فیروز نجومی
نزدیک به نیم قرن است که از فروپاشی نظام شاهنشاهی و ظهور ولایت و یا برآمدن حکومت اسلامی میگذرد. چه بخواهیم و یا نخواهیم، زمان تغییر کرده است و همه چیز را با خود تغییر داده است. بازتاب این تغییرات را میتوان در تمامی عرصه های زندگی، از جمله در عرصه دین و قدرت مشاهده نمود. با این وجود، مماشت با دین، با دین اسلام، پس از چهل و چهار سال سلطه تمام بر زندگی، باشکال گوناگون، بویژه دریغ و حسرت خوردن گذشته و یا بشکل نوستالژی همچنان ادامه دارد.
بنظر میرسد که مماشتگران هنوز آماده پذیرش این واقعیت نیستند که مماشات با دین، راه براندازی این نظام خفتبار را هموار نمیکند بلکه، بعکس، با تایید نقش مثبت آن در جامعه به بقای آن امداد هم میرسانند. که شر و زشتی از دینکاران حرفه ای بر میخیزد نه از دین. حال آنکه، زمان آن رسیده است که بفرا سوی دین بنگریم، بآینده ای که دین از صحنه جامعه رخت بر بسته و در درون فرد خانه برگزیند. که دین امری بشود، خالص، شخصی و خصوصی، بآینده ای که "دین رسمی الغا" و آزادی پرستش جایگزین آن شود. نه اینکه حسرت گذشته ای را بخوریم که اسلام و یا متولیان آن، علما و فقها و طلبه های حوزه های علمیه، ظاهرا، نقش خنثی و بی تفاوتی را نسبت باجرای قواعد و مقررات شریعت اسلامی ایفا میکردند و چه بسا هم اکنون باید باجرای همان نقش بازگردند. اما، حتی آنزمان هم، دین نقش بازدارندگی و مخالفت خود را با هر قدمی بسوی تغییر و تحول اقتصادی و اجتماعی بازی میکرد. امیرکبیر و یا احمد کسروی و حسن منصور و بسیاری دیگر از نامداران این خاک و بوم را چه کسانی بخاک خون کشاندند. مخالفت و دشمنی با پدیده های نو و هنری، مثل موسیقی و تصویرگری و تاتر وسینما و مجسمه سازی و غیره ...را مقدسین حوزه های علمیه، علما و فقها، از آعاز جنبش بسوی تجدد از اواخر قرن نوزدهم و انقلاب مشروطیت آغاز نمودند.
شاه میتوانست برنامه اصلاحات خود را زودتر از سالهای 40 آغاز کند. آنرا به تعویق انداخت بآن دلیل که مرجع تقلید آنزمان، آیت الله طباطبائی بروجردی، از آنجا که از واکنش آخوندهای سخت اندیش آگاه بود، از شاه خواسته بود که برنامه اصلاحات را پس از مرگ او باجرا درآورد. اصلاحاتی که شامل میشد بر تقسیم اراضی و سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات، سپاه دانش، در خدمت سواد اموزی در روستاهای کشور و آزادی زنان. تردیدی ندارم که مماشتگران از واکنش فقهای حوزه علمیه برهبری آیت الله خمینی بخوبی آگاهند. واکنشی که بشورش 15 خرداد 1342 منجر گردید. در واقع شاه خود یکی از بزرگترن مماشتگران دین بود. مماشات او با رهبر ارتجاع سیاه، تبعید آیت الله خمینی و اعدام طیب، گردنکلفت و باجگیر محله، از عوامل مهمی بود که زمینه را برای بقدرت رسیدن دین فراهم نمود. آری در آن دورانیکه راشد در رادیو وعظ میکرد و ذبیحی مناجات سر میداد، شاه توانسته بود که نظام آخوندی را بسکوت وا دارد. البته بقیمت بنای مسجد در دانشگاه و حسینیه سازی و هموار ساختن ورود آخوندها بدانشگاه بعنوان استاد.
افزوده بر این، اگر در دوران شاهنشاهی، قصاصی در کار نبود و دست و پای سارق را برعکس منقطع نمیکردند و زنان متهم به خیانت را بسنگسار نکشیدند، بدان معنا نیست که در متن مقدس قران یافت نمیشوند. مماشتگران، تصویری ساده لوحانه ای از الله، خداوند یکتا و یگانه در ذهن خود دارند. دوست دارند که فراموش کنند که الله صاحب دوزخ است، آنجائیکه الله قهر و قدرت خود را بمنصه ظهور میرساند، مکانی سراسر رنج و درد که از آن فریادها رسد بآسمانها از شکنجه و انواع و اقسام تنبیه و مجازات بفرمان الله. یعنی که بر خلاف تصور مماشتگر، الله، نه تنها بخشنده و مهربان نیست بلکه بیرحم و شقی هم هست، گویی که این خود تقلیل اسلام نیست، آنهم به یک عبارت کذب، همچون بخشنده و مهربان. مماشتگران آنقدر شیفته الله بخشنده و مهربان اند که احکام جهاد و شهادت و قتل فی السبیل الله، فرمان به کشتار و خونریزی، تخریب و ویرانی را نادیده میگیرند. مماشتگر خدایی که بر ساخته تخیلات خویش است جانشین الله مینماید. الله بخشنده و مهربان، خدایی ست که او می شناسد نه آن خدا و یا آن الله ای ست که سخن میگوید، قران مگر سخن الله نیست؟ در قرآن است که الله فرمان میدهد و احکام صادر میکند، کیفر میدهد و به تنبیه و مجازات تهدید میکند. آری الله پادش دهد تسلیم و اطاعت و فرمانبری را. اما، وای بآن لحظه ای که به یکتایی و یگانگی، بوحدت او شک و تردیید بخود راه دهی، کنشی که با خود مرگ و نیستی و سوختن در آتش جهنم میآورد تا ابد بعنوان مشرک و منافق و کافر.
مماشتگران، حکومت آخوندی را بازتابی از امیال و اراده غرب میدانند، بویژه در دوران اوباما و هم اکنون نیز برآن باورند که غرب بانحا مختلف به بقای نظام امداد میرسانند. پس نتیجه میگیرند تا زمانیکه غرب با رژیم جنایتکاری مثل رژیم اخوندها در جمهوری اسلامی و "اخوانی/طالبانی" به مذاکره و بداد و ستد میپردازد، نظام بر سرپای خود خواهد ایستاد. که رهبران غرب را نباید نادان و جاهل برشمرد. آنان هستند که بقای نظام را تداوم میبخشند. سرنشینان کاخ سفید، بخوبی خمینی و پیروان آنها را می شناختند. میدانستند که او کیست و چه میخواهد. با این وجود با بقدرت رسیدن خممینی، موافقت داشتند و بان امداد رساندند.
مماشتگران، بدبختانه کمی کوته نگرند، فراموش میکنند میلیونها مردمی را که باستقبال خمینی شتافتند و شبانه بر فراز پشت بامها فریاد الله اکبر سر میدادند. نیز، اینراهم فراموش میکنند که اکثر سازمان ها و گروه های چپ و لیبرال و ملی گرا، از مماشتگران اولیه با نظام بودند و دیدیم که بچه سرنوشتی دچار شدند. بدرستی هم معلوم نیست که چگونه کارشناسان کاخ سفید میتوانستند از ماهیت و درونیات خمینی آگاه باشند و میدانستند که بچه کارهایی دست میزند وقتی بر منبر قدرت جلوس مییافت؟ در حیرتم که چگونه ممکن است یک آدمی در کاخ سفید، خمینی را بشناسد در حالیکه بسیاری از نزدیکان و دستیاران خمینی، از جمله قطب زاده از او کمترین شناختی نداشتند.
آخوندهای کت وشلواری پیرامون خمینی بر آن تصور بودند که همه چیز را در کنترل خود دارند. اما، شناختی از آخوند نداشتند. یعنی که از ذات حیله گرآنها، از خدعه و نیرنگی که یک آخوند مقدس بدان توانا بود و هست، چندان تخمین و برآوردی نداشتند. گواه این ادعا سرنوشتی ست که مماشتگران اولیه با دین بدان دچار شدند، در بدر و خانمان بدوش.
مماشتگران، هنوز بر آن باورند که مماشات با دین شیوه ایست عقلانی و حساب شده. کیست که بخواهد در برابر باورها و عقاید دینی مردم ایستادگی نماید و در عالم سیاست بجایی برسد. یعنی که باید سرپوشی بر حقیقت بنهی اگر بخواهی در میدان سیاست برقابت بپردازی. این در حالی ست که دیر زمانیست که دین گریزی رو بافزایش است همچنانکه هنجار شکنی حکایت از فروافتی اعتبار و منزلت مقررات شریعت میکند. اگر مساجد بمراکز دریافت و توزیع امداد در نیامده بودند، کمتر کسی را میتوانستی در مساجد مشاهده نمود.
درست است اینروزها شاهد اعتراض خانم جوانی حجابدار بودیم به بد حجابی خانمی دیگر در اتوبوس زنان، واقعه ای که از برآمدن جنبشی حکایت میکند بنام جنبش بد حجابی. این بدان معناست که زمان رفتن بفراسوی دین فرا رسیده است، زمان دست کشیدن از تقلید و تبعیت و برگزاری مراسم پوچ بی معنی غسل و و ضو و نماز و روزه داری.
آری، واقعیت آن است که دشمن ما امروز دین است، همه چیز در خدمت دین و نهادهای دینی بکار گرفته میشود. مماشت با دین ما را بجایی نمیبرد. چه باک اگر حقیقت را آشکار سازیم که الله خدایی ست بیگانه. خدایی که بدست بیگانه بضرب شمشیر برنیاکان ما تحمیل کرده اند. چه گرفتی، اگر بگوییم که رسالت با قتل و غارت آغاز گردید و با کشتار و خونریزی ادامه یافت. تردید مدار که ما بسوئی روانیم که تخریب و ویرانی مساجد را در پیش روی خواهد داشت. همین بس که بعضی از شعارهای جنبشهای اعتراضی دقیقتر بنگری، آنگاه ممکن است جدی تر اماده سفر به ماورای دین شویم. حتما این شعار را شنیده اید که "دروغ میگن دشمن ما امریکاست دشمن همین جاست." آیا این دشمن خانگی میتواند چیزی دیگر جز دین باشد؟ اگر این دشمن دین نیست، آیا میتواند آخوند باشد؟
بعبارت دیگر، امروز حتی باید جدایی دین و قدرت را جنبشی بدانیم بازمانده از زمان و نا بینا نسبت بآینده. چه امروز باید به خصوصی سازی دین برخیزیم و تمامی باورها رفتار و گفتمان دینی ای که بدون چون و چرا بما انتقال یافته و یا پذیرفته ایم بنقد بکشیم. امروز، با وجود تکنولوژیهای ارتباطاتی و رسانه ای، دیر یا زود، باین درک جمعی خواهیم رسید که ازادی در رهایی از بند و محدودیت ها و ممنوعیت های شرعیت اسلامی نهفته است نه در مماشات با آن.
فیروز نجومی
Firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر