فیروز نجومی
پس از چهل سال تحمل فریبکاری و خشونت و خاموشی، آیا زمان آن فرا نرسیده که از خود بپرسیم به راستی با وجود ولایت فقیه چه نیازی ست به گزینش ریاست جمهوری؟
آیا زمان پاسخگویی به این سوال فرا نرسیده است؟ مگر نه اینکه ولی فقیه از تبار "رسالت" است و "امامت" که بنا بر تعبیر پیروان امامت، در غیبت امام دوازدهم، حکومت ولی فقیه باید ادامه یابد تا "قیامت،" تا روز تسویه حسابها و جدا ساختن بهشتیان از دوزخیان؟ در چنین شرایطی چه نیازی ست به اجرای یک برنامه ی پرهزینه ای برای انتخاب رئیس جمهور، آنهم در زمانیکه فقیه اعظم، خود بیتی دارد گسترده و مخوف تر از دولت، حضرت ولایت پیشا پیش تعیین و مشخص میکند که سیاست و اقتصاد و فرهنک و تمامی نیروهای سازنده کشور در کدام سو باید روان شده و به کجا باید برسند؟ مگر نه اینکه، رئیس جمهور باید از ولایت فقیه تمکین نموده و بدو و نه مردمی که او را بر میگزینند، ملتزم و متعهد باشد؟ معلوم است که اگر چنین نباشد، شورای نگهبانان نظامی که ولی فقیه بر راس آن قرار دارد، او را رد "صلاحیت" میکنند. یعنی که کوچکترین شک و تردیدی در التزام و تعهد و یا سر سپردگی مطلق نسبت به ولایت را بسنده است که بر ریاست جمهوری مهر باطل زده شود. مگر نه اینکه ولی فقیه است که تصمیم گیرندهر نهایی ست و سرنوشت 80 میلیون نفر بتفکر و تدبیر وی تعیین میشود. مگر حرف او حرف قانون نیست؟ مگر نه اینکه اوست که میگوید کشور و مردم بچه چیزی نیازمندند و بکدام سو باید روان شوند. مگر نه اینکه او ست که دوست و دشمن کشور را تعین میکند و فرمان میدهد که مردم، زنان و مردان و جوانان چه باید بخواهند و چگونه باید باشند؟ مگر نه اینکه ولی فقیه دارای حق قیومت بر ملت است و فرمانروایی. در چنین شرایطی انتخابات بویژه انتخابات ریاست جمهوری دارای چه معنا و مفهومی ست؟ رئیس جمهور چکاره است؟ مهم نیست که رئیس جمهور چندین میلیون رای جمعآوری کند، رای مردم، اما، نه به رئیس جمهور منتخب، اقتدار می بخشد و نه استقلال و نه مسئولیت در برابر ملت. بدین ترتیب اگر رئیس جمهور هیچکاره نباشد، چندان کاره ای هم نیست، چه اقتدار از سلطه بر ابزار قهر و خشونت برمیخیزد که تماما در انحصار ولایت است. تا کنون هیچ رئیس جمهوری نتوانسته است در برابر میل و اراده ولی فقیه به مقاومت برخیزد.
آیا زمان پاسخگویی به این سوال فرا نرسیده است؟ مگر نه اینکه ولی فقیه از تبار "رسالت" است و "امامت" که بنا بر تعبیر پیروان امامت، در غیبت امام دوازدهم، حکومت ولی فقیه باید ادامه یابد تا "قیامت،" تا روز تسویه حسابها و جدا ساختن بهشتیان از دوزخیان؟ در چنین شرایطی چه نیازی ست به اجرای یک برنامه ی پرهزینه ای برای انتخاب رئیس جمهور، آنهم در زمانیکه فقیه اعظم، خود بیتی دارد گسترده و مخوف تر از دولت، حضرت ولایت پیشا پیش تعیین و مشخص میکند که سیاست و اقتصاد و فرهنک و تمامی نیروهای سازنده کشور در کدام سو باید روان شده و به کجا باید برسند؟ مگر نه اینکه، رئیس جمهور باید از ولایت فقیه تمکین نموده و بدو و نه مردمی که او را بر میگزینند، ملتزم و متعهد باشد؟ معلوم است که اگر چنین نباشد، شورای نگهبانان نظامی که ولی فقیه بر راس آن قرار دارد، او را رد "صلاحیت" میکنند. یعنی که کوچکترین شک و تردیدی در التزام و تعهد و یا سر سپردگی مطلق نسبت به ولایت را بسنده است که بر ریاست جمهوری مهر باطل زده شود. مگر نه اینکه ولی فقیه است که تصمیم گیرندهر نهایی ست و سرنوشت 80 میلیون نفر بتفکر و تدبیر وی تعیین میشود. مگر حرف او حرف قانون نیست؟ مگر نه اینکه اوست که میگوید کشور و مردم بچه چیزی نیازمندند و بکدام سو باید روان شوند. مگر نه اینکه او ست که دوست و دشمن کشور را تعین میکند و فرمان میدهد که مردم، زنان و مردان و جوانان چه باید بخواهند و چگونه باید باشند؟ مگر نه اینکه ولی فقیه دارای حق قیومت بر ملت است و فرمانروایی. در چنین شرایطی انتخابات بویژه انتخابات ریاست جمهوری دارای چه معنا و مفهومی ست؟ رئیس جمهور چکاره است؟ مهم نیست که رئیس جمهور چندین میلیون رای جمعآوری کند، رای مردم، اما، نه به رئیس جمهور منتخب، اقتدار می بخشد و نه استقلال و نه مسئولیت در برابر ملت. بدین ترتیب اگر رئیس جمهور هیچکاره نباشد، چندان کاره ای هم نیست، چه اقتدار از سلطه بر ابزار قهر و خشونت برمیخیزد که تماما در انحصار ولایت است. تا کنون هیچ رئیس جمهوری نتوانسته است در برابر میل و اراده ولی فقیه به مقاومت برخیزد.
مهمتر از همه رای گیری و رای دادن در مراسم انتخابات یعنی چه و به چه منظوری باجرا در میاید؟ برگزاری مراسم انتخابات در دمکراسی های غربی، چه در سطح پارلمانی و چه در سطح ریاست جمهوری، ابزاری ست برای واقعیت بخشیدن به حاکمیت اراده مردم. در این معنا هر رای حاوی "قدرت" است. عزت و کرامت هر فرد تنها رای ای ست که فرد در صندوق آرا میریزد. هر فرد با رای خود قدرت خود را بمنصه ظهور میرساند، چون رای این توانایی را به فرد میبخشد که برگزیند آنچه را که با خلق و خوی و باورها و ارزشهای او همخوانی دارد(حداقل بطور نسبی) و با تجمع با دیگر آرا، اراده خود را حاکم بر جامعه میگرداند. در جوامع غربی مقام ریاست جمهوری بدانجهت از اهمیت و اقتدار برخوردار است که تبلور اراده و یا قدرت جمعی ست، در نتیجه زاییده آن و پاسخگو بدان است. رئیس جمهور بازتابنده اراده ملی ست نه اراده شخصی و یا ماورایی. حال انکه در حکومت اسلامی، ولی فقیه است که دارای اقتدار نهایی ست، اقتداری که منشا آن ماورایی ست. همچون پیامبر مقدس اسلام، او برگزیده الله، خداوند یکتا و یگانه است، نه برگزیده رای مردم. در نظام ولایت مردم رای نمیدهند که اراده خود را بحاکمیت برسانند بلکه مردم رای میدهند که از خود سلب حاکمیت کنند. مردم رای نمیدهند که اراده و قدرت خود را بمنصه ظهور درآورند. در واقع با دادن رای، مردم هم خود را انکار میکنند و هم واقعیت را، درد مزمن محرومیت ها را، محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، محرومیت از سخن گفتن به آزادی و بیان درد بیکاری و گرانی، فقر و نگون بختی و تیره روز ی، درد حقارت و خواری، درد فساد گسترده و غارتها و اختلاص های میلیاردی، درد آلودگی جوانان به مواد شیمیائی و روسپیگری. نه میتواند نه بگوید و رای نفی به صندوق بریزد و نه میتواند برگزیده ای را بر گزیند که نه بگوید.
آنچه انتخابات ریاست جمهوری را هر چه بیشتر از معنا و مفهوم، تهی میسازد آن است که نامزدهای ریاست جمهوری تعدادی کمتر از انگشت ها ی دو دست هستند که از میان صدها بلکه هزاران داوطلب بوسیله شورای فقاهت (نگهبان) که اعضای آن را ولی فقیه خود منصوب مینماید، برگزیده میشوند. آنان که میخواهند در مبارزات انتخاباتی و در رقابت کسب رای مردم شرکت جویند، باید اول از صافی تفحص و تفتیش عقاید فقهای شورای نگهبان گذر کنند. بنابراین آنها که وارد میدان مبارزات انتخاباتی میشوند، به لحاظ تعهد و التزام و وفاداری به حکومت ولایت فقیه هم وزن یکسان و برابرند. در چنین صورتی آیا بهتر نیست که شورای نگهبان بین آنان که رد صلاحیت نشده اند قرعه کشی نموده و یکی را بر گزینند و بدینوسیله از تحمیل یک هزینه سنگین بر مردم مسکین ایران خود داری کنند؟
در چنین شرایطی رای مردم به ریاست جمهوری، به آن معنا نیست که از میان رقیبان انتخاباتی کسی را برگزیده اند که در خدمت به ملت و به کشور برجسته ترین و درخشنده ترین بوده و توانسته است که رای و اعتماد شان را در مبارزات انتخاباتی کسب کند. رای دادن در بهترین وجهش، بقول ولی فقیه، یک تکلیف "شرعی" ست و در بدترین وجهش از سر ترس است و عواقب وخیمی که امتناع از رای دادن در بر دارد. چه برگزاری انتخابات نه در جهت تایید وضع موجود و ادامه آن بوسیله مردم است و نه متحول و دگرگون ساختن آن است، بلکه در سوی تزئین و بزک، آلایش و پالایش استبداد مضاعف دین و قدرت است، یکی از مخوف ترین نظام ها که تا کنون بشر بخود دیده است. با برگزاری انتخابات، نظام درپی آفریدن "حماسه" است. بنابراین، هر رای که به صندوق ریخته میشود، تنها میتواند به معنای اطاعت و فرمانبری ست از ولایت فقیه و مشروعیت بخشیدن بحکومتی ست ناشروع، ضد بشر و جنایتکار.
از اینرو ریاست جمهوری در نظام اسلامی چیزی بیش از یک نماد میان تهی نیست. چرا که قدرت او علیرغم رای مردم، منشعب است از اقتدار فقیه اعظم. در حکومت اسلامی سلسله مراتب از الله آغاز میگردد که مسئولیت اجرای احکام الهی را بر دوش رئیس فقها گزارده است و وی نیز آن شخصی را مسئول میداند که مردم برای اداره امور فقیه برگزیده اند. یعنی رئیس جمهور نه نسبت به مردم بلکه نسبت به فقیه اعظم است که مسئول است. وی اگر از مسئولیت خود که اطاعت بی چون و چرا از فرمان فقیه اعظم است بهر عنوانی موجه و یا غیر موجه، سر باز زند میتواند بوسیله فقیه اعظم، اگر خلع نگردد، در انظار عموم خوار و حقیر و بی کفایت بشمار میآید. اگرچه اولین رئیس جمهوری که بدون نظارت استصوابی انتخاب شده بود، بوسیله ولی فقیه اول خلع گردید. در این راستا نیز سزاست که ریاست جمهوری حجت الاسلام محمد خاتمی رانیز بیاد بیاوریم، رئیس جمهوری که هم اکنون ممنوع التصویر و ممنوع الصد و منع الحضور در سخنرانی ها و محافل عمومی ست با 75% رای مردم به ریاست رسیده بود. برغم باز گرداندن ابرو حیثیت از دست رفته حکومت اسلامی در نتیجه کشتار و نابودی مخالفین رژیم در کشورهای اروپایی، ولی فقیه برنامه توسعه سیاسی در داخل و تعامل و دیپلماسی با کشورهای جهان رئیس جمهور را عقیم گذارده و دوره ریاست جمهوری وی را به یکی از جنایتبارترین دورهای ریاست جمهوری تبدیل نمود. قتل های زنجیره ای که در طی آن بهترین اندیشمندان و دگراندیشان، از جمله سعیدی سیرجانی، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را بخاک و خون کشیدند. در همان زمان سرکوب مطبوعات باوج خود رسید و جنبش دانشجویی 18 تیر با خشونتی بی مانند قلع وقمع گردید. فرمانده نیروی انتظامی که مدال افتخار انتقام ستانی از دانشجویان را به سینه خود آویخته است، محمد باقر قالیباف، غارتگر بزرگ ثروت شهر تهران هماکنون در طلب پادش، قصد صعود به مسند ریاست جمهوری را دارد. . رئیس جمهور پیشین، محمود احمدی نژاد با بوسه زدن بردست ولی فقیه، در چهار سال دوره اول خود چنان رفتار میکرد و سخت در شیپور ولی فقیه میدمید، چنانکه گویی او یک "گماشته " است نه رئیس جمهور. در دور دوم ریاست خود، از رقصیدن بساز ولی فقیه اینجا و آنجا سر باز میزد و سر به چموشی برمیداشت. بهمین دلیل پرهایش یکی پس از دیگری قیچی گردید و او را از حلقه "منحرفین" درون دولت قلمداد نمودند و او را بگوشه غزلت نهادند. آز قدرت یکبار دیگر احمدی نژاد را بمیدان انتخابات کشاند، غافل از آنکه زمان مصرفش بپایان رسیده بود. حجت الاسلام دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری که با کلید تدبیر بر رقبای خود پیروز شد، قفل آن درهایی را که باید باز میکرد، همچنان مهر و موم مانده اند. قول و قرارهای انتخاباتی شکری ست بر میوه ای تلخ که بزودی آب شود تلخی بجای خود بماند.
بنابراین، کاندید های ریاست جمهوری همه، هم وزن یکدیگرند. اگرچه ممکن است یک یا دو نفر از آنان مورد نظر و پسند ولایت فقیه باشند. اما، مهم نیست که کدامیک از آنان و با چه سوابق و کارنامه ای وارد میدان مبارزات انتخابی میشوند، همه آنها در یک چیز با یک دیگر اشتراک دارند و شبیه به یکدیگر هستند: در تعهد و التزام به نظام ولایت فقیه. لذا رای به هریک از آنان رای به تداوم نظام تسلیم و اطاعت است و اعتراف به حقارت و خواری. در اینصورت، آنجا که ولی فقیه حکومت میکند، رئیس جمهور چندان کاره ای نیست.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر