مسعود نقرهکار
دگرانديشی در لغت نامه ها و فرهنگ های علوم انسانیِ زبان فارسی«ناهمنوايی، ناباوری، ناهمسازی، خلاف اندیشی ومخالفت» معنا شده است. مناسب ترین معادل انگلیسی این واژه و مفهوم dissidence است، اما کلماتdivergence، heresy یاheterodoxy و یا disharmony را هم معادل و نزدیک به این کلمه دانسته اند. دگراندیشی را گاه با روشنفکری همسنگ گرفته اند که نادرست است. دگراندیش می تواند روشنفکرباشد، می تواند روشنفکر نباشد، و حتی روشنفکرستیز باشد. بسیاری از دگراندیشان سیاسی و عقیدتی روشنفکر نبوده و نیستند.
یکسان گرفتن دگراندیشی با آزاد اندیشی یا (open-minded) نیز یکسان پنداری ای نادقیق است و شامل همان ویژگی همسنگ پنداشتن دگراندیشی با روشنفکری می شود. گفته شده است واژه دگراندیشی در معنای امروزین را اهل دین از قرن ۱۶ و اهل سیاست در دیار و دوران استالینیسم باب کرده اند تا " معاندان" خود را حذف کنند.
دگراندیشی را نپذيرفتن یا ترديد کردن در انديشگی و باور مسلط در جامعه تعریف کرده اند، به ويژه نپذيرفتن و ترديد کردن در انديشگی و باوری که خود را حق و مالک منحصر به فرد حقيقت بپندارد و قصد تحمیل خود داشته باشد. دگرانديشی تمکين نکردن و تن ندادن و پيروی نکردن از آنچه "ارزش های غالب" در حوزه اندیشه و عقیده خوانده می شوند نیز تعریف شده است. دگرانديشی هم میتواند شکل مخالفت با انديشگی ديگر به خود بگيرد، هم می تواند ضمن تمکيننکردن و نپذيرفتن اندیشه و باوردیگری، مخالفتی- به ویژه مخالفت همراه با اعمال خشونت - در کار نباشد.
در ادبيات سياسی و فرهنگی ما دگرانديشی صرفا" سياسی و عقيدتی پنداشتهشده است. نوعی مخالفت با قدرت های سياسی و انديشه ها و باورهای درحکومت قلمداد شده است. امروزدامنه ی اين تعريف وسيع تر شده و حوزه های محتلف جهان نگری، اقتصاد، فرهنگ، قوميت ، نژاد و جنسيت را هم در بر می گيرد.
شواهد و اسناد متکی به تجارب تاریخی و زندگی نشان می دهند دین و مذهبدگراندیشی را برنتابیده اند. اکثر ادیان و مذاهب، به ویژه آنجا و هنگامی که برمسند قدرت سیاسی، حکومت های توتالیتر و تمامیت خواه سامان داده اند)مثل حکومت اسلامی)، دگراندیشی را تاب نیاورده و نفی اش کرده اند. این نوعحکومت ها تمام تلاش شان این بوده است که اندیشه و فکرِ ناهمخوان با دین وسیاست شان، و صاحبان این اندیشه ها و افکار را به اشکال و روش های مختلفحذف کنند. دلیل هم اظهر من الشمس بوده است: اکثردینکاران و دیندارانتصورشان اين بوده و هست که صاحبان حقيقت مطلق اند، اینان خود را حق میپندارند و ديگران را باطل. رهبران شیعه اثنی عشریِ جاخوش کرده برمسند قدرتدر ایران هنوز چنین توّهمی دارند که "عقل" و حقيقت محض اند و ديگران باطلمحض، و این عقل و حقيقت محض رسالت دارد تا خود را به جامعه خودی و جهان و جهانيان حقنه کند. سياست به ويژه آنجا که با دين می آميزد دگر اندیش ستیزیرا از عرصهء مفاهیم دينی به عرصه مفاهيم سياسی نيز می کشاند و دامنه یدگرانديش ستيزی را گسترده تر می کند، و ارتداد دينی ( مذهبی) بهارتدادسياسی نيز تسری می يابد.
ویژگی های اشاره شده سبب شده اند فقها ازجمله سیّدعلی خامنه ای تعریففقیهانه از دگراندیشی به دست بدهند. خامنه ای در سخنان نوروزیِ 24 فروردین1395 که در جمع مقامهای حکومت اسلامی ایراد کرد و با تاخیرانتشار یافت،ضمن ارائه تعریف از دگراندیشی، عظمت "تحمل دگراندیشی" و درک و فهم "کثرت گرايانه و دموکراتيک" از سوی ولایت فقها را در جمع " یک تکۀ" معتقدان بهحکومت اسلامی و باورمندان اصل ولایت فقیه و قانون اساسی حکومت اسلامی، که وی "چهل تکه " می بیندشان نشان داد. خامنه ای در این جمعِ متشکل از اصلاح طلبان و اصولگرایان حکومتی گفت: "...جلسه مشتمل بر افکار و نگاهها و گرایش های مختلف سیاسی است. انواع و اقسام اینجا من دارم جلو چشم، یک چهل تکهی قشنگی است. از همهجور الحمدالله هستند... این تنوّع چیز مطلوبی است، چیز نامطلوبی نیست."
و تنوع و لحاف چهل تکۀ آخوندیسم را باز و پهن می کند:
ا "شما یکجور فکر میکنید، رفیقت یکجور دیگر فکر میکند در مسایل مختلف،ایرادی ندارد. منتها یک شرط دارد. غیر از این شرطی که عرض کردیم که چنگال به هم نزنند و اینها، شرط دیگر این است که همه متوجه به انقلاب باشد. مسئلهی انقلاب جدّی گرفته بشود. این مهم است. این رودخانههای کوچک و بزرگ از جوانب مختلف، همه به این اقیانوس انقلاب بریزد، به نفع انقلاب تمام بشود"، "این تنوّع چیز مطلوبی است، چیز نامطلوبی نیست. البته مشروط بر اینکه سادگی و ساده لوحی به خرج ندهیم، بچگی به خرج ندهیم و مثل بعضی ازکشورهای دیگر که آدم میبیند سرِ یک چیزهای کوچک، اختلاف سلیقهها تبدیلمیشود به یک دعواهای بزرگ، گاهی بنیانی، میافتند به جان هم. به جان همافتادن هم از زبان شروع میشود، لکن به زبان ختم نمیشود". "در اردیبهشت سال 1375 انواع روزنامه نگارهای مختلف جور واجور آمده بودند اینجا، و در میانشان افرادِ مختلف بودند آنوقت تازه این تعبیر «دگراندیش» باب شده بود، من گفتم من اصلاً قبول ندارم این تعبیر را. دگراندیش، خب دگراندیش، دگراندیشی یک جرم که نیست، خب اندیشه است... عبارت دگراندیش را برخی «مطبوعات معاند» در ایران رواج دادهاند... عناصر فعّال در این مطبوعات معاندخوش شان میآید که به آنها دگراندیش اطلاق شود. در معنا میخواهند بگویند چون ما اندیشه دیگری داریم، مورد غضب دستگاه هستیم. البته خیلی هم مورد غضب نیستند... بحث دگراندیشان بحث عناد و غرضورزی است و این نظام را قبول ندارند و بنا دارند با نظام معارضه کنند."
اما "ولی فقیه مسلمین جهان" بهتر از هرکس می داند که خودش و حکومت اشحتی به تعریف باسمه ای از " تنوع" و باور صادر شده پایبند نبوده و نیستند. حتی در سطح حکومتی اختلاف نظر "دو رفیقِ حکومتی" و "برادرها و خواهرها" کهمعارض و معاند نیز نبوده اند، تحمل نشده است. تسامح و تساهل با دگراندیشاندر حکومت اسلامی "موعظه منبری" ست؛ آخوندها در عمل خون "برادرها وخواهرهائی" که "حفظ نظام را اوجب واجبات" می دانستند، ریخته اند چه رسد به دگراندیشان سیاسی و عقیدتی ای که اندیشگی و باورهای آن ها را باور ندارند و به آن ها گردن ننهاده اند.ه
خامنه ای "اختلاف نظر مشروط" بین دو رفیق و "جور و اجوری" درون کمپ آخوندیسم و جاهلیسم" حاکم در حکومت اسلامی را "دگراندیشی" به تعیبر اسلام فقاهتی، تعریف کرده است. وی عوامفریبانه این"تنوع مطلوب" را در حکومت اسلامی قابل تحمل و تساهل دانسته است و می گوید "اختلاف نظر مشروط ایرادی ندارد". این تحمل و تساهل یا "ایرادی ندارد" ی که امثال خامنه ای از آن سخن می گویند، حتی اگر واقعی می بود – که نبوده و نیست - از آن نوع "تحمل و تساهل" و از موضعی ست که با آزادی ذاتی انسان، و حذف حقوق بنيادی اش مغایرت دارد. معنای این نوع "تحمل" امتياز قائل شدن برای تحمل کننده، یعنی خودشان و حکومت شان است. در واقع، يک طرف خود را صاحب حق می داند و طرف ديگر را باطل اما "مشروط" ، که در سطح معینی اختلاف نظرشان "ایرادی ندارد". تحمل و تساهل فقیهانۀ مشروط، نقض برابری حقوق انسانی و برابری حقوقی در تمامی عرصه های زندگی در حکومت اسلامی معنا و عمل شده است.
سّید علی خامنه ای در سال 88 در خطابه ماه رمضان اش گفت:
ا"نظام با دگرانديشان كاری ندارد، اين همه دگرانديش هست، دگر انديش سياسی كه بالاتر از دگرانديش دينی نيست، خوب، ما اقليتهای دينی داريم كهدگرانديشاند، در مجلس شورای اسلامی هم عضو دارند، در مناصب مختلف هم حضور دارند."
در 19 دی ماه 1394، در یک سخنرانی در شهر قم، همه را به مشارکت درانتخابات مجلسین شورا و خبرگان فراخواند، و گفت حتی "کسانی هم که نظام راقبول ندارند، برای حفظ و اعتبار کشور در آن شرکت کنند." اما "حق عمومی وسلامت انتخابات را در این دانست که تنها کسانی به مجلس بروند که نظام ومصالح و ارزشهای کشور را قبول داشته باشند، چرا که در ذهن او" درهیچ جایدنیا، افرادی را که اصل نظام آن کشور را قبول ندارند، به مراکز تصمیمگیری راه نمیدهند".ه
حکومت اسلامی و دگراندیشی
پديده ی عدم تحمل دگرانديش و مخالف ازمشخصه ی ديرينه تاريخی و فرهنگی در جامعه ماست. این پدیده ريشه در ساختار دینی، فرهنگی و سياسی جامعه بهویژه مناسبات اجتماعی عقب مانده ی ایلی، قبیله ای، فئودالی و روابط مستبدانهداشته است. بی سوادی و بی علاقه گی بخش بزرگی از مردم میهنمان به مطالعه ، فقدان فرهنگ و مناسبات دموکراتیک، عدم تحمل تنوع دیدگاه و سلیقه، فرقه گرائی و مطلق اندیشی زمینه ساز رشد و تداوم دگراندیش ستیزی در جامعه اند. در چنین جامعه ای غیر مترقبه نیست که روحانیون و حکومت شان،دگراندیشان را "معاند"، عامل غرب یعنی عامل مرکز فساد و فحشاء و کارهایقبیحه و سر سپرده شرق و ضد دین و بی اخلاق، و به صفت های دیگربنامند وبخوانند، وحذف شان کنند.
حکومت اسلامی عروج بلیۀ دگراندیش کُشی در تاریخ میهنمان است. اگر نخواهیم راه دور برویم حکومت اسلامی را می توان فرزند خلف" فدائیان اسلام" دانست. ترکیب دو فرد، نواب صفوی و آیت الله خمینی و افکار و اندیشه ها و شخصیت های شان- علیرغم پاره هائی تفاوت - در بسته شدن نطفه و لقاح حکومت اسلامی سهم مهمی داشته است. با درک وفهم فدائیان اسلام از دگراندیشی وجنایت ها و دگراندیش ستیزی و دگراندیش کُشی این جمعیت تروریستی آشنائید. نواب صفوی به احمد کسروی گفت: یا باید نظرات من و فدائیان اسلام را بپذیری یا مهدورالدمی را.
آیت الله خمینی نیز در حرف و عمل میزان درک و فهم خود از دگراندیش نشانداد. وی و حکومتی که بنیان گذاشت دگراندیش ستیزی را در سطوح مختلف و ازهمان فردای انقلاب ،حداقل در دو سطح نشان دادند: در سطح حکومت و حکومتيان( خودی ها) و در سطح رابطه ی حکومت با مخالفان خود و مردم. ایجاد محرومیت های اجتماعی و فرهنگی و مذهبی و اقتصادی برای دگراندیشان، اهانت، تحقیر، ضرب و شتم، زندان، شکنجه و اعدام واکنش حکومت اسلامی به دگراندیشان بود و هست. این حکومت طی 38 سال 6 کشتار از دگرانديشان سياسی و عقيدتی، و و مخالفان خود مرتکب شده و ده ها هزار دگرانديش و مخالف به قتل رسانده است.
در حکومت اسلامی روحانیون با انواع ترفندها و روش های خشونت آمیز پیشتاز ستیزه گری با دگراندیشی بوده اند. اینان این مفهوم و پدیده را تا حد " کلمه قبیحۀ آزادی" زشت شمرده اند. روحانیون تلاش کرده انددگراندیشی را معاندتوضدیت با دین و خدا معرفی کنند. مغالطه اکثرروحانیون که دگراندیشی را " تعارض" با دین و ضد مذهب خوانده اند در میان توده نا آگاه کار ساز بوده است. بخش اعظم مردم میهنمان آمخته و پذیرنده ی " فرهنگ شنیداری" اند. رسانه های سمعی و بصری مثل رادیو و تلویزیون ، و آخوند ها با توجه به امکانات و شیوه تبلیغ و ترویج شان، منابع خبری و تغذیه فکری عوام بی سواد و تحصیلکرده بوده اند. در میهنمان پایه های اصلی و جوهرۀ دفع و نفی و تحقیر و تقبیح و حذف و اتهام زنی دگراندیشان و روشنفکران تبلیغات آخوندی بوده و هست. حکومت های توتالیتر و دیکتاتورها، که تاب تحمل نقد و مخالفت را نداشته اند با دگراندیشان به عنوان منتقدان قدرت سرستیز داشته و دارند.
ادیان و مذاهب نیز بزرگترین عامل فزهنگی و اجتماعیِ در پیدائی و تداوم عدمتحمل دگراندیشی در تاريخ بشری بوده اند. تبعيض، در معنای برتری طلبی دینیو خود را ممتاز تر از ديگران پنداشتن، و حق و امتياز ويژه برای دین خود قايل شدن از عوامل بروز عدم تحمل و خشونت بوده است. قالب اجتماعی ساختن (ستريوتايپ )، " شخصيت ايرانی" ، به عنوان شخصيتی خود خواه و خود محور، ومقوله ی "ساخت استبدادی ذهن" و ذهنيت متاثر از استبداد حاکم بر جامعه وحضور يک ساخت و نظام کهن و ديرينه فرهنگی – تاريخی عدم تحمل را تشدید کرده اند.ه.
تحمل پذيرفتن تنوع ، تفاوت و تخالف انديشگی (و رفتار) " ایراد نداشتن اختلاف نظر بین دورفیق" آن هم مشروط بر اینکه به " انقلاب اسلامی و حکومتاسلامی" خدشه وارد نکند، معنا نمی دهد. " چهل تکۀ فقیهانه" همزيستی و تعامل با انديشگی متفاوت، مخالف و نا پسند نیست، لحاف پُروصله پینۀ مُلاست!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آیت الله خمینی و دگراندیشی
2. آیت الله خامنه ای و دگراندیشی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر