گوشه چشمی به رابطه شش سازمان جمهوریخواه نسبت به هم
نیکروز اعظمی
با تحت پوشش قرار دادن کانالهای تلویزیونی به کنفرانس مطبوعاتی آقای رضا پهلوی که تأثیر بسزایی در مجامع و محافل ایرانیان داخل و خارج داشته و عکس العمل عدیده برانگیخته، رهبر جمهوری اسلامی و شش سازمان با اسم جمهوریخواهی را سراسیمه وارد صحنه کرد تا لیچار و لاطائل ببافند.
از حال و روز رهبر جمهوری اسلامی چیزی نمیگوییم چونکه معلوم است چگونه است و همگان از آن مطلعاند. اما از نقیصه و ضعف شش سازمان جمهوریخواه نمیتوان فاکتور گرفت. در این یاداشت کوتاه به ناهوشیاری آنها نسبت به محتوای کنفرانس مطبوعاتی رضا پهلوی نمیپردازم که در این خصوص نسبتاً مفصل نوشتم بلکه این بار میخواهم از مواضع و نوع رابطهشان نسبت به یکدیگر، سخنی موجز توضیح کنم.با یک پرسش سخن میآغازیم و آن اینکه آیا شش سازمان ذکر شده میتوانند به گونهای عمل کنند که مشترکاً تأثیرگذار در صحنه سیاسی ایران باشند یا به عبارت دیگر، از عمل سیاسی مشترک در قبال نظام دینی برخوردار شوند؟ میخواهیم بدانیم در نزدیکی و اتحاد با هم، به قول این ضرب المثل عامیانه، آنها "چند مرده حلاج"اند. پاسخم به این پرسش منفی است. چونکه این شش سازمان به سه طیف سیاسی مجزا از هم تقسیم میشوند؛ طیفی که با صراحت لهجه خواهان برچیده شدن نظام دینی است، طیفی که با سنگوارگی خواهان اصلاح این نظام است و طیفی که البته ابن الوقت بوده و منتظر نشسته تا ببیند آرایش سیاسی چگونه رقم زده میشود و چه پیش میآید تا آن وقت موضع بگیرد!!
به سبب حضور همین سه جناح جمهوریخواهی آشتی ناپذیر در این شش سازمان و نیز به دلیل فرقه گرایی حاکم بر آنها، آنها قادر نیستند تا در یک بیانیه، رئوس همبستگی ملی ایرانیان را مشخص و مدون کنند. انفعال در تأسیس نهادی چون همبستگی ملی ایرانیان و نیز در خصوص شعار سرنگونی، پاشنه آشیل آنهاست و آنها را هم نسبت به خودشان و هم نسبت به دیگر فعالان سیاسی دور میکند. بخش مهمی از اعضاء این شش سازمان، از اعضاء سابق احزاب و سازمانهای چپ ایراناند که پس از فروپاشی کمونیسم جهانی در جستجوی هویت تازه خود روان بودند. برای بخشی از آنها مهم نبود که اگر با اصلاح طلبان حکومتی مرزبندی نداشته باشند اما حتماً میبایست با خاندان پهلوی مرزبندی میداشتند. چونکه ستیز خشونت بار و بیهوده با این خاندان را جزء سابقه "مبارزاتی درخشان" خودشان میپندارند که از آرمانشان نشأت میگرفت. به عبارت دیگر هویت تازه برخی از آنها بدین گونه ساخته شد؛ حفظ آرمان گذشته که وجه پهلوی ستیزی نیز در آن بارز است و همچنین تلاش برای پیشبرد امر اصلاح طلبی حکومتی بی آنکه در استقلال خود، نقشی در صحنه سیاسی داشته باشند. بی اعتباری اجتماعی شش سازمان جمهوریخواه و فقدان وجهه سیاسی در صحنه سیاسی، باعث شده تا به رضا پهلوی گیر داده و وی را بی اعتبار کنند.
از این منظر که به رابطه این شش سازمان جمهوریخواه بنگریم متوجه میشویم که آنها قادر میشوند بر علیه رضاپهلوی متحد شوند اما در مبارزه با نظام دینی نامتحدند و از این رو هیچ اتحادی مابینشان علیه نظام اسلامی نمیتواند صورت بگیرد. انفعال در ایجاد همبستگی ملی از سوی آنها به همین دو ضعف بر میگردد؛ ضعفی که نمیخواهد در میان همبستگیای تعریف شود که رضا پهلوی در آن حضور داشته باشد و ضعفی که نمیتواند عطاء اصلاح طلبی حکومتی را به لقایش ببخشد. طیف سرنگونی طلب جمهوریخواهی بر سر رضا پهلوی با آن دو طیف دیگر کاملاً متحد است اما به گمانم هیچگاه مماشات با اصلاح طلبان حکومتی (که به درستی میپندارد مماشات با نظام اسلامی ست) را در پیش نخواهد گرفت و در این زمینه با دو طیف جمهوریخواه از درِ آشتی بر نخواهد آمد. اما همانطور که گفته شد بر سر رضا پهلوی و انفعال در ایجاد نهاد همبستگی ملی، متحد عمل میکنند. همبستگی ملی ایرانیان هیچ معنایی ندارد جز اینکه همه ایرانیان از چپ و راست و میانه، جمهوریخواه و پادشاهی خواهی و طرفداران ساختار قدرت حکومتی غیرمتمرکز میبایست در این نهاد بزرگ که در برگیرنده منافع و مصالح ایران و ایرانی باشد گرد هم آیند. تلاش برای تشکیل چنین نهادی صرفاً خواست چند جمهوریخواه منفرد با خط سیاسی رضا پهلوی نیست بلکه ضرورت زمان است برای برانداختن نظام دینی و سیاست اتحاد دینی که ایران و منطقه را به آتش کشیده است. باری، این تعریف از همبستگی ملی ایرانیان همان دلیلی است که هر سه طیف جمهوریخواهی بدان تمایل و کشش نشان نمیدهند. چونکه به دلیل سکت گروهی خود دنبال آن نوع "همبستگی"ای هستند که جمهوریخواهی کانون اصلی آن باشد و نه اینکه همه طیفهای ایرانیان به یک اندازه در آن سهیم باشند. بنابراین، تمامیت خواهی که از فرقه گرایی جمهوریخواهان نشأت میگیرد در خدمت تفرقه و تشتت ایرانیان بوده و مخل در راه تشکیل نهاد همبستگی ایرانیان است.
نیکروز اعظمی
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر