سیاستورزی شما صادقانه نیست آقای تاجزاده،
حامد آئینهوند
مصطفی تاج زاده از زندان مقالهای تحت عنوان «چرا رای ندادم اما سکوت کردم» منتشر کرده است و آنچه در ادامه میخوانید نقدی است بر این مقاله و مواضعی که گرفتهاند. پیش وبیش از هر چیز باید اظهار تاسف و دل تنگی کنم برای ایشان که بیش از دو سال است در بازداشت دوم در زندان به سر میبرد و تاکید کنم به رغم همه اختلاف نظرها چنانکه پیشترهم تاکید کردهام دوستشان دارم و اینکه او از زندان و من بیرون از مرزهای کشور باهم حول «مساله ایران» مکاتبه میکنیم هم تائیدی بر این مدعا و هم نشانهای مبتنی بر این موضوع است که بغرنجی شرایط کشور وبیداد مهاجرت مرزهای جغرافیایی را شکسته و ایرانیان را آنچنان که در انتخابات اخیر دیدیم فارغ از دیدگاهها و تفکرات سیاسی متفاوتشان در این موضوع هم نظر کرده که باید از نظام جمهوری اسلامی که حال و آینده ایران را از همه جهات در مخاطرات شدید قرار داده است عبور کرد و به همین دلیل هم اکثریت مردم دست از شرکت در انتخابات شستهاند.
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری مهندس موسوی پایمردی خودش را نشان داد و ازآنچه بدان رسیده بود مبنی بر اینکه چارهای جز برگزاری رفراندوم و عبور از نظام مستقر نیست به رغم پیغام پسغام اصلاح طلبان ابن الوقت و علاقه مند به سفره انقلاب عدول نکرد و قاطعانه شرکت در انتخابات را رد کرد. بر همه ما روشن است از مشروعیت و محبوبیت نسبی جمهوری اسلامی در آغاز استقرار به واسطه تمرکز قدرت در نهاد ولایت فقیه، فساد گسترده و سیستماتیک، عدم انتخابات آزاد، تورم افسار گسیخته، فقدان آزادیهای اساسی، سرکوب جامعه مدنی، دانشگاه و تشکلهای صنفی چیزی باقی نمانده و اقلیت حاکم بر ایران دست کم از سال ۹۶ به این سو، تنها با اتکا به زور و خشونت عریان در خیابان و ادامه آن در زندان که در احکام گسترده اعدام متجلی است موفق شده نظم سیاسی موجود را تا کنون حفظ کند. به کارآمدی ورود نکردم چون بر این باورم ایران منهای دهه اول انقلاب که درآن کارهای زیربنایی و مهمی صورت گرفت آن هم از ترس رقبا، در دهههای بعد در مقایسه با کشورهای هم تراز بسیار ناکارآمد بوده است.
فکر میکنم توافق داریم دولت خاتمی و روحانی به رغم توفیقات مختصر در حوزه اقتصادی و فرهنگی در حوزه سیاسی کاملا شکست خوردند و نتوانستند کوچکترین ترکی در ساختار حقوقی و حقیقی غیر دموکراتیک و تجمیع قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی در نهاد ولایت فقیه و دور باطل قانون اساسی یا رفع مادام العمری این جایگاه ایجاد کنند. ساختار معیوبی که امروز در علی خامنهای متجلی است و فردا ممکن است در مجتبی خامنهای یا کسی که محصول لابی کانونهای اصلی قدرت با محوریت سپاه است تجلی یابد.
برخی اصلاح طلبان گمان میکردند مردم عاشق دل خسته آنان هستند و نه برای پیگیری مطالباتی که در راس آن شکستن تمرکز قدرت از بیت رهبری و سپردن آن به مجلس و ریاست جمهوری است آنان را همراهی میکنند بلکه برای بهره برداری دسته جمعی آنان از سفره انقلاب در هر انتخابات به آنان رای میدهند. به خاطر اینکه از این خواب خوش بیرون بیایند دی ماه ۹۶ و اندکی بعد از آنکه با رای بالایی حسن روحانی را برای باردوم راهی پاستور کردند راهی خیابان شدند و شعار دادند که اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا... چرا؟ فهمیدند روحانی به جای پیگری مطالبات آنها در فکرتبعیت از منویات رهبری و سپاه است برای آنکه گزینه رهبری آینده باشد و مجلس تدبیر و امید هم مشغول چریدن سفره انقلاب است چون اصلا در فکر مواجهه با شورای نگهبان، مجمع و رهبری به نفع مردم نیست.
پس از آنکه موج پشیمانی از روحانی در شبکههای مجازی راه افتاد و به نا آرامیهای دی ۹۶ ختم شد در دو مقالهای که نزدیک به هم منتشر شدند گفتم زمان عبور از جمهوری اسلامی فرا رسیده است و شما را هم فرا خواندم به مردم بپیوندید. (پشیمانی از بازی در زمین نظام است، نه رای به روحانی) (آقای تاج زاده به مردم بپیوندید) اندکی بعد هم البته به بهانه ارتباط با زنده یاد سر به دار روح ا.. زم و در اصل به خاطر این مواضع بازداشت شدم. جنابعالی در آن تاریخ البته طبقه متوسط شهری و هوادار اصلاح طلبان را از رفتن به خیابانها بر حذر داشتید و این کمترین و امثال بنده را متهم کردید که به دنبال سوریهای کردن ایران هستیم در حالی که به خوبی میدانستید سهم جمهوری اسلامی با فرماندهی قاسم سلیمانی در سوریهای کردن سوریه اگر از ارتش خود سوریه بیشتر نبوده باشد کمتر نیست. حالا چرا چنین کردید؟
قطعا از سر بی اطلاعی از واقعیات سوریه یا قیاس مع الفارق ایران با سوریه نبود ازسر این بود که دولت روحانی که با حمایت اصلاح طلبان در پاستور بود نباید هدف مردم قرار میگرفت و اگر نه شما بیش از همه میدانستید و میدانید که قیاس ما و سوریه از بیخ و بن اشتباه است. آنجا نشان دادید پای رفاقت با دوستانتان در دولت ایستادید حتی به قیمت اینکه کسانی چون بنده که از سفره انقلاب فقط سهممان زندان و محرومیت از زندگی عادی و حالا هم مهاجرت بوده است را متهم به تلاش برای سوریهای کردن ایران کنید.
با این همه وقتی با شعار اصلاحات ساختاری به میدان انتخابات ۱۴۰۰ آمدید نه من که خیلیها خوشحال شدند. نه از این جهت که دل بسته تائید شما بودیم، ازاین جهت که گمان بردیم پرونده انتخابات برای تاج زاده بسته شده است و از این پس با جماعتی از دوستداران و همراهانش در مسیر عبور از جمهوری اسلامی مجتمع خواهند شد. مناظره شما با دوست گرامی مراد ویسی در کلاب هاوس و مباحث مطروحه در آن و شجاعت شما در به چالش کشیدن و به مناظره طلبیدن رضا پهلوی که در دروه عزلت دموکراسی خواه بود و امروز که گمان خام پشتوانه میلیونی دارد در فکر تجدید سلطنت است بر امیدمان افزود و نقدهای درست و دقیق شما به علی خامنهای که بی لکنت ادا کردید دوستان و دشمنان شمارا به تحسین واداشت و تحول خواهان را مسرتی بخشید که راه تاج زاده از اصلاح طلبانی که برای هر تکه استخوانی از سفره انقلاب هر خفتی را به جان میخرند جدا شده است.
بعد از درگذشت پر ابهام ابراهیم رئیسی و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و تائید صلاحیت پزشکیان هویدا بود که اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات سر و دست میشکنند و به هر توجیه شریف و سخیفی دست خواهند زد. اما ما منتظر بودیم تاج زاده که با شعار اصلاحات ساختاری به میدان انتخابات آمد با صدای بلند هر گونه شرکت درانتخابات را محکوم کند. بازهم پای رفاقت ایستادید و به خاطر دوستانتان سکوت کردید مبادا به برنامه آنان برای رفتن به دولت خدشهای وارد شود. این سیاست ورزی که شما در پیش گرفته و مواضعتان را در بزنگاهها با رفقا تنظیم میکنید و به استدلال هایی که برای اصلاحات ساختاری میآورید و درست و به حق هم هست وفادار نمیمانید معنای خوبی به اذهان متبادر نمیکند.
در بخشی از مقاله بلند «چرا رای ندادم اما سکوت کردم» آوردهاید «اکنون گریزی از این پرسش مهم نداریم که اگر مشارکت زیر ۵۰درصد مردم هم انتخابات وهم رئیسجمهور را اقلیّتی میکند، معرفی نامزد در آن توسط دمکراسیخواهان چه وجهی دارد وآیا اساساً در شرایطی موجه میشود؟ شخصاً معرفی کاندیدا را در غیاب اکثریت شهروندان اخلاقی نمیدانم. اگر انتخابات رقابتی باشد، سکوت میکنم وخود نیز همراه با اکثریت مردم رای نمیدهم، اما انتخابات اقلیّتی وغیررقابتی را تجسم حرامخواری سیاسی میبینم وآن را تحریم میکنم. همان کاری که درمورد انتخابات ۱۴۰۲ کردم.»
پیش از رد استدلات شما برای مخاطبان روشن کنم شخصا بر این باور بودم که پروژه انتخابات در جمهوری اسلامی با رخدادهای سال ۸۸ بسته شد اما از آن رو که انسان با امید زنده است تا سال ۹۶ در انتخابات شرک کردم اما حالا که به گذشته نگاه میکنم تصورم این است که پیگیری انتخابات بعد از ۸۸ برای ما که دنبال سفره انقلاب نبودیم صرفا این حسن را داشته که مستدل نشان دهیم باید از جمهوری اسلامی عبور کرد واگرنه از منظر راهبرد سیاسی واضح است که خطا کردیم. بر گردم به استدلالهای شما درباره انتخابات اخیر:
أولا وقتی صحبت از اصلاحات ساختاری میشود یعنی در این ساختار کار مهمی نمیشود انجام داد بنابراین شما به لحاظ اخلاقی وظیفه داشتید درباره انتخابات اخیر دست کم حرفهای خودتان را تکرار کنید اما ترجیح دادید سکوت کنید.
ثانیا اگر واقعا معرفی کاندیدا را در غیاب اکثریت شهروندان اخلاقی نمیدانید چرا در فاصله دور اول ودوم که نتایج آشکار شد ودیدید اکثریت مردم شرکت نکردند دست کم به لحاظ اخلاقی دوستان خود را نقد نکردید که این چه استدلال بی پایه وسخیفی است که به شهروندانی که دور اول رای ندادند به جهت همان مشکلات ساختاری و از آنها بابت رای ندادنشان تشکر کردهاید، برای دور دوم دعوت میکنید که بیائید شرکت کنید و پیام دیگری بفرستید به حاکمیت؟ چرا به دوستانان که مردم را ابله تصور میکنند تشر نزدید واز آنان انتقاد نکردید؟
ثالثا زبان بدن چهرههای سیاسی هم مورد توجه مردم است چه برسد به سکوت یا موضع گیری آنها، آن کمکی که شما قراربوده به کمپین پزشکیان بکنید را باسکوت خود انجام دادید، با سکوت شما خیلیها به حرکت درآمدند وپای صندوق رفتند وحمل براین کردند که شما با غالب اصلاح طلبان مثل محمد خاتمی وعباس عبدی و... هم نظرید. شایسته بود با صدای رسا اعلام میکردید من راهم از دوستان سابق جداست ورای نمیدهم به این دلایل... اما شهروندان هرچه صلاح میدانند انجام دهند، چرا این کار را نکردید؟ روشن است هم میخواهید با پرچم اصلاحات ساختاری دل از تحول خواهان ببرید هم با سکوت در این بزنگاهها به دوستانتان پیام بدهید مزاحم پروژه آنان نیستید اسم این کار هرچه باشد سیاست ورزی صادقانه نیست...
حامد آئینهوند
کاش زید آبادی حرف جدید می زد/ مناظره با امیرطاهری (youtube.com)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر