جنبش آخوند ستیزی!
فیروز نجومی
آنچه هم اکنون در جامعه ایکه دین و آخوند بر آن حاکم اند، در حال وقوع است، انواع بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی، بیانگر واقعیتی اند انکار ناپذییر،عدم تناسب حکومت دین، حکومت آخوند با زمان. در واقع حکومت اسلامی از آغاز در خصومت و دشمنی با زمان تاسیس یافت. یعنی که حکومت اسلامی، برهبری آخوند خمینی و دیگر آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، نه بر اساس نگرش بآینده بلکه بر اساس بازگشت بگذشته، معماری گردید. خیلی سریع تمامی تصمیمها، سیاستها، تاکتیک ها و استراتژی ها در تبعیت از قواعد و قوانین شریعت اسلامی طراحی و باجرا درآمدند.
حکومت آخوندی، این بازگشت بگذشته را با برنامه اجباری ساختن حجاب، باجرا در آورد. چه بگیر و ببندها و چه گشت های سرکوبگر ارشادی و ناهیان از منکر و امران به معروف که براه نیانداختند. اگرچه آخوند احمد خاتمی در اخیرترین خطبه اش در روز جمعه گذشته اعلام کرد که اجبار نامیدن حجاب مغلطه است. گویی حجاب گزینشی ست برخاسته از اراده معطوف بآزادی. با این وجود، پس از گذشت 43 سال و بکارگیری انواع ابزار تنبیهی، تشویقی، تبلیعی و ارشادی، سلطه حجاب بطور روزمره بچالش کشیده میشود و جوانان با رفتار خود، بر حجاب اسلامی خط باطل کشیده و میکشند. گردهمائی جوانان شیراز بیش از هر چیز عدم تناسب حکومت آخوندی را با زمان بنمایش گذارد.
بی دلیل نیست که باردیگر، مقامات دولتی و آیت الله های مقدس حوزه ای، آه و فغانشان از شیوع پدیده بد حجابی، بویژه در متروها و فرودگاهها، گوش آسمان را کر ساخت، گویی پس از 43 سال تحمیل حجاب بر جامعه با ابزار چوب و چماق و انواع و اقسام تجاوز و اجحاف بحق و حقوق زنان، اولین بار است که نظام با معضل "بدحجابی" روبرو گردیده است. از اینرو به ابلاع دستورالعملهای ستاد امر به معروف و نهی از منکر بتمام نهادها و سازمانهای دولتی از جمله بانکها، دست زده و رئیس جمهور، آخوند ابراهیم رئیسی، نیز، خواستار همکاری تمام "دستگاه ها" با شورایعالی انقلاب فرهنگی در اجرای قانون مربوط به عفاف و حجاب میشود.بی خبر که قانونی در کار نبوده است. سخن نه از قانون بلکه مصوبه دبیرخانه ای بوده است که فاقد هرگونه وجه قانونی ست.
واقعیت این است که حکومت دین، دشمنی و خصومت خود را با زمان تنها در اجباری ساختن حجاب، پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، برغم اشتیاقش به دست یابی به علم هسته ای و موشکی، بمنصه ظهور نرسانده است بلکه در هر عرصه ای که ورود یافته است با آن خصومت ورزیده است و نهایتا با شکست و نا کامی روبرو گردیده است، از ورود در نظام اقتصادی و بازار ارز بگیر تا ورود درمحیط زیست، ازنقش نظام در گسترش فقر و گرسنگی بگیر تا توسعه فساد و فحشا و اعتیاد و همچنین در روابط منطقه ای و بین المللی.
دشمنی و خصومت حکومت آخوندی با نظم و سازمان جهانی پایان نا پذیر است. چرا که نظام از همان آغاز با گروگان گرفتن کارکنان سفارت امریکا و نابود سازی مخالفین خود در کشورهای خارج، بویژه در اروپا، بجهانیان ثابت نمود که جمهوری اسلامی با آنچه از زمان، از آزادی و انسانیت در سطح بین المللی بر میخیزد سر سازگاری ندارد. جمهوری اسلامی، نه تنها از تجربه گروگانگیری، ضرر و زیان مادی و از طعم تلخی که در کام جهانیان بجای گذارد، نیاموخت بلکه گروگانگیری را بیک سیاست غیر رسمی در روابط بین المللی تبدیل نموده و از آن بعنوان عاملی برای تنشزایی و آشوب گستری بنفع گسترش اسلام فقاهتی پیوسته استفاده کرده است. ما نه تنها شاهد تکرار گروگانگیری بوده ایم بلکه شنیده ایم که بعضا، رهبران نظام، همچون سردار رضایی رسما پیشنهاد کرده اند که از گروگانگیری بعنوان راهکاری برای درآمد زایی بکارگرفته شود.
البته، این روزها حکومت آخوندی، بیش از همیشه اطمینان حاصل کرده است که گروگانگیری، نه تنها منسوخ نگشته است و در خصومت باعقل و خرد انسان نیست بلکه مفید و کارآئی هم دارد. ممکن است، در شرایط کنونی، در عرصه سیاست، رفتاری زشت و ناپسند و غیر اخلاقی محسوب شود، اما، نه در قاموس دین اسلام، دینی که خدای آن در دفاع از وحدانیت خویش هر عملی را جایز و اخلاقی میشمرد.
بنابراین، گروگانگیری، مثل حجاب اجباری، جدایی جنسیتها، تولید و مصرف نوشابه های شادی آور و بسیاری از محدودیت ها و ممنوعیت ها در منظر نظام، رفتاری ست مقدس در خدمت هدفی مقدس. یعنی که نظام در خدمت به توسعه دین اسلام است که بگروگانگیری و یا هر جنایت دیگری که دست میزند، گسترش اسلام فقاهتی چهارده امامی، اسلام بعنوان یک آرمان انقلابی، نه وسیله ای برای رسیدن باهداف مادی با سازش و نرمی با تمدن و قدرتهای ضد اسلامی، مثل قدرتهای اروپایی و امریکایی.
در این راستاست که میتوان فهمید چرا جمهوری اسلامی، پیوسته سخت مشغول گروگانگیری بوده و هست، بویژه در شرایط کنونی. چون، نظام در صدد آزادی فردی ست بنام اسدالله اسدی که بجرم قصد انفجار یکی از همایشهای منافقین در بلژیک به 20 سال حبس محکوم شده است. آیا نظام مییتواند هدفی مقدس و والاتر از آزاد سازی این قهرمان مومن و شجاع در برابر خود بیابد؟ آزادی چنین فردی، فردی که برای هدفی مقدس، آماده است که دست به کشتار تعداد نامعلومی منافق بزند، خود از منظر حکومت دین، هدفی ست قابل ستایش و تمام کوششها در راه آزادسازی چنین "جانبازی" خود نیز باید مقدس بشمار آید.
از آنچه که آمد، زیاد دور نرفته ایم اگر، مختصرا، نتیجه بگیریم که حکومت آخوندی از آغاز نه یک حکومت سیاسی بوده است و نه بر اصل و اساس سیاست، بنیاد گذاری شده است. برغم تعبیه نهادهای دمکراسی، همچون قانون اساسی و جدایی قوای سه گانه و غیره، یک حکومت دینی بوده است و بدست متولیان دین معماری و اداره شده و میشود. همچنانکه برنامه اجباری ساختن حجاب، ممنوع نمودن تولید و مصرف نوشابه های شادی زا و جدایی جنسیتها و بسیاری دیگر از محدودیت ها و ممنوعیت ها را باید ذاتا برنامه های دینی دانست که در تبعیت از شریعت اسلامی طراحی شده اند. گروگانگیری را نیز، آخوندها و فقهای انقلابی، بعنوان یک ابزار مشروع در روابط بین المللی، بویژه با غرب، توجیه نموده و برخاسته از قواعد و مقررات تغییر ناپذیر دین اسلام بررسی میکنند.
بعبارت دیگر، رفتار و گفتمان حکومت آخوندی را نمیتوان با بکارگیری معیارهای عقلانی و انسانی و محاسبه سود و زیان مورد فهم قرار داد. چرا که برغم تجربه ی ضررو زیان حاصل از اولین گروگانگیری امریکائیها، نظام، آنرا، همچنانکه زودتر بدان اشاره شد به یک سیاست رسمی و سود اور بکار میگیرد. واضح است که هدف توجیه گر وسیله است.
بعبارت دیگر، حکومت آخوندی را نمیتوان، حکومتی دانست مثل هر حکومت دیگری "نرمال،" چه در درون و چه در بیرون. یعنی که حکومت آخوندی در تبعیت از عقل اجتهاد و در تبعیت از عقلی بر خاسته از عقل الله، عقل مطلق، خرد نهایی و آخری ست که به اداره و حفظ نظم در جامعه میپردازد و نه در پیروی از عقل و خردی که دایم دستخوش تغییر و تحول است، عقل و خردی نه در خدمت بازگشت بگذشته بلکه در خدمت اراده ای معطوف بسعادت انسان در آینده، نه در خدمت بازگشت بآنچه بوده است و به نابودی پیوسته است بلکه در خدمت زندگی بهتر است و هستی بخشیدن به نیستی ها و شناسائی نا شناخته ها.
اینروزها خبرهایی از هدف قرار گرفتن قهر آمیز چندین اخوند بگوش میرسد. آیا میتوان آنرا نشانی بر ظهور جنبش آخوند ستیزی خواند؟ اگرچه باین سوال نمیتوان پاسخ قاطع مثبت داد ولی قطعا میتوان گفت زمینه ها هرگز آماده تر برای ظهور جنبشی آخوند ستیز نبوده است. اما، واقعیت این است تا در اعتقادات، باورها و نگرشها و روش زندگی بخش بزرگی از جامعه، تغییر و تحولی رخ ندهد، نباید انتظار داشت که جنبش آخوند ستیزی باین سرعت بفروپاشی نظام بیانجامد. مگر اینکه آخوند ستیزی بیک جنبش تبدیل شود همه گیر که میشود. چون جنبشی ست ساختاری که از تضاد دوخواست بر میخیزد، خواست بازگشت بگذشته، بازگشت بدوران رسالت و امامت، خواست بدوران بشر بادیه نشین، بعد، از خواست رهایی و آزادی، نهفته در نهاد انسانی، خواستی که تنها در سوی جنبش اخوند ستیزی بواقعیت درآید.
فیروز نجومی
Firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر