۱۳۹۵ آبان ۲۷, پنجشنبه

آیا با ترامپ آخرالزمان می شود ؟



فرزانه روستایی

با پیروزی دونالد ترامپ تقریبا همه مراکز فکری در سراسر جهان در حال تحلیل علل به قدرت رسیدن او و نیز پیش‌بینی آینده‌ای هستند که به‌زودی آغاز می‌شود. موضوع جابه‌جایی مجموعه بزرگی از آرای دمکرات‌ها به سبد یک تازه‌به‌دوران‌رسیده کم پرنسیب به قدری تحول مهمی است که حتی فوکویاما نویسنده تئوری معروف پایان تاریخ  پا به میدان گذاشته و طی دو مقاله در فاینشنال تایمز و فارین افرز به تحلیل شرایط پرداخته است. هنری کیسینجر تئوریسین کارکشته سیاست خارجی آمریکا نیز در تلاش است تا گفته‌ها و رفتار ترامپ را آنالیز کند، اما می‌گوید چیز زیادی از ترامپ نمی‌داند و نمی‌تواند با اطمینان بگوید اصلا ترامپ چیزی از سیاست خارجی می‌داند یا نه.
از رابرت دنیرو هنرپیشه هالیوود که مشتی را حواله صورت ترامپ کرده است تا مایکل مور خواننده مشهور که پیش‌بینی کرده است ترامپ استعفا می‌دهد یا استیضاح می‌شود٬ اثر بال پروانه‌ای انتخاب دونالد ترامپ هنوز در حال تولید تفسیر و نگرانی است. فوکویاما انتخاب ترامپ را نماد فروپاشی نظم لیبرالی بعد از سال ۱۹۵۰ تفسیر و آن را هم عرض سقوط دیوار برلین یا حداقل اوج گرفتن جنگ سرد پس از جنگ جهانی می‌داند. به اعتقاد او انتخابات اخیر آمریکا می‌تواند منجر به آغاز یک دومینو از تحولات زنجیره‌ای غیر قابل پیش‌بینی شود.
در هر حال ٬ پیروزی ترامپ که برخی آن را «برگزیت به توان ده» نامیده‌اند بسیاری از موضوعات حساس بین‌الملل را در معرض ارزیابی دوباره قرار می‌دهد. از جمله: توقف با حداقل ترمز روند جهانی‌شدن٬ انزوای دوباره آمریکا، تضغیف ناتو٬ توقف توافق‌های محیط‌زیستی علیه گرمایش زمین و علنی و شفاف‌شدن این واقعیت که دنیای غرب تحمل مهاجران را ندارد وفعلا  گفت‌وگوی تمدن‌ها در دستور کار جهانی نیست.
از سویی٬ بسیاری از ارزش‌های نهادینه‌شده جامعه آمریکا، که دمکرات‌ها آن را نمایندگی می‌کنند، با این انتخابات به دیواری محکم برخورد کرد؛ ارزش‌هایی مانند حقوق بشر٬ برابری زنان و مردان٬ برابری نژادی، تحمل اقلیت‌ها، احترام به مهاجران٬ حق سقط جنین برای زنان و نیز حقوق و ازدواج هم‌جنس‌گرایان.
برخی معتقدند که سوابق سوء کلینتون و بدنامی او٬ هم‌چنین آغاز تحقیق دوباره از پرونده ایمیل‌های دوران وزارت خارجه در شکل‌گیری پیروزی ترامپ موثر بوده است، اما واقعیت این است که مطالعه ترکیب آرا یک تغییراستراتژیک و یک اعتراض قدرت‌مند و پنهان را در لایه‌های اجتماعی جامعه آمریکا علنی می‌کند.
برای اولین‌بار در تقریبا صد سال گذشته، جمهوری‌خواهان هم‌زمان اکثریت سنا و کنگره را در انتخابات بردند که معنایی جز اعتراض به دمکرات‌ها و نیز جذابیت ترامپ جمهوری‌خواه ندارد. این در حالی است که ترامپ همه مدیران و وزرا و اداره‌کنندگان آمریکا را احمق و بی‌شعور و بی‌سواد و ناشی می‌خواند که اوباما از همه آنها بدتر است. روی‌گردانی از دمکرات‌ها در حدی بوده است که برخی از ایالات مانند پیسیلوانیا، ویسکانسین٬ میشیگان٬ و اوهایو که به صورت سنتی همیشه به دمکرات‌ها تعلق داشته‌اند، به ترامپ رای دادند. کلینتون چنان از این ایالات اطمینان داشت که حتی به خودش زحمت کمپین در این ایالت ها را نداد. برخی از ایالات که دمکرات‌ها در آن پول خرج کرده بودند نیز به ترامپ رای دادند. بدتر اینکه اکثریت سفیدها و زنان و نیز بسیاری از تحصیل‌کرده ها به ترامپ رای داده‌اند. اما جالب‌ترین وجه انتخابات این بود که همه شهرهای ساحلی و ثروتمند به کلینتون رای داده‌اند٬ اما بلوک آرای شهرهای کوچک و مرکزی در واقع ترامپ و شعار بازگشت دوباره عظمت به آمریکا را انتخاب کردند.
فوکویاما معتقد است که بعد از برگزیت٬ انتخاب ترامپ استنادی است بر تکرار این‌که ساکنان شهرهای کوچک کشورهای پیشرفته علیه شهرهای بزرگ شوریده اند. در انگلیس مردم لندن مخالف برگزیت بودند اما شهر های کوچک‌تر به خروچ از اتحاریه اروپا رای دادند. در روسیه همه سنت پطرز بورگ‌نشینان ثروتمند و تحصیل‌کرده از پوتین متنفرند اما شهرستان‌های روسیه او را می‌پرستند٬ در ترکیه، استانبول علیه اردوغان است و او را دیکتاتور می‌داند اما شهرستان‌های ترکیه به او ایمان دارند و قس‌علی‌هذا. با این‌حال سه عامل مهم بیان‌گر این است که چرا ریاست‌جمهوری ترامپ ممکن است آغاز به هم ریختن جهان باشد.
اقتصاد و اشتغال در آمریکا
در حال حاضر بحث اشتغال در آمریکا از موضوعات مهمی است که بسیاری از مردم و نیز تحصیل‌کرده‌ها معتقدند با ورود مهاجران و نیز جهانی‌شدن فرصت‌های اشتغال را از دست داده‌اند. ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی بر مساله اشتغال‌زایی تاکید زیادی داشت و وعده داد که سیاست‌هایش برای مردم و به‌خصوص تحصیل‌کرده‌ها شغل بیافریند. توماس فرید در آخرین سر مقاله خود قبل از انتخابات، در پاسخ به کسانی که بحران اشتغال را به حساب اوباما یا دمکرات ها می‌گذاشتند در نیویورک‌تایمز می‌نویسد که مشکل آمریکا، مهاجران یا کم شدن مشاغل نیست؛ مشکل اتوماسیون و مدرن‌شدن تولید است. او می‌گوید که کارخانه‌های آمریکا دو برابر بیست سال پیش تولید می‌کنند اما به علت اتوماسیون فقط از یک سوم نیروی کار استفاده می‌کنند . او می‌گوید به غیر از پیر شدن جمعیت مولد آمریکا ٬ بحران اشتغال در جامعه آمریکا شدیدتر و باز هم شدیدتر می‌شود و راه حل آن TEMS است: یعنی تمرکز بر science, tecknology, energy, matematics. فریدمن تاکید می‌کند بحران اشتغال جدی‌تر از آن است که با یا بی‌مهاجران بتوان آن را درمان کرد.
یکی از اصلی‌ترین دلائلی که ترامپ بر جنگ اقتصادی با چین تاکید می‌کند این است که بسیاری از صنایع مدرن آمریکا به چین مهاجرت کرده اند. در حالی که با سرمایه‌گذاری خارجی هزینه آنها کاهش می‌یابد و سود بیشتری کسب می‌کنند. برای مثال ایفون یا حتی مک بوک در چین تولید می‌شود اما در سراسر جهان توزیع می‌شود. هیچ عاملی به غیر از سود بیشتر این دو ابر غول صنعتی را مجبور نکرده است که از سیلیکون ولی کالیفرنیا مثلا به شانگهای چین مهاجرت کنند. اما هیچ عاملی حتی دونالد ترامپ نیز نمی‌تواند آن‌ها را مجبور کند تا از سود بیشتر دست کشیده و دوباره به آمریکا باز گردند. ممکن است ترامپ مانع انتقال تاسیسات هواپیماسازی بویینگ به خارج از آمریکا شود٬ اما هیچ منطقی از این دفاع نمی‌کند که شرکت‌های آمریکایی به آمریکا بازگردند تا کارمندان آمریکایی را با هزینه و حقوق بالاتر استخدام کنند. به این ترتیب و به احتمال زیاد شعار انتخاباتی ترامپ در مورد این‌که کارخانجات و تاسیسات را دوباره به آمریکا باز می‌گرداند با استقبال سرمایه‌داران مواجه نخواهد شد.
برعکس شدن جهانی شدن
ترکیب معنادار آرای ترامپ پس از برگزیت حاکی از نارضایتی شدید یقه‌سفیدها و سفیدپوست‌ها از روند جهانی‌شدن و مخالفت آمریکا با این روند است. بلوک آرای ترامپ علیه همه اتحادیه‌های بزرگی است که آمریکا پس از چند دهه در اطراف خود چیده است. او به‌شدت مخالف NAFT یا اتحادیه آمریکا با کانادا و مکزیک است و شرائط فعلی آن را مخالف منافع آمریکا می‌داند. از سویی٬ TPP یا Trans Pacific Participation اتحاد اقتصادی تجاری آمریکا با یازده کشور شرق آسیا علیه چین٬ اولین توافق‌نامه‌ای است که ترامپ وعده داده است آن را فعال کند. ترامپ وعده داده است در نظام مالی آمریکا ترتیباتی خواهد داد تا ارزش اقتصادی یوآن چین کاهش یابد. معنای عبارت فوق چیزی نیست جز اعلان جنگ اقتصادی علیه جمهوری خلق چین، که سالانه ۶۰۰ میلیارد دلار با آمریکا مبادله اقتصادی دارد. حتی جابه‌جایی بخشی از این ۶۰۰ میلیارد دلار اقتصاد دنیا را تکان خواهد داد.
این در حالی‌است که آمریکا به دو دلیل مهم همواره برحسن روابط با چین تاکید داشته است که هیچ‌یک از آن‌ها اقتصادی نیستند. در واقع آمریکا با تاکید بر روابط مسالمت‌جویانه با چین قصد دارد مانع روابط استراتژیک چین با روسیه شود. هم‌چنین به علت اتمی و خطرناک‌بودن کره‌شمالی و غیر قابل پیش‌بینی بودن رفتار پیونگ یانگ ٬ آمریکا به چین نیاز دارد تا کره‌شمالی را مهار کند. البته چینی‌ها نیز این حساسیت آمریکایی‌ها را درک و از این نیاز واشنگتن حداکثر بهره را می‌برند.
ترامپ هم‌چنین مخالف همه تعهدهای آمریکا مربوط به توافقنامه‌های بین‌المللی محیط‌زیستی و موافقت‌نامه‌های علیه گرمایش زمین است. او معتقد است این تعهدها باعث اتلاف میلیاردها دلار پول آمریکا و از دست رفتن هزاران فرصت شغلی می‌شود و هزینه تولید را نیز بالا می‌برد. با توجه به این‌که مسایل محیط‌زیستی طی سال‌های اخیر از اهمیت زیادی برخوردار‌ند و همه کشورها از جمله خود آمریکا در حال حاضر خسارت زیادی بابت آن‌ها می‌پردازند، کنارکشیدن آمریکا از تعهدات محیط‌زیستی عواقب سنگینی را برای همه کشورها ایجاد می کند. اما اگر آمریکا به عنوان تولیدکننده بیشترین گازهای گلخانه‌ای مسابقه نقض توافقنامه‌های محیط‌زیستی را آغاز کند باید منتظر بود تا چینی‌ها هم همه تعهدات را زیر پا بگذارند و اغتشاشی ایجاد شود که جبران آن برای همه گران تمام خواهد شد.
امنیت ژاپن و اروپا با کم شدن نقش آمریکا در ناتو
حساس‌ترین و تاثیرگذارترین بحثی که ترامپ مطرح کرد و مردم آمریکا به آن رای داده‌اند کاهش تعهدات بین‌المللی آمریکاست. در حال حاضر مالیات مردم آمریکا سهم بزرگی از هزینه‌های سازمان‌های بین‌المللی را در سطح جهان تامین می‌کند و واشنگتن از این طریق نظمی را که مورد نظرش است برقرار و در معادله‌های جهانی اعمال نفوذ می‌کرده است. در حال حاضر٬ آمریکا ۲۲ ٪ از بودجه دوسالانه ۴/۵ میلیارد دلاری سازمان ملل و ۲۸% هزینه حافظان صلح سازمان ملل را پرداخت می‌کند. با منطق دونالد ترامپ می‌توان انتظار داشت که در همه این هزینه ها تجدیدنظر صورت بگیرد. اما تامین بخش بزرگی از هزینه تامین امنیت ژاپن و شرق آسیا در برابر روسیه و کره شمالی یا تامین ۷۵٪ از کل هزینه‌های ناتو ازسوی آمریکا نیز از موضوعاتی است که جابجایی آن بی‌تردید نظم فعلی جهانی را برهم می‌زند.
در حال حاضر افزایش قدرت و دست‌اندازی‌های پوتین به مناطق پیرامونی روسیه، مهم‌ترین موضوعی است که تامین امنیت آینده اروپا را با مشکل مواجه می‌کند. الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ جدی‌ترین گام پوتین در استراتژی جدید است که مورد شناسایی آمریکا قرار نگرفت. در صورتی‌که آمریکا حمایت از ناتو را کاهش دهد، بی‌شک فشار روسیه بر مرزهای شرقی اروپا افزایش می‌یابد و باید منتظر درگیری‌های جدیدی بود که احتمالا پوتین در جمهوری‌های سه‌گانه بالتیک هدایت خواهد کرد. در آن صورت بحث سپر دفاعی اروپا یا ناتو و موضوع دفاع از اروپا در مقابل فشارهای روسیه، دردسر بزرگی است که بحران‌های لاینحلی را در اروپا بوجود خواهد آورد. به‌خصوص که اتحادیه‌اروپا هنوز برای بالانس کردن بودجه خود دچار مشکل است.
بعد از کریمه و اکراین ٬ حضور سنگین نیروهای نظامی روسیه علیه شورشیان سوریه و نیز تصمیم مسکو به ایجاد یک پایگاه دایمی در سوریه حاکی از این است که موتور جاه‌طلبی‌های پوتین تازه در حال گرم‌شدن است و علاوه بر آمریکا، ژاپن و اروپا نیز باید منتظر بحران‌های جدیدی باشند که رئیس‌جمهور آمریکا خود را درگیر آن نخواهد کرد؛ همان‌طور که اوباما خود را درگیر سوریه نکرد.
به این ترتیب اگر دونالد ترامپ فقط به بخش‌هایی از وعده‌های خود به رای‌دهندگان آمریکایی عمل کند در آن صورت باید منتظر نظم جدید یا بی‌نظمی‌های ماندگاری شد که به احتمال زیاد این پوتین است که تا سال‌ها میوه‌هایش را خواهد چید.
زیتون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر