هادی خرسندی مثل آن دندانپزشکی که برای کشیدن هر دندان ۳۲ تا صلوات میفرستد و برای کشیدن دندان عقل چهار تا آیتالکرسی میخواند. مهندسی که لپ تاپ اپلش را رو به قبله باز میکند و فاتحهای به روح استیو جابز میفرستد، و جراحی که بواسیر را با دعا عمل میکند. دعا را روی نوار کاغذ درازی مینویسد و لوله میکند و نوک تیزش را به غدهی بواسیر میزند!
مقام معظم رهبری در مسجد جمکران
این میان امید اصلی حکومت جهل و خرافات به تحصیلکرده گان مکتبی است مثل آن دندانپزشکی که برای کشیدن هر دندان سی و دوتا صلوات میفرستد و برای کشیدن دندان عقل چهارتا آیت الکرسی میخواند. مهندسی که لپ تاپ اپلش را رو به قبله باز میکند و فاتحه ای به روح استیو جابز میفرستد، و جراحی که بواسیر را با دعا عمل میکند. دعا را روی نوار کاغذ درازی مینویسد و لوله میکند و نوک تیزش را به غده ی بواسیر میزند! ……… اینها شاید اغراق های خیالپردازانه ی من باشد اما راستش این است که حکومت خرافات روی شانه های ریای درس خوانده ها و تحصیلکرده هایی سوار است که همه ی اعتماد به نفسشان را از تظاهرات مذهبی و دست کشیدن به ته ریش کذائی میگیرند. این ریاکاری و تظاهر در بسیاری از آنها چندان نهادینه شده که انتظار ظهور حضرت صاحبزمان را میکشند! این دندانپزشک مؤمن منتظر است که نگاهی به دندان های هزار و دویست ساله ی حضرت بیندازد و آن آرشیتکت مکتبی میخواهد آپارتمانی با الهام از معماری چاه مربوطه برای حضرت بسازد!
این میان خون دل نصیب پزشکان و متخصصانیست که زیر بیرق آخوند سینه نمیزنند و حرمت انسانی و شرافت حرفه ای خود را به حراج نمیگذارند. این قصیده ی بازسازی شده ی خود را به آنها پیشکش میکنم.
ویژه خبرنامه گویا
—————–
دوباره جمکران
——————
دوباره حرف چاه جمکران شد
دوباره معجزاتش داستان شد
پریشب رهبر جهل و خرافات
طفیل حضرت صاحبزمان شد
دوباره امت بیچاره خر شد
دوباره دست ها بر آسمان شد
به امت گفت: آقا در ته چاه
چراغ خانهی مستضعفان شد
به او گفتند هرکس آنطرفها
شبی خوابید، صبحش کامران شد
کسی زخمی اگر هرجای خود داشت
سحر با دست حضرت پانسمان شد
اگر آواز اکبر را کسی خواست
شبانه عازم گلپایگان شد
سر شب گر کسی تونل هوس کرد
سحرگاهان مقیم کندوان شد
یکی، گر یک شتر از حضرتش خواست
به زودی صاحب صد کاروان شد
پشیمان شد ز سرقت یکنفر دزد
شبش خوابید و صبحش پاسبان شد
یکی را بود گیری در مثانه
که رفع مشکلش از شاشدان شد
یکی نالید از درد یبوست
به یمن معجزه طبعش روان شد
یکی از کوچکیی بیضه نالید
سحرگه بیضههایش دنبلان شد
ز چاه جمکران هرکس مدد خواست
نیازش داده شد، آسوده جان شد
کسی گر خنده زد بر این کرامات
خدا با او همیشه سرگران شد
نه تنها که خدا با او چپ افتاد
که حضرت هم به یارو بدگمان شد
***
بپرس از خلق نادان و گرسنه
چنین، تحمیق تا کی میتوان شد؟
کجا این چاه آب آورد بهرت؟
کجا این چاه از بهر تو نان شد
عزیزم نان تو در چاه نفت است
که تنها، سهم از ما بهتران شد
پی تحکیم اغفال شما بود
که رهبر رهسپار جمکران شد
گمانم کسب «یامهدی» کساد است
که آقا آمد و رونق رسان شد
برای جمکران لابیگری کرد
به تنهایی خودش یک سازمان شد
دوباره فصل تلقینات چاه است
که ترویج خرافات، آرمان شد
***
الا ای آدم تحصیلکرده
که کلی تیتر و عنوانت کلان شد
الا ای حضرت دکتر مهندس
که کبک روزگارت نغمه خوان شد
الا ای مانده در اعماق ظلمت
وضو داری؟ بدو وقت اذان شد
تو سوغات حضیض جمکرانی
حماقت در سراپایت عیان شد
وگر کارت بود بهر تظاهر
رذالت نیز افزوده بر آن شد
نه «روشنفکر» شد هر درس خوانده
که این تعبیر، اسباب زیان شد
سر بیزاری از جهل و خرافه ست
که روشنفکر فکرش امتحان شد
شما سرقفلی جهل و فریبید
خرافات از شما جانش جوان شد
شما را میگذارد پشت ویترین
کسی که فکر تبلیغ دکان شد
،نخواهم حرف بد گفتن ولیکن
:چه باید کرد، دستور زبان شد
«به سوی «چاه»، مردم را «کشیدن
ز انباز* شما با چاـکشان است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* انباز : شریک شدن – جفت شدن – همراهی *
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از: گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر