مرتضی کاظمیان
پرتلفاتترین روز حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه؛ جمعه هفدهم اردیبهشت، منابع رسمی جمهوری اسلامی گزارش دادند که چند ده عضو و وابستهی سپاه پاسداران در حومهی حلب (شهرک خان طومان) کشته و مجروح و اسیر شده اند.
کمتر از یکماه پس از جان باختن شماری از تکاوران و کلاهسبزهای ارتش در سوریه، حالا گروهی دیگر از پاسداران جمهوری اسلامی و اتباع افغان ساکن ایران ـ که برای ادامهی بقای غیردموکراتیک اسد و تحقق عمق استراتژیک مطلوب آیتالله خامنهای میجنگند ـ قربانی شدهاند.
حتی اگر تمامی قربانیان با طیب خاطر و رضایت تام و تمام و میل وافر و اشتیاق راهی سوریه شده باشند، باز جان باختن آنان از منظری انسانی، قابل صرفنظر کردن نیست. چنانکه نمیتوان بر پیامدهای منفی و پردامنهی حضور نظامی ـ امنیتی مستقیم ایران در سوریه* چشم فروبست.
این درحالی است که هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی بدون آنکه نیازی به پاسخگویی به افکار عمومی داشته باشد، یا بیآنکه اجازه دهد حضور بسیار پرهزینهی ایران در سوریه توسط کارشناسان و صاحبنظران در داخل کشور، نقد و بررسی شود و مطبوعات امکان ارزیابی مستقل آنرا داشته باشند، پروژههای سیاسی ـ امنیتی خود را پی میگیرد.
از منظر آیتالله خامنهای و جریان امنیتی ـ نظامی همسو و گرداگرد، راهبرد بلندمدت و تأمینکننده اهداف و منافع جمهوری اسلامی در منطقه با حضور پایدار و درازمدت در سوریه گره خورده است.
در جدیدترین اظهارنظر رسمی مرتبط ـ که موضع تهران را مجددا شفاف میکند ـ علیاکبر ولایتی، مشاور امور بینالملل رهبر نظام در سفر به سوریه و پس از دیدار با حاکم خودکامه و سرکوبگر سوریه، گفته است: «بار دیگر تاکید میکنم، جمهوری اسلامی ایران از رهبری و ارتش و ملت سوریه حمایت خواهد کرد، چرا که سوریه حلقهای اساسی در جبهه مقاومت برضد دشمنان است.»
ولایتی بدون آنکه به سرکوب خونین اعتراضهای سوریان در پنج سال پیش و آغاز بحران فزاینده اشاره کند، بشار اسد را «رهبری حکیم» توصیف کرده است.
وقتی در رفتاری مشابه، آیتالله خامنهای و جریان امنیتی ـ نظامی همسو، میلیونها شهروند معترض به کودتای انتخاباتی را هدف خشونت و سرکوب خونین قرار میدهند، جز این انتظاری نیست که مشاور بینالملل رهبر نیز اسد را «رهبری حکیم» بخواند. بهخصوص آنکه در طراحی سرکوب خونین سوریه، افسران ارشد آیتالله خامنهای فعال بودهاند؛ سپاهیانی که از تجربهی سرکوب جنبش سبز بهره جستند و به یاری اسد برخاستند.
سردار حسین همدانی تصریح میکند: «۵ هزار نفر از کسانی که در آشوبها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی و بعد اینها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سر و کار دارند را پای کار بیاوریم.»
فرمانده سپاه پاسداران نیز اذعان میکند که همدانی بعد از سرکوب جنبش سبز، «آرام و قرار نداشت و داوطلبانه» و برای سرکوب اعتراض مردم سوریه، همراه اسد شد: «کولهبار تجربیات سردار در سوریه به کمک ایشان آمد.» سردار جعفری تاکید میکند: «اگر شهید همدانی نبود در ماجرای دو ـ سه سال پیش، دمشق سقوط کرده بود.»
سردار همدانی که مهرماه گذشته در حلب کشته شد، خود تصریح کرده بود که «حضرت آقا میفرمایند عمق استراتژی ما سوریه است.» ملاحظهای که در سخنان شخص اول نظام نیز مکرر آمده است.
پیوند خوردن پروژهها و اهداف سیاسی ـ ایدئولوژیک کانون مرکزی قدرت با تداوم اقتدار اسد و حزبالله لبنان بهقدر لازم مشهور است؛ همانکه خود را در توصیفهای رهبر جمهوری اسلامی نیز (ازجمله: «جبهه ایستادگی» و «خط مقاومت») متبلور میکند.
حضور مستقیم نیروهای نظامی ـ امنیتی ایران در سوریه اما چنان پرسشبرانگیز است که مقامهای ارشد نظام را وادار به توسل به توجیههایی غریب کرده است. بهعنوان نمونه، علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی پاییز گذشته گفت: «اگر عراق و یمن و دیگر کشورهای همسایه از هم بپاشند بر سر مرزهای ایران چه خواهد آمد؟ اینجاست که حضور ایران به منظور مشاوره در کشورهایی همچون سوریه و عراق لازم و ضروری است.»
بدیهی است شمخانی توضیح ندهد که سوریه در هزار کیلومتری مرزهای ایران، در کدام «همسایگی» ایران واقع شده و هزینهکرد نجومی ایران برای تداوم بقای اسد و رژیم اقتدارگرا و سرکوبگرش چه دستاوردی برای منافع ملی ایران دارد. هزینههایی که نماینده ویژه سازمان ملل در برشی از زمان آنرا سالی ۶ میلیارد دلار برآورد کرده بود.
هرچند منابع ارزی جمهوری اسلامی در پی تحریمها بهشدت محدود شده و کاهش یافته است، و اگرچه هزینهکرد نظامی ـ امنیتی ایران در سوریه قابل مقایسه با هزینههای عربستان و قطر نیست، اما پرسش اصلی همچنان بجای خود باقی است: در اوج بحران اقتصادی و مصائب معیشتی اکثریت مردم ایران، و در زمانیکه کشور درگیر مسائل و آسیبهای اجتماعی گوناگون است، هزینهکرد در سوریه چه دستاوردی در پی دارد و کدام ضرورت را مستدل میکند؟
درحالیکه اقتصاددانان مستقل از ورشکستگی پنهان ۱۲ بانک در ایران خبر میدهند و سیل چند میلیونی بیکارانی که اغلب فارغالتحصیل دانشگاه هستند و هر سال حدود ۹۴۰ هزار به شمار ایشان اضافه میشود، آیا درگیرشدن ایران در سوریه خردمندانه و مدبرانه است؟
آیا حاکمان به عوارض میانمدت و درازمدت حضور نظامی ایران در سوریه (ازجمله نزول جایگاه و اعتبار ایران در افکار عمومی منطقه، و درگیر کردن کشور در بحرانی که نیروهای منطقهای و فرامنطقهای قدرتمندی در تداوم آن دخالت دارند) اندیشیدهاند؟
چشمانداز تیره، چندان دور از ذهن نیست؛ امری که حتی سردار همدانی نیز به آن اذعان میکند: «جنگ سوریه تمام شدنی نیست. دولت اسد هم سقوط نمیکند… این جنگ تمام نمیشود تا زمانی که اردوگاه دوستان یا دشمنان سوریه کوتاه بیایند، جنگ ادامه دارد.»
شواهد از «کوتاه آمدن» طرفهای درگیر ـ که هر یک به دولت/دولتهایی آویختهاند ـ نشانی ندارد؛ چنانکه آتشبس هم مستمر نمیماند.
آیتالله خامنهای و جریان امنیتی ـ نظامی همسو، ایران را به باتلاقی بس پرهزینه برای ایرانیان و منافع ملی کشاندهاند. باتلاقی که شیخ آزاده و سبز، مهدی کروبی، از درون حصر ظالمانه نسبت به عوارضاش هشدار میدهد: «جاهطلبی و ریاست برخی را چنان فراگرفته که حد و مرزی برای هواهای نفسانی خود قائل نیستند و ثروت و فرزندان این ملت را قربانی مطامع بلندپروازیهای خود در منطقه قرار دادهاند.»
*پینوشت:
این یادداشت در پی نقد حضور نظامی ـ امنیتی ایران در سوریه است، و نه در مقام کاوش و ارزیابی علل و دلایل برآمدن بحران سوریه و تداوم آن، و نیز بررسی نقش دولتهای منطقهای و فرامنطقهای ـ که در جای خود بسیارمهم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر