حد و مرز دمکراسی کجاست؟ ی. صفایی
نقش برخی از نیروهای چپ گذشته و امروز در روند انتخابات در ایران
دراینکه باید به دمکراسی و آزادی اندیشه و گفتار ارج نهاد، شکی نیست!
ولی آیا مفهوم دمکراسی این است که با هر حکومت جنایتکاری همصدا شویم؟!
طیفی از چپهایی که سازمان و هم افرادش نامدار بودند، از کادرها، اعضا و هوادارانش که برای رسیدن به عدالت اجتماعی مبارزه میکردند، و بدست دژخیمان اسلامی آخوندی در ایران قتل عام شدند، این روزها توسط بخشی از مردم زیر سئوال رفتهاند. غم و افسوس از آنهایی که قتل عام شدند درحالی که امروز همان بجاماندههای سازمان، خط فکریشان در جهت پایداری همان قاتلین برگشته و هرسال خود را به پای صندوق رأی در درون و بیرون ایران میرسانند و از این پلشتی هیچ شرمی هم ندارند!
فرخ نگهدار و رقیه دانشگری و... افرادی هستند که در گذر این سالها به عناوین مختلف و با تحلیلهای غیرعلمی، کهنه و تکراری، در جهت شست و شوی فاشیسم از چهرهی پلید این جنایتکاران برآمدهاند!
اینکه چگونه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) از درون متلاشی شد، انشعاباتی در درونش رخ داد و چند شاخه شد، سخن امروز من نیست و بهتر است هممیهنان خود به تاریخ و اسناد در آرشیو اسناد اپوزیسیون دیده افکنند.
بحث من روی افراد شاخصی است که از زمان تشکیل سازمان از مهرههای حساس درون آن بودهاند و با پیروی از روش "حزب توده" در دهههای ۶۰-۷۰ تلاش میکردند سازمان را دربست به دامن حزب توده بیندازند و گرچه موفق نشده و از سازمان اخراج شدند، همچنان خود را میراثخوار گذشتهی این سازمان میدانند و شوربختانه با نام سازمان گره خوردهاند. هرچند سازمان فدائیان اکثریت دیگر آن پتانسیل گذشته را ندارد، ولی این افراد با اندیشهی اصلاح طلبی در تلاش هستند برای رسیدن به آرزوهایشان از سد فاشیسم شویی حکومت آخوندی عبور کنند. در سالهای پیش آقای نگهدار با تحلیلهایش و نامههایی که به رهبر نوشته شاید گمان کرده و میکند، روزنهای باز و امیدی نمایان گردد!
غافل از اینکه با هر تحلیل و نامه نگاری و حمایت و رأی دادن، به عمر ننگین این حکومت افزوده، کارنامهی خود را هم سیاهتر میکنند و هنوز هم چاره را در صندوق رای میجویند.
غمینم که در سازمانهای سیاسی چپ نه دادی وجود دارد و نه دادگاهی!
براستی که خانم رقیه دانشگری با تحلیلهای سیاسی گذشتهاش و فرخ نگهدار و دیگران را در همان کنگره کذایی، باید دادگاهی و در برابر چشم و گوش مردم ایران و اعضا، کادرها و هواداران بایکوت میکردند، با دلائل بسیار که با خط سیاسی فاحشی که ارائه دادهاند موجب مرگ بهترین فرزندان سرزمین آفتابِ زیر ابر شدهاند.
این کوتاهه را نوشتم تا به سیاستورزان بگویم از تاریخ ایران و جهان هیچ نمیدانید، که اگر میدانستید، در گذر این سالها دست از حمایت از این حکومت جنایتکار برمیداشتید.
نبود فهم درست از تاریخ، بسیاری از روشنفکران انقلابی ایران را به سراشیبی فرود فکری و فلج مغزی سُرانده که میتوان گفت: افتضاح بهبار آوردید، گند زدید!
آسیبی که شما به اصطلاح سیاسیها در فراز و نشیب این سالها به خیزشهای مردمی زدهاید، دستکمی از زیانهای حکومت فاشیستی - مذهبی آخوندی به مردم نداشته است. امروز شما رأی دادید تا حماقت ننگین خودتان را در تاریخ سیاسی ایران دستینه کنید و با این حرکت نامردمی به ۶۰ تا ۹۰٪ از مردم ایران توهین کردید و خونهای ریختهشدهی فرزندان سرزمین خورشید را پاس نداشتید و نادیده گرفتید. شما بیرق سیاه و خونین اسلام آخوندی را بالاتر بردید و مفتخرید (مفت خرید) زین دریوزگی، با دروغِ یاری به مردم!
براستی که باید بسیاری از رهبران سیاسی ایران بابت اشتباهات بزرگ و لغزشهای خانمان سوز که باعث نابودی نیروهای خود و کشورشان شدهاند، دادگاهی شوند.
ننگ شما را باد که اخلاق سیاسی را نادیده گرفته و با فاشیستهای زمان همپیمان و همپیمانه شدهاید و به چهرهی پلید یکدیگر لبخند خرسندانه میزنید!
شما و چون شمایان را ننگتان باد.....
ی. صفایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر