت، یعنی دورهُ احمدی نژاد، و اوناچار به جوابگویی در باره ی عملکرد تیم قبلی شده است. این را هم گفت که امکان توافقی بر سر 20% حق غنی سازی انجام شده بود بدون اینکه راکتورهای اتمی از کار بیفتند و تعهد دیگری داده شود، ولی در داخل همین هواداران رفسنجانی و رئیس مجلس مانع شدند و بعد هم اوباما منصرف شد.(1)
به هر صورت به یاد همه هست که احمدی نژاد در باره ی اورانیوم غنی شده و خارج کردن آن از ایران با تیم اوباما وارد مذاکره شده بود و حتی آمریکا، ظاهراً به این دلیل که تصور می کرد طرف ایرانی تن به توافق نخواهد داد، از رئیس جمهور برزیل (لولا) و اردوغان خواست که واسطه بشوند و چنین پیشنهادی را به تهران ببرند که بردند. ولی وقتی، بر خلاف انتظار، احمدی نژاد با آنها موافقت کرد و این دو شادان نتیجه را به اطلاع آمریکا رساندند، ناگهان اوباما زیر حرفش زد و از قبول طرح خودش استنکاف کرد. کاری که اسباب اعتراض دو واسطه شد... احمدی نژاد مدعی است که جناح اصلح طلبان پیغام و پسغام کرده تا توافق سرنگیرد. این هم یادم بود که در همان زمان، زهرا رهنورد پیامی صادر کرد که اینها میخواهند ترکمانچای هسته ای راه بیاندازند و... خلاصه مخالفت اصلاح طلبان با حصول توافق بسیار صریح و قاطع و علنی بود. ظاهراً می خواستند خودشان امضأ کنند، حتا اگر برجام باشد.
این یادآوری مرا به صرافت بازبینی، هرچند گذرای کارنامه ی سردار سازندگی انداخت تا ببینیم این رهبر اصلاحات از روز رسیدن به قدرت تا دم مرگ چه خدماتی به ایران کرده است.
در مکاری و زبلی آخوندی وی و طمع و آز سیرناپذیریش هیچ بحثی نیست که از همان روزهای اول هرجا که پولی دید به جیب زد تا بالاخره نقب زد به چاه نفت و افتضاح رشوه خواری پسرش عالمگیر شد. از اینها که بگذریم فقط به نقش او در چند مقطع حساس تاریخی اشاره ای میکنم.

اول از همه در ابتدای پیروزی خمینی که چشم و چراغ رهبر است و خمینی چشمش به دهان اوست، هرکس با رفسنجانی مخالف است دشمن پیامبر است. خشت کج اول را در حذف همه ی غیر خودی ها و نه فقط مخالفان، او گذاشت و نهضت آزادی را در مجلس او از پا انداخت و حزب اللهی ها را به جان آنها انداخت و از این کار بی نهایت برخود بالید. او در مقام وزیر کشور با گروه های اوباش خود دولت موقت را تضعیف کرد و توسط این گروه ها دیگر اعضای دولت را تهديد نمود. خود او در خاطراتش مي نويسد: «پنجشنبه 23مهر ماه 1360 ... اول شب جلسه اي طولاني با سران نهضت آزادي، آقايان مهدي بازرگان، يدالله سحابي، ابراهيم يزدي، احمد صدر و هاشم صباغيان داشتيم . از اينكه از سوي حزب اللهي ها و رسانه هاي جمعي تحت فشارند، شكايت داشتند و چاره جوبي مي كردند. گفتم، اگر موضع صريح در مقابل ضد انقلاب بگيرند وضع ممكن است بهتر شود».(2)

همین سناریو در مقام رئیس مجلس ادامه یافت و عده ای را به جان نمایندگان نهضت آزادی در مجلس انداخت و کار از ناسزاگویی حتا به کتک کاری کشید. عکسش هم هست که با چه لذتی دارد صحنه را تماشا میکند.

این گروه های فشار که نام حزب الهی گرفتند، که بودند؟ رفسنجاني در خاطرات خود اشاره دارد كه محمد هادي عبد خدايي ضارب دكتر فاطمي نيز به او پيوسته : «ظهر آقاي (محمد هادي) عبد خدايي، رهبر بخشي از فداييان اسلام آمد و پيشنهاد داشت كه فداييان در اختيار حزب جمهوري اسلامي يا من قرارگيرند. گروه هاي ديگرشان هم، چنين تقاضايي كرده اند، اين گروه ها احساس بي حركتي و بي ساماني مي كنند. (3)

رفسنجانی است که این گروه ها را هدفمند می کند و در راه اهداف خود به کار می اندازد.

دوم اینکه از پست ریاست مجلس نهایت سوء استفاده را کرد و نمایندگان را علیه بنی صدر برانگیخت و با بهشتی همدست شد و  نامهای در عدم کفایت رئیس جمهور نوشت که هیچ دلیل قانونی و مشخصی نداشت و پیش خمینی گریه کرد تا حکم عزل او را گرفت .هم او بود که چنان جوی ایجاد کرد که معین فر از نهضت آزادی که در مجلس به عنوان مخالف صحبت می کرد گفت پس از این سخنان تأمین جانی ندارد.

سوم اینکه در کنار گذاشتن منتظری نقش اساسی داشت. همه گونه محضورات را برای او تدارک دید. جرم استاد او در حوزه ی علمیه این بود که انتقادهای خود را علنی می کرد و به قتل های سال 67 اعتراض داشت. به همین سبب فرمان حمله به خانه او و خراب کردن دفتر او وغارت اسناد او را صادر کرد و دربسیاری از این امور محمد خاتمی و روحانی نیز دستیار و همراه او بودند. مافیای اصلاح طلبان، در ابتدای کار فقط گروه همدستان رفسنجانی بودند که بعد برای خود اسم و رسم جدید تدارک دیدند.


چهارم اینکه رفسنجانی از تاریخ 21 مهرماه 1360 از جانب خمینی در شورای عالی دفاع نشست و پس از مدتی فرماندهی جنگی را برعهده گرفت که فقط در عملیات از پیش شکست خورده ی کربلای پنج آن پیش از 11 هزارنفر کشته شدند. برخی مدعیند و بیراه هم به نظر نمی آید که پس از فتح خرمشهر، علی رغم مخالفت خمینی با ورود به خاک عراق، به نبرد ادامه داد و شش سال دیگر بر طول جنگ افزود.


در 31 شهریورماه 1370، احمد خمینی یار وفادار و گوش به فرمان او، راز خرابکاری هایش را در جنگ فاش ساخت. منتظری و چند تن از فرماندهان سپاه نیز این امر را تأیید کردند. ولی او در توجیه آن فقط گفت :«گر بخواهیم تلفات هشت سال جنگ تحمیلی را با تلفاتی که در همین هشت سال گذشته بر اثر تصادفات جاده ای مقایسه کنیم متوجه می شویم که تعدادش بسیار کم است چرا که سالانه ۳۰ هزار کشته جاده ای و خیابانی داریم.» (4) از آنروز طرفداران حمله ی نظامی آمریکا به ایران هم این استدلال را که حق ثبتش به رفسنجانی میرسد، بارها تکرار کرده اند.


از همین مقایسه می توان حرمتی را که برای جان آدمی داشت، سنجید و نگرش او را نسبت به قربانی شدن فرزندان ایران در جنگ، دریافت. اینها فقط چیزهایی است که فاش شده. دیگر رازهای سربه مهر جنگ نزد سپاه موجود است که تا کنون انتشار نداده است. اما شاهکار او درخواستش به عنوان فرمانده کل قوا از آمریکاست که اسلحه ندهد تا ایران جنگ را ببازد تا بقول خودش تندروها قدرت نگیرند.(5)


پنجم اینکه او در انتخاب خامنه ای که فاقد مرجعیت بود نقش اصلی داشت. با جعل وصیت خمینی وی را به سوی رهبری سوق داد. در صورتی که در وصیتنامه خمینی ذکر شده است «آنچه به من نسبت داده شده و يا می شود، مورد تصديق نيست مگر آنكه صدای من يا خط من و امضای من باشد». بدین ترتیب رهبری شورایی را کنار زد و رهبری فردی را برگزید به امید اینکه خامنه ای گوش به فرمانش خواهد بود. ولی بعد از شکرآب شدن میان او و خامنه ای، دوباره سعی کرد مسئله ی رهبری شورایی را مطرح کند، ولی نتیجه ای نگرفت.


تضعیف ساختاری ارتش و سنگین کردن وزنه ی سپاه و وارد کردنش به مسایل اقتصادی وسیله ای بود برای درست کردن همدست تا دزدی های خودش خیلی به چشم نخورد و نیروی نظام ی اصلی حکومت را با خود شریک کرده باشد که بیمه ی عمرش بشود. با پیدا کردن اختلاف با هیات مؤتلفه که یار دیرین بودند و حتا هفت تیر برای ترور منصور را خود رفسنجانی برایشان تهیه کرده بود، به اصلاح طلبی روی آورد و خاتمی را علم کرد. در ماجرای مک فارلین نقش اساسی داشت و تا مهدی داماد منتظری را که این ماجرا را لو داده بود، به دار اعدام تحویل نداد، راحت نشد. 


وقتی فایل صوتی منتظری انتشار پیدا کرد، موضع رفسنجانی در دفاع از کشتار زندانیان ۶۷ و موضع حاج احمد پسر خمینی، این بود که مقصود از این کارها «خدشه وارد کردن به جایگاه مرحوم حاج احمد آقا و بیت معزز امام» است. حاج احمد هم خود در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی که از سر تا به ته فصل قتل مخالفان بود، به طور مشکوکی از دنیا رفت. یادمان هست، فلاحیان قاتل که هیچیک از اصلاح طلبان فکر نکرده به وی لقبی مناسب بدهد، مدعی بود که مانند سنجاق به سینه ی سردار سازندگی الصاق شده و کسی دست به ترکیبش نمی تواند بزند.


پسر او مهدی رفسنجانی در گفتگوی تلفنی با نیک آهنگ کوثر که فایل صوتیش هم منتشر شد، از وی می خواهد که کسانی را در امریکا پیدا کند که تحریم های سنگین تری را علیه مردم ایران برقرار کنند تا بدینوسیله رفسنجانی دوباره قدرت را بدست بگیرد.


اینها را نگفتم تا جناح مقابل را که دستکمی از مافیای اصلاحات ندارد، تطهیر کنم. جمیع وراث خمینی جز همین قتل و جنایت و خیانت، کاری بلد نیستند و با هم مسابقه دارند. محرکم دروغ های شاخداری بود که مافیای اصلاح طلبان در باب پدرخوانده ی خود رواج میدهد و او را نمونه ی اعتدال و صلح دوستی و درستکاری و... جلوه می دهد. خواستم فقط شمه ای از کارهای این یکی را که همدستانش وی را در زمره ی اؤلیاء الله جا داده اند، عرضه کنم تا کسی تصور نکند که همه کور و کرند. اینها در ذهن و دل مردم ایران ثبت است و در روزی که باید، از تمام آنهایی که مملکت ما را به این روز انداخته اند حساب خواهند خواست.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر