۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

جمعیت کنونی بیکاران مثل یک بمب ساعتی است ، نگران فروپاشی هستیم


حسین راغفر اعتقاد دارد که فساد در اقتصاد ایران، بخش واقعی اقتصاد را چنان در محاق برده است که نفس تولید و تولیدگران را به شماره انداخته است.
عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا با انتقاد توأمان از دولت و بازار در ایران، مدعی است که نهادی به نام دولت به معنای واقعی آن وجود ندارد، و همین خلأ، باعث گسترش فساد در کشور شده است، از فسادهای بانکی گرفته تا فرارهای بزرگ مالیاتی.
متن مصاحبه ایلنا با عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا و از اقتصاددانان برجسته ایرانی در ادامه می‌آید:
آقای دکتر بحث فساد در اقتصاد ایران یا در واقع می‌شود گفت مکانیزیمی که تحت عنوان فساد معرفی می‌شود و یک دست‌انداز بزرگ در توسعه به وجود می‌آورد، سال‌هاست در ایران مطرح است. خود شما هم در واقع درگیر این قضیه بوده‌اید و کار کارشناسی این ماجرا را کرده‌اید،بحث‌هایی داشته‌اید و کارهایی در این زمینه منتشر کرده‌اید.در چند ساله گذشته به نظر می‌رسد که فساد در این حوزه یک قدم بزرگ جلو آمده و حالا تبدیل شده به جریانی که خیلی زیر زمین نیست. روی زمین دارد اتفاق می‌افتد و خوب همه هم از آن اطلاع دارند و همه مردم هم تا حد زیادی می‌دانند و جاهایی هم تبدیل شده به طنز.یعنی چیزی شده که معرف حضور همه است و خود حاکمیت هم ظاهراً با آن کنار آمده است.خیلی ساده می‌خواستم شروع بکنم. اسم چنین پدیده‌ای که حالا شکل رو گرفته چه می‌توانیم بگوییم؟
البته فساد همیشه بوده و جامعه بدون فساد اصلاً نداریم. همه جوامع بالاخره،فساد را در درجات و به اشکال مختلف دارند، منتهی فساد در دوره بعد از جنگ، به خصوص با این تفکر نئولیبرالی که در کشور حاکم شد، عملاً به اصطلاح نطفه‌های نظامندش در درون سیستم حاکمیت شکل گرفت. امروزه می‌شود گفت دو جریان اصلی در درون قدرت داریم که اینها ارتباط تنگاتنگی با مسائل اقتصادی دارند.باید گفت فساد در ایران از درون حاکمیت شکل می‌گیرد، یعنی کسانی که درون حاکمیت هستند وارد اقتصاد می‌شوند و بعد این آمیزه قدرت و ثروت است که کانون‌ها و شبکه‌هایی از فساد را در کشور تشکیل می‌دهد. دو جریان بعد از جنگ ساخته شد، یکی به اسم اصلاح‌طلبی، یکی هم که امروز به اسم اصولگرایی شناخته می‌شود. هر دویاینها از درون قدرت آمدند.در دولت، سوار این منابع شدند و الان هم دعوایشان سر منافع خودشان است و سر مملکت و مصالح ملی نیست. هر دو می‌گویند سهم بیشتری ما بدهید. به همین دلیل هم هست که از زمان آقای هاشمی به این طرف،به‌رغم اینکه خاتمی آمد، احمدی‌نژاد آمد یا روحانی الان سرکار است، همان سیاست نئولیبرالیدر کشور دنبال می‌شود. مهم نیست که چه کسی می‌آید و چه شعاری می‌دهد، مهم این است که چه عمل می‌شود و این اتفاقی است که در این چند ساله متأسفانه رخ داده است.
آقای دکتر درست، ولی خب مثلاً دوره اصلاحات را که نمی‌توان با دولت‌های نهم و دهم مقایسه کنیم؟
دوره خاتمی یک ویژگی خاص داشت. اولاً خود خاتمی اصلاً آدم سیاسی نبود. آدم سالمی است و کاملاً متمایز از بقیه. آقای رفسنجانی خودش مبدع این نظام بود. ایشان اولین کاری که کرد،تغییر ماهوی در قانون اساسی بود و هنوز هم این موضوع دنبال می‌شود. برای مثال آقای روحانی سیزدهم اردیبهشت سال گذشته که روز قبل از آن، روز معلم بود،برای آموزش و پرورشی‌ها صحبت کرد و گفت: ۱۵درصد سهم آموزش و پرورش بخش خصوصی کم است و باید زیادترشود. یعنی چی این سهم کم است؟ بر چه اساسی می‌گویند کم است؟ قانون اساسی می‌گوید همه آن باید مجانی باشد. شما صد بار هم این حرف یعنی مفاد قانون اساسی رابگویی، از این گوش می‌گیرند و می‌اندازند کنار و بعد به اسم خصوصی‌سازی هزار کار می‌کنند.تغییر همین اصل ۴۴ منشأ بسیاری از فسادها در کشور بوده است.
اکثریت مسؤولان حقوق‌های بالا می‌گیرند و هیچ کدامشان زندگی‌های معمولی ندارند. فوق‌العاده زندگی‌های مرفهی دارند و این وضعیت را همین‌ها ساخته‌اند و این فرهنگی است که آقایان اشاعه می‌کنند. شما وقتی که صاحب چند میلیارد تومان پول شدید،امروز هرکسی باشی، فردا دیگر تغییر کردی.اگر کارگر ساده باشی و فردا به تو چند میلیارد تومان داده باشند، دیگر یک شخصیت متفاوت می‌شوی. تمام تلاشت این است که این را چطور حفظ کنی و چطور رشد بدهی.یکی از این موارد فساد بزرگی است که در زد و بندهای بانکی به این ور و آن ور داده شد.می‌گویند ۱۵۰هزار میلیارد تومان دیون معوقه بانکی است. تنها یک قلم که مطرح شد مبلغ ۱۲هزار میلیارد تومانیبود که بعد گفتند این رقم ۱۶هزار میلیارد تومان است که به آقای ه.ر و از این چیزهایی که می‌گویند، داده شده است.اینها چه کسانی هستند. تازه بعد وقتی این مطرح شد، کلی اعتراض شدکه چرا اصلاً اسم مطرح شده است.
نفس همین ۱۵۰هزار میلیارد تومان دیون معوقه بانکی، الان بانک‌های ما رو به این فضاحت کشانده است. بانک مرکزی آمده قانون گذاشته که می‌توانید ۳۰درصد با اعتباراتتان شرکت‌داری کنید. ۳۰درصد منابع فاجعه است. اصلاً بانک چرا باید فعالیت شرکت‌داری بکند؟ کار اصلی بانک، تجهیز منابع خرد مردم و سوق دادن این به سمت سرمایه‌گذاری برای توسعه کشور است. این اصلی‌ترین وظیفه و کارکرد بانک است.
خیلی‌ها از مباحثی همچون این سخنان شما استفاده می‌کنند و می‌گویند که این نشانه‌های یک اقتصاد دولتی است که در این سال‌ها وجود داشته و این را معرف یک اقتصاد دولتی می‌دانند. بحثم دفاع از اقتصاد دولتی نیست اما به نظر می‌رسد ما در اقتصاد مولفه دیگری هم داشته‌ایم تحت عنوان بازار.در ایران بازار کجا بوده وقتی این اتفاق می‌افتاد. آیا بازار هم یک شراکت خیلی عمده و بزرگ با دولت داشته و یک محیط خانوادگی بوده که یا حمایت می‌کرده یا سعی می‌کرده از تسهیلات بانک‌ها استفاده کند؟
ببینید ما از اقتصاد دولتی دفاع نمی‌کنیم ولی از کارکرد دولت به عنوان یک نهاد بسیار مؤثر در همه جای دنیا برای ساماندهی دفاع می‌کنیم.
ناظر بر عقلانیت؟
فقط ناظر نیست بلکه نهادسازی می‌کند. برای مثال در این چند ساله می‌بینید که حمایت‌های بزرگی دولت از صنایع خودروسازی کرده ولی این صنعت هیچ کاری نکرده و فساد بزرگی هم احتمالاً آنجاها رقم خورده که در گزارش مجلس هم بود که فاجعه است. دولت اصلاً برنامه‌ای برای حمایتش نداشته است. هیچ کجای دنیا این گونه نیست که به یک نهادی بیایند یارانه بدهند، بدون اینکه از آن توقعی داشته باشند. این موضوع درباره آنهایی که آن طرف به اسم بخش خصوصی پاداش صادراتی می‌گرفتند یا می‌گیرند یا یارانه‌های بزرگی را دریافت می‌کنند هم وجود دارد. اینها به خاطر این است که طرفین با هم ذینفعند. به زیان ملت عمل می‌کردند. ما دولت نداریم. این حرف مهملی است که در ایران زده می‌شود. ما دولت نداریم. ما یک ماشین بزرگ توزیع منزلت اجتماعی داریم. یکی می‌شود وزیر، یکی می‌شود معاون وزیر یکی می‌شود مشاور رئیس‌جمهور، یکی می‌شود معاون رئیس‌جمهور و یکی می‌شود مدیرکل.
ما بعد از جنگ دولت نداریم. نگرانی آدم‌هایی که درون دولت هستند، توزیع منزلت و فرصت‌های اجتماعی و قدرت بین یک شبکه خویشاوندی و فامیلی است که شکل گرفته و به این در اقتصاد سیاسی می‌گویند سرمایه‌داری رفاقتی که کاملاً شناخته شده است. این اتفاقی است که در ایران افتاده است. منتها در دوره آقای خاتمی علت اینکه فساد اینقدر گسترده نشده این است که فضای سیاسی کشور باز است. در دوران بعد از جنگ، بیشترین دوره‌ای که فضای سیاسی اینقدر باز است، دوره آقای خاتمی است. از لحاظ تعداد نشریات و همزمان احزاب مخالف به شدت و قدرت در مجلس و اینطرف و آنطرف ناظر بر دولت بودند. یعنی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این رقابت و نظارت وجود داشته. اتفاقی که در دوره آقای احمدی‌نژاد افتاد این بود که تمام احزاب سیاسی را از روز اول حذف کردند و لذا یک فضای انسداد سیاسی درست شد.
بیشترین تعداد توقف و تعطیلی رسانه و روزنامه در همین دوره اتفاق افتاد. بنابراین فضای سیاسی بسته شد. بعد از آن طرف هم درآمدهای ارزی به وجه بی‌سابقه‌ای در تاریخ ایران افزایش پیدا کرد. امکان چگونگی استفاده از این منابع هم به دولت واگذار شد به خاطر رقابت‌های سیاسی. یعنی هر ندانم‌کاری که در درون دولت اتفاق می‌افتاد، مجلس حتی اگر متوجه می‌شد، رویش را می‌کرد آن طرف یا اینکه همدلی می‌کردند و این سبب شد که منابع بزرگی آمد دست دولت.دولت هم قوانین رسمی کشور را از جمله قانون بودجه به اشکال مختلف نقض کرد. همیشه بودجه چند ماه بعد از سال تصویب می‌شد.
پیشتر هم گفته‌ام که ما شبه‌خصوصی داریم. یعنی اینکه طرف اسمش بخش خصوصی است اما می‌آید توی سیستم از یارانه‌های حاکمیت برخوردار می‌شود. در دوره‌ای که قیمت سوخت یک روستایی بدبخت (گاز و گازوئیل) یک باره چند برابر شد و روستایی ما نمی‌توانست به اندازه سوخت داشته باشد، سوخت پتروشیمی‌ها کماکان با یارانه پرداخت شد. فولاد را به اسم اصل ۴۴ خصوصی کردند. همین فولاد ۹۳ و ۶ دهم یا ۴ دهم درصد کل سهامش در اختیار نهادهای حکومتی است. پیشتر یک شرکت فولاد داشتیم که یک هیأت مدیره داشت، الان ۱۲تا شرکت زیرمجموعه صاحب سهم اینها هستند که ۱۲ تا هم هیأت مدیره دارند و هر کدام حقوق‌های کلان هم می‌گیرند. هر عضو هیأت مدیره حداقل ۱۵۰ – ۲۰۰ میلیون تومان در سال فقط پاداش می‌گیرد.
اسمش را گذاشتند که خصوصی شده ویکی از بزرگترین بدهکارهای اصلی به بانک‌ها همین‌ها هستند. از نفوذشان استفاده کردند و اعتبارات بانکی گرفتند و پس هم ندادند. تنها ۴/۶ درصد سهام اینها متعلق به بقیه مردم است. این اسمش خصوصی‌سازی است؟! بنابراین مسأله دولت یا بخش خصوصی نیست. دولت در همه جای دنیا مالیات می‌گیرد و با آن خدمات عمومی ارائه می‌کند،اما ما دولت نداریم.
رئیس سازمان مالیاتی کشور می‌گوید بین ۲۰ تا ۲۵ درصد تولید ناخالص داخلی کشور فرار مالیاتی داریم. سال ۹۳ نزدیک به ۷۰هزار میلیارد تومان مالیات جمع کردیم.تولید ناخالص داخلی کشور در سال ۹۲ که ما رکود داشتیم ۹۳۴هزار میلیارد تومان بود. ۲۰درصدش می‌شود ۱۸۵هزار میلیارد تومان. فقط ۷۰هزار میلیارد تومان جمع‌آوری کردیم که با جمع فرار مالیاتی می‌شود ۲۵۵هزار میلیارد تومان. این ظرفیت مالیاتی سال ۹۳ کشور است. باید بدانیم که اگر اقتصادکشور کار کند، تولید ناخالص داخلی باید چیزی حدود ۲ هزار میلیارد دلار باشد نه ۴۰۰ میلیارد دلار که الان هست. بنابراین یک فساد این اتفاقی است که می‌افتد و آن تولید ناخالص داخلی بسیار نازل است که در اثر فساد است. در اثر زد و بندهایی است که حاصل شده و از آن عده‌ای پول‌های کلانی به دست آورده‌اند. چه کسانی صاحب خودروها، خانه‌ها، پنت‌هاوس‌ها هستند؟ ضمناً حجم بزرگی هم فرار سرمایه از کشور داشتیم. همین بانک‌هایی که به اسم بانک خصوصی درست شده در کشور، تمام اینها منابعشان، منابع نفتی است. یعنی بخش خصوصی‌مان هم بخش خصوصی نیست. اتفاقاًآن بخش خصوصی که بخش خصوصی واقعی و پایبند و زحمتکش و تولیدکننده است، بیشترین آسیب رو از این وضع می‌خورد. به همین دلیل است که خود آقایان می‌گویند ۱۴هزار واحد تولیدی فقط در زمان دولت‌های نهم و دهم تعطیل شد. هنوز هم این روند ادامه دارد. هنوز هم هر روز این شرکت‌های تولیدی دارند ورشکست می‌شوند. اگر به ساخت اقتصاد کشور ما در ۶۰ سال گذشته نگاه کنید و به سهم تشکیل سرمایه ثابت ناخالص داخلی در بخش‌های مختلف نگاه کنید، می‌بینید که سهم بخش خدمات چند برابر بخش صنعت است و یک درصد بسیار نازلی متعلق به بخش کشاورزی است. تولید اصلاً در کشور هیچ وقت جایگاهی نداشته و بیشترین علتش هم این ساخت سیاسی است.چون برای آدم‌هایی که در قدرت نشسته‌اند، ساده‌ترین کار این است که این پول را تبدیل کنند به تجارت و واردات. به همین دلیل است که شما می‌بینید یک نهادی حتی مثل کمیته امداد به تعبیر وزیر کشور فقط ۲۷هزار خودروی لوکس ظرف یک دوره کوتاه وارد کشور کرده و مالیات نداده. باید ببینید تبعات اجتماعی این موضوع چه می‌شود. یک کسی که امروز یک خودرویی را سوار شد که بیشتر از ۴۰،۵۰درصد بالاتر از قیمت همین کشورهای مجاور با احتساب حتی مالیات است فقط این معنا را نمی‌دهد که یک خودرو گران می‌شود. سیب‌زمینی آن بیچاره‌ای هم که تنها قوت زندگی‌اش است هم قیمتش بالا می‌رود.
در اثر قیمت‌های نسبی، وقتی پورشه می‌آید و قیمتش چند برابر می‌شود، آنوقت قیمت پراید هم می‌رود. بعد فقط پراید نیست که قیمتش می‌رود بالا. نان، گوشت، آب، سیب‌زمینی و همه اینها هم می‌رود بالا. زندگی مردم هم به این وجه اسفبار می‌افتد.
می‌خواهم روی نکته‌ای دوباره دست بگذارم که شما اشاره کردید و آن هم سرمایه‌داری رفاقتی است. چون الان یک بحث‌هایی مطرح می‌شود که تأثیری در ذهن مردم هم می‌گذارد. به نظرم می‌رسد که این بحث‌ها هدایت شده است. جریانی در مقابل این همه خمودگی اقتصادی شکل گرفته که هر بار حمله‌ای به چیزی تحت عنوان نهاد دولت انجام می‌دهد و از آن طرف هم مدام از بازار صحبت می‌کند که اگر مکانیزم بازار حاکم بود این اتفاقات نمی‌افتاد. شاید منظورشان همان پدیده عرضه و تقاضا و تأثیر قیمت است ولی به شکلی از بازار صحبت می‌کنند که انگار در ایران و در یک جایی که کسی ندیده، چیزی وجود دارد که تحت ظلم قرار گرفته و نمی‌تواند بیاد جلو و کاری برای نجات اقتصاد انجام دهد. رسانه‌های این جریان هم به شکل خیلی پرقدرت دارند عمل می‌کنند. این بازار کجا قایم شده و چرا چنین پدیده مظلومی در ایران وجود دارد؟
البته این یک حربه تاریخی است و فقط هم در مورد ایران نیست. به هر صورت بازار و دولت هر دو ظرفیت‌ها و کاستی‌هایی دارند. منتها اینها در یک بستر نهادی، متناسب می‌توانند عمل کنند. این همه نابه‌سامانی به جهت کج‌کاری‌های نهادی در کشور به وجود آمده است. مثال می‌زنم. نظام بانکی ما وضعیتش جوری است که ۱۵۰هزار میلیارد تومان از اعتباراتش دیون معوقه است (شما مطمئن باشید آمار این طرفش هم وجود ندارد که مبالغ به مراتب بیشتر از این پرداخت کرده‌اند و آنها دارند برمی‌گردانند).این منابع به چه کسانی داده شده است؟فردی به اسم تولید قارچ صنعتی می‌رود وام می‌گیرد.برای پرداخت این وام تمام قوانین و مقررات بانکی که خیلی هم دقیق و خیلی هم جدی است را کنار می‌گذارند. این وام باید تدریجی پرداخت بشود یعنی مرحله به مرحله با ساخت و پیشرفت آن واحد تولیدی. اتفاقی که می‌افتد این است که فرد این پول را می‌گیرد، بعد می‌گذارد در یک بانک دیگر. با نرخ بهره ۴ درصد این وام را گرفته و ۲۲درصد از محل سپرده‌گذاری سود می‌گیرد. اگر فقط یک میلیارد تومان وام گرفته باشد، سالی می‌شود ۱۸۰ میلیون تومان مابه التفاوت سود که در جیباو می‌رود و اتفاقاً اقساط و سود آن بانک را هم می‌دهد. هیچکس نیامده بگوید این پولی را که شما وام داده‌اید و قرار بود شغل تولید کند،چه شد. بخش خصوصی است دیگر. منتها می‌گویند این دخالت دولت است. معتقدم ما دولت نداریم و چیزی که وجود داشته یک شبکه توزیع امکانات و ثروت بین دوستان و رفقا و آشنایان است. نداشتیم برای اینکه دولت کارکردش در همه جا دنیا با کارکردش در نظام مالیاتی و بعد ارائه خدمات بخش عمومی معنا می‌دهد. وقتی شما خودتان می‌گویید من ۱۸۰هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی دارم و ۷۰ هزار میلیارد تومان جمع‌آوری می‌کنم یعنی ۲۵۵هزار میلیارد تومان. کل بودجه جاری سال گذشته ما ۱۷۰هزار میلیارد تومان بوده یعنی ۸۰هزار میلیارد بیشتر ظرفیت درآمدی بوده که می‌توانستند با آن کلی خدمات ارائه کنند. هم‌زمان در ساختار اقتصاد بین ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار قاچاق کالا دارید.در چنین ساختاری عرضم این است که بخش خصوصی چه معنایی می‌دهد؟باید دید چه کسانی منتفع هستند که همانهایی هستند که به اسم بخش خصوصی و شبه بخش خصوصی وجود دارند.اگر از تولیدکننده سوال کنید او به شما خواهد گفت و به نظر من راه‌حل دقیق‌تر را تولیدکننده به شما می‌دهد. ساختاقتصاد ما اصولاً این است که سهم تشکیل سرمایه ثابت ناخالص در بخش خدمات که عمدتاً به بخش واردات می‌آید اصلاً قابل مقایسه با بخش صنعت و تولید نیست. گزارشی را رادیو پخش می‌کرد و من هم از این طریق شنیدم. می‌گفت طرف سیب‌زمینی را کیلویی ۲۰۰ تومان روی زمین می‌خرد، یعنی از تولیدکننده که بیچاره رفته جمع کرده و بسته‌بندی هم کرده ۲۰۰ تومان می‌خرد ولی ۳هزار تومان می‌فروشد. خب این اقتصادی است که با تولیدکننده‌اش اینجور برخورد می‌کند و بعد سود اصلی بیش از ۱۰ – ۲۰ برابریاین وسط توزیع می‌شود و به دلالی می‌رود. نورث می‌گوید اقتصادی که به فعالیت‌های غیرمولد پاداش می‌دهد، در چنین اقتصادی تولید و تولید ناخالص داخلی صنعتی شکل نمی‌گیرد و خیلی طبیعی است. به تعبیر دیگر می‌گویند سرمایه به جایی می‌رود که بیشترین بازدهی را دارد. وقتی که در فعالیت‌های سفته‌بازی و دلالی بیشترین بازدهی هست، مگر کسی عقلش پاره‌سنگ برمی‌دارد.
درباره آن شعارها و رسانه‌ها هم متأسفانه شعارهاییکه می‌دهند به نظرم عمده‌ترین دلیلش منافع شخصی‌شان است. یعنی آدم‌ها از موضع اجتماعی و اقتصادی خودشان این حرف‌ها را می‌زنند. چه کسانی این تعداد مجله و روزنامه که امروزه اندیشه اقتصادی راست را در کشور ترویج می‌کند، به مبتذل‌ترین شکل خودش منتشر می‌کنند؟ اینها از کجا تغذیه می‌شوند؟ چه کسانی اینها را حمایت مالی می‌کند؟ همین‌هایی که منتفعین وضع موجود هستند. اتفاقاً در وضعیت کنونی کسی که آسیب می‌خورد، بخش خصوصی واقعی است. آن شبه‌خصوصی‌ها برنده‌اند، کما اینکه شبه‌دولتی‌ها هم برنده‌اند. آن چیزی که آسیب می‌خورد و از همه بیشتر قربانی می‌شود در این سیستم، کسانی هستند که صادقانه می‌خواهند برای مملکت کار بکنند. می‌خواهند چیزی تولید کنند و این تولیدکننده بخش خصوصی است که آسیب می‌خورد.علت آن هم فساد بزرگی است که در بخش مالیات وجود دارد. در دورانی که تولید به رکود رفته،بانک‌های ما سودهای حداقل ۴۰ تا ۵۰درصدی براساس آمارهای خودشون در بورس داشتند.خوب راه‌حل چیست؟
راه‌حل یک نظام مالیاتی پویا و فعال و به‌روز است که مالیات بزرگی ازاین سودها بگیرد و در بخش تولید توزیع کند. در سال ۲۰۱۳ دولت آلمان بالغ بر ۴۰ میلیارد دلار فقط به بخش تولید صنعتی کمک کرد، نه به بخش خدمات. اینها حمایت می‌کنند تا کارگرش بتواند کار بکند و واحد تولیدش بتواند با کشورهای دیگر رقابت کند. حمایت از تولید در همه جا دنیا صورت می‌گیرد و در ایران ما هم باید صورت بگیرد. منتها حمایت از تولید چگونه صورت گرفته است؟ به پتروشیمی‌ها خوراکی را که ۱۳ سنت صادر می‌کردند به اینها دادند ۳ سنت به اسم خوراک و سوخت. خوراک و سوخت هر دو گاز است. خوب اینها چه کار کردند. آمار سال ۹۰ نشان می‌دهد که ما نفت خام را صادر می‌کردیم تنی ۷۸۰ دلار و محصولات پتروشیمی را صادر می‌کردیم تنی ۷۴۰ دلار. این قرار بود روی نفت ارزش افزوده بگذارد و صادر بکند. این یارانه عظیمی که اینها در سوخت گرفتند،سبب شده که ۵۰درصد سود بورس کشور به خاطر سود شرکت‌های پتروشیمی باشد. وقتی که مجلس در بهمن ۹۲ تصویب کرد که اینها باید قیمت سوختشان ۱۳ سنت بشود، بازار بورس در ایران فرو ریخت. چرا فرو ریخت؟ برای اینکه اینها روی زد و بند و رابطه بوده که این سودهای بزرگ را نشان می‌دادند نه روی خلاقیت، نه روی نوآوری و نه روی ابتکار. جالب است همین محصولی که ما صادر می‌کنیم ۷۴۰ دلار، رفته ترکیه و ۲۵۰۰ دلار همین تن را ارزش افزوده گذاشتند و به ما صادر کردند و این شده محصول نهایی.
چه باید کرد که تولید را به یک خواست عمومی تبدیل کرد؟
انتظار ما از دولت یازدهم این نبود که بیاید معجزه کند بلکه این بود که بیایند چند گزارش تهیه کنند و بخش‌هایی از شبه‌خصوصی‌ها و شبه‌دولتی‌ها را که مالیات نمی‌دهند و نبض اقتصاد را در دست گرفته‌اند، به مردم و مقام معظم رهبری گزارش دهد تا روش خود را اصلاح کنند. وقتی که برخی نهادهای نظامی و حاکمیتی مالیات نمی‌دهند،باعث می‌شود که جوان ما معتاد و سرخورده شود، چون شغلی برایش وجود ندارد. بعد اینها خلاف امنیت ملی است. یک جمعیت بزرگی قربانی این نظام اقتصادی شده‌اند، بیکارند و شغلشان را از دست دادند. زیر پل ملاصدرا مرکز توزیع مواد است و لذا ما در دانشگاه الزهرا مرتب تردد آدم‌های معتاد را از نزدیک می‌بینیم، به خصوص در زمستان که اینها به دنبال یک جای گرم هستند. در زمستانسال ۹۳ یکی از کارگران را آنجا دیدم که پسر رعنای خانواده‌داری بود و بر اثر بیکار شدن به یک روز حال نذار و بیچاره‌ای تبدیل شده و معتاد شده بود. اینها قربانیان نظام به اصطلاح خصوصی‌سازی و آزاد‌سازی اقتصادی هستند. ما مخالف بخشخصوصی نیستم. اتفاقاً ما مدافع بخشخصوصی هستیم ولی آن بخش خصوصی که در قالب تعهدات اجتماعی کار کند نه آن بخش خصوصی که فقط به دنبال سود شخصی خود است. بخش خصوصی باید در بستری کار کند که امنیت اجتماعی در آن شکل گرفته باشد.اگر امنیت اجتماعی نباشد این اتفاق می‌افتد که طرف پورشه سوار می‌شود و آن یکی هم چاقو در دست می‌گیرد و سرچهار‌راه‌ها زورگیری می‌کند. همه جای دنیا نظام‌های حمایتی، نظام‌های تثبیت‌گر نظام اجتماعی است. اگر می‌خواهید امنیت داشته باشید، نمی‌شود از طرف دیگر فقر تولید کنیدو فقیر گسترش دهید و نابرابری‌های اجتماعی تا این حد فاحش باشد.سرمایه‌دار مسؤولیت اجتماعی دارد. او از فضای امنی که وجود دارد کسب سرمایه می‌کند و درمقابل آن متعهد است که مالیات بپردازد.البته منطق دست نامرئی و منطق منافع شخصی حکم می‌کند که بنده اگر می‌توانم رشوه بدهم و مالیات ندهم و این منطق شخصی است که من برای نفع خودم کار کنم و چیزی است که آقایان از آن صحبت می‌کنند. در حالی که آن چیزی که ما از آن صحبت می‌کنیم بازار اجتماعی است، یعنی بازاری که مسؤولیت اجتماعی خود را درک کند نه اینکه مسؤولیت غارت‌گری را برای خود تعریف کرده باشد. این همان چیزی که در قالب سرمایه‌گذاری رفاقتی صورت گرفته است.
این مسؤولیت دولت است که باید این بازار را بسازد و این نظام مالیاتی است که وظیفه دارد این سرمایه‌ را جمع‌آوری کند و این سرمایه‌های بادآورده را که بر زندوبند ایجاد شده، جمع‌آوری کند. امکان تداوم این وضعیت هم وجود ندارد و قطعاً با مشکل جدی روبه‌رو می‌شویم.
در روسیه و خیلی جاهای دیگر نیز چنین اتفاقاتی افتاده، بعد یک ملت را متهم می‌کنند که آنها آدم‌های مفت‌خور و زیر کار در رو هستند و الان دارند تاوان آن را می‌پردازند که اصلاً این طور نیست و اینها تحریف تاریخ است.این فرض وجاهتی برای نظام فاسد سرمایه‌داری ایجاد می‌کند. همه استنادات ایشان این است که انگلیس، آمریکا و آلمان چه کرده است که خیلی از اینها دروغ محض است. شما وقتی وارد لایه‌های عمیق اقتصاد این کشورها می‌شوید فساد وجود دارد ولی فساد سازمان‌یافته‌ای که خود دولت‌ها آن را کنترل می‌کند. بزرگترین بانک پول‌شویی دنیا بانک HHVCانگلیس است که مأمن مافیای دنیا است و هر کسی پول بادآورده دارد از این طریقخرج می‌کند. البته خیلی‌ها نمی‌دانند که جزیره‌ای در انگلیس است به نام جزیره جرزی بین فرانسه و انگلیس که مرکز پولشویی دنیا است. در این جزیرهبیش از کل گردش بانک‌های سوئیس پول‌شویی صورت می‌گیرد. این‌ها بخشی از منابعی است که دولت انگلیس برای تثبیت نظام اجتماعی خود از دنیا جمع‌آوری می‌کند و به این اشکال مختلف درمی‌آورد و با نظام تبلیغاتی که در دست دارد خود را موجه جلوه می‌دهند ولی به این و آن تهمت می‌زند. بزرگترین کشوری که در دینا پول‌شویی می‌کند اسرائیل است ولی کسی جرأت نمی‌کند به آن اعتراض کند. همه جای دنیا پول‌شویی وجود دارد. مافیای روسیه پول‌های خود را به انگلیس می‌برند و آنجا خرج می‌کنند.آنها هم می‌دانند که اینپول‌ها، پول کثیف است اما چون این پول‌ها تبدیل به سرمایه می‌شود و شغل ایجاد می‌کند چشم‌پوشی می‌کنند. بنابراین شنیدن بحث اخلاق از ایشان جالب است. کسی نگاه نمی‌کند که با هزینه‌های اینها می‌شود میلیون‌ها معتاد را در دنیا نجات داد. بزرگترین مافیای روسیه اعضای بدن انسان را می‌فروشند و اینها بی‌اخلاق‌ترین حرفه‌هایی است که بشر تاکنون به خود دیده اما محل‌های کسب سودهای بسیاری است برای دولت‌های سرمایه‌داری که تبهکاری را در آنها شکل داده‌اند. چند سال پیش گفتند دولت سوریه علیه مخالفان خود از گازهای شیمیایی استفاده کرده، بحث تحریم‌ها و حمله به این کشور را برپا کردند و از نهادهای بین‌المللی خواستند که بر تسلیحات شیمیایی سوریه نظارت کنند و اگر لازم است منهدم کنند. گاردین گزارشی چاپ کرد که این سلاح‌ها و مواد شیمیایی آن از انگلیس به دست گروه‌های مخالف رسیده. اینها بی‌اخلاقی‌هایی است که امروز کسانی که در دنیا قدرت دارند انجام می‌دهند اما بر اثر هژمونی رسانه‌ای و اقتداری که دارند می‌توانند آنها را مخفی کند، در حالی که اگر کشور دیگری این کار را انجام دهد آن را محکوم می‌کنند مثل کاری که با دولت لیبی کردند. بنابراین اولا این سرمایه‌داری داخلی ما یک سرمایه‌داری قلابی است و آنهایی سرمایه‌دار واقعی هستند که از تلاش، نوآوری و خلاقیت خود کار کرده‌اند. اینها در حال حاضر در بیشترین فشار و مضیقه قرار دارند. ما طرفدار این سرمایه‌داری هستیم. اینها همه تولیدکننده‌اند و آدم‌هایی هستند که شیفته مملکت‌شان هستند ولی دراین مسیر افتاده‌اند و قربانی نظام بزرگتری به نام بخش خصوصی هستند،همین‌هایی که اتاق بازرگانی را اداره می‌کنند. در این خصوصی‌سازی‌ها عمده پتروشیمی‌ها را به اعضای یک حزب دادند در حالی که آنها حتی نمی‌دانستند که پتروشیمی چیست. این یک حرکت سیاسی است و خصوصی‌سازی و گسترش بخش خصوصی نیست.محصول این نظام سیاسی ما همین است.ما نگران فروپاشی هستیم. وقتی این جمعیت عظیم از کشور بیکار است بمب ساعتی است که کسی نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیافتد.
در کشور ما یک آمار می‌گوید ۲۰۰هزار و مدیرکل آموزش و پرورش سیستان می‌گوید ۱۰۰هزار دانش‌آموز واجد شرایط در سیستان هستند که به مدرسه نمی‌روند. خیلی رقم بزرگی است. یعنی جمعیت بزرگ از اینها در آینده‌ای نزدیک به قاچاقچی و ریگی‌های آینده تبدیل می‌شوند و ناامنی ایجاد می‌کنند برای مملکت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر