۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۷, جمعه

 انتخابات ایران؛ «اصلاح‌طلبان» بر سر دوراهی، امیر طاهری


جمهوری اسلامی مانند قاب کهنه‌ای است که تابلوی درون آن تغییر کرده و بزرگتر شده است؛ این قاب، سرانجام، شکسته خواهد شد زیرا فرم مرده هرگز نمی‌تواند محتوای زنده را مهار کند

ایندیپندنت فارسی - آیا انتخابات آینده ریاست جمهوری در ایران به حذف کامل «اصلاح‌‌طلبان» منجر خواهد شد؟ این پرسش که اکنون در بسیاری از گفت‌وگوها در فضای مجازی مطرح است، پاسخ‌های گوناکون گرفته است.

رایج‌ترین پاسخ یک «آری» قاطع است. عرضه‌کنندگان این پاسخ می‌گویند: شکست فاحش دولت حجت‌الاسلام حسن روحانی در هشت سال گذشته آخرین امیدها به کارایی «اصلاح‌طلبان» را مبدل به یاس کرده است. از سوی دیگر، بعضی ناظران عقیده دارند که آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر و ولی فقیه، هنوز هم نیازمند «اصلاح‌طلبان» است. به دو دلیل: نخست استفاده از آنان برای فریفتن قدرت‌های غربی، به‌ویژه ایالات متحده، و سپس تبدیل آنان به کیسه بوکس و مسئول همه ناکامی‌های رژیم.

با یک نگاه کوتاه به تاریخ ۴۲ ساله جمهوری اسلامی خواهیم دید که نظریه دوم، احتمالا بیشتر بیانگر واقعیت است. نظام خمینی‌گرا از آغاز نیازمند یک جناح «اصلاح‌طلب» یا «معتدل» یا حتی «لیبرال» و «غربگرا» بوده است. در نخستین مرحله از این نظام، گروه مهدی بازرگان و گروه‌های «ملی-مذهبی» و «مارکسیست - اسلامی» این نقش را برعهده گرفتند و با فریفتن طبقه متوسط در ایران و دمکراسی‌های غربی، فرصت زمانی لازم برای شکل گرفتن یک «دولت پنهان» را فراهم آوردند.

در مرحله دوم، گروه‌هایی که حجت‌الاسلام علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی را پرچمدار «اصلاحات» و «سازندگی» می‌دانستنند، همان نقش را برعهده گرفتند. رفسنجانی که بعدها خود را «آیت‌الله» خواند، با بهره‌گیری از گشایش اقتصادی محدود و تماس‌های محرمانه با ایالات متحده، نظام جدید را از یک دوره بحرانی خطیر پس از جنگ ایران و عراق کم‌وبیش سالم به‌در آورد.

در مرحله سوم، حجت‌الاسلام محمد خاتمی آن نقش را برعهده گرفت و موفق شد با به‌دست آوردن حمایت قدرت‌های غربی، به‌ویژه ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، نظام خمینی‌گرا را از حالت پاریای جهانی بیرون آورد.


همه این تجربیات نشان می‌دهد که «اصلاح طلبان» یا «جناح معتدل» همواره پس از انجام ماموریت نادانسته خود، کنار گذاشته شده‌اند. پرانتر رفسنجانی-خاتمی با ظهور محمود احمدی‌نژاد بسته شد. رفسنجانی با شکست در برابر احمدی‌نژاد ناشناس و سپس رد صلاحیت، حتی برای نامزدی در انتخابات، مجازات شد. مجازات خاتمی ممنوع شدن تصویری و کلامی و از دست دادن حق سفر به خارج بود.

آیا اکنون نوبت حسن روحانی است که سرنوشت مشابهی داشته باشد؟ خواهیم دید. البته روحانی که پرورده بخش‌های امنیتی رژیم است، هرگز یک «اصلاح‌طلب» مورد قبول «اصلاح‌طلبان» سنتی نبود. اما او نیز به احتمال قوی مهر «باطل شد» را بر پیشانی خواهد داشت.

با توجه به تحلیل بالا، چرا باید تصور کرد که «دولت پنهان»، اگر چنین چیزی واقعا وجود داشته باشد، هنوز نیازمند «اصلاح‌طلبان» است؟

در چارچوب سیاست داخلی، نظام خمینی‌گرا دیگر توجهی به بقایای طبقه متوسط در ایران ندارد. این طبقه پس از چهار دهه سرکوب، تبعید و گذر عمر بخش بزرگی از انرژی اجتماعی-اقتصادی- سیاسی خود را از دست داده است. نظام خمینی‌گرا در ایران دیگر متکی به هیچ یک از طبقات تعریف شده در دکترین مارکسیستی نیست.

این رژیم در واقع معرف خودش است و این «خود» تشکیل می‌شود از یک هسته مرکزی مرکب از ۵۰ تا ۱۰۰ خانواده باسابقه روحانیت و وابستگان آن در نیروهای نظامی، امنیتی و بوروکراسی. چند هزار روحانی کارمند دولت و چند هزار نظامی بازنشسته و مخلفات آنان حلقه بزرگتر این رژیم را تشکیل می‌دهند. در یک حلقه بازهم بزرگتر، دو تا سه میلیون «رانت‌خوار» قرار دارند: شهدا و جانبازان و مخلفات آنان، مداحان، مزدوران فرهنگی، اعضای شبکه‌های مافیایی فعال در بازار سیاه و به‌طور کلی همه کسانی که از وضع موجود سود می‌برند. مجموعه آنان «طبقه» جدیدی را به‌وجود آورده‌اند که با کنترل قوای قهریه و منابع مالی کشور، نیازی به طبقات سنتی یعنی دهقانان، کارگران و «بورژوازی» به معنای عام ندارد.

مشابه این وضعیت را در دیگر نظام‌های شمول‌گرا مانند اتحاد جماهیر شوروی و چین کمونیست دیده‌ایم، نظام‌هایی که در آن قدرت مسلط بر جامعه ریشه در خویش است و در تحلیل نهایی، خارج از همه معیارهای طبقاتی-تاریخی عمل می‌کند. این قدرت مسلط، یا به گفته میلووان جیلاس «طبقه جدید» همواره نیازمند یک جناح «اصلاح‌طلب» است - جناحی که به‌عنوان یک نقاب خندان در صحنه بین‌المللی و یک نقاب امیدبخش برای بقایای طبقات سنتی در داخل مورد استفاده قرار می‌گیرد.

بدین‌سان به گمان من آنچه جناح «اصلاح‌طلبی» خوانده می‌شود، به‌هیچ‌وجه در آستانه حذف کامل نیست. نظام خمینی همواره نیازمند چنین جناحی خواهد بود. این نیاز در حال حاضر شدیدتر از همیشه احساس می‌شود. امروز همه بازیگران در صحنه سیاسی جمهوری اسلامی از ضرورت «اصلاح» سخن می‌گویند. آقای خامنه‌ای گاه حتی در نقش سخنگوی مخالفان رژیم از کمی‌ها و کاستی‌ها یاد می‌کند. تقریبا همه کوتوله‌های سیاسی و نظامی که تاکنون خود را نامزد ریاست جمهوری اسلامی معرفی کرده‌اند، از خطرات وضع موجود و نیاز به اصلاحات سخن می‌گویند.

به عبارت دیگر، در انتخابات آینده گفتمان «اصلاح‌طلبانه» دست بالا را خواهد داشت، درحالی‌که برنده واقعی از جای دیگری سر در خواهد آورد. این وضع شطح‌آمیز نتیجه ناتوانی فکری یا کمبود جرات و شهامت کسانی است که در چهار دهه گذشته پرچمدار گفتمان اصلاح‌طلبانه و از شکست‌های پی‌درپی خود چیزی نیاموخته‌اند.

برای آنان که از آغاز معتقد بودند که نظام خمینی‌گرا اصلاح‌پذیر نیست زیرا مکانیسمی برای اصلاح ساختاری ندارد، شکست عملی «اصلاح‌طلبان» همراه با پیروزی آنان در سطح گفتمانی هرگز شگفتی‌آور نبوده است.

«اصلاح‌طلبان» هرگز نتوانستند بگویند دقیقا چه چیزی را می‌خواهند اصلاح کنند و چگونه؟ امروز نیز، برنامه‌های اعلام‌شده از سوی خواستاران نامزدی زیر برچسب «اصلاح‌طلب» از کلی‌گویی فراتر نمی‌روند. «اصلاح‌طلبان» بی‌آن‌که خود را به اطلاح‌گران تبدیل کنند، هرگز نخواهند توانست از حد مشاطه‌گران یک نظام ارتجاعی شمول‌گرا فراتر بروند. ضرری که آنان به تحول تاریخی جامعه ایرانی می‌زنند با ایجاد امید دروغین آغاز می‌شود و به خنثی کردن بخشی از نیروی تغییر‌دهنده می‌انجامد. اگر بسیج مستضعفین یکی از بازوهای سرکوب فیزیکی است، اصلاح‌طلبان را بایستی یکی از بازوهای سرکوب فکری و معنوی در خدمت رژیم دانست.

علی‌رغم همه ملاحظات بالا، آیا هنوز می‌توان انتظار داشت که «اصلاح‌طلبان» یا دست‌کم بخشی از آنان حساب خود را از نظام رسیده به بن‌بست جدا کنند و به نیروهای اصلاح‌گر، یعنی خواستار تغییر، بپیوندند.

پاسخ به این پرسش آسان نیست. اما آنچه اهمیت دارد، کوشش برای افشای ناکارآمدی گفتمان «اصلاح‌طلبی» است. «اصلاح‌طلبان» می‌توانند با اتخاذ دو روش راهبردی حساب خود را از نظام جدا کننده و به اردوگاه تغییر و اصلاح‌گری بپیوندند. نخستین و ساده‌ترین روش، تحریم انتخابات آینده است. انتخاباتی که در آن هیچ برنامه سیاسی مشخصی ازسوی هیچ یک از نامزدها عرضه نمی‌شود، چیزی نیست جز یک رفراندم نمایشی برای تایید مشروعیت نظام خمینی‌گرا. چنین انتخاباتی، به فرض هم که یک نامزد «اصلاح‌طلب» پیروز شود، طبیعت این رژیم را تغییر نخواهد داد. کافکا، با واقع‌بینی (اگر نخواهیم بگوییم بدبینی) همیشگی خود می‌نویسد: «الاغ کتک‌خورده شلاق را از دست ارباب می‌گیرد و فکر می‌کند که با شلاق‌زدن به خود، جای ارباب را گرفته است. اما نمی‌داند این حرکت را هم ارباب طرح کرده - اربابی که آن بالا نشسته و قاه‌قاه می‌خندد.»

دومین روشی که می‌تواند «اصلاح طلبان» را از ادامه مسیر فاجعه‌آمیزشان برهاند، شرکت در انتخابات است با عرضه یک برنامه مشخص از اصلاحات واقعی و ریشه‌ای از سوی یک کاندیدای واحد. البته این احتمال هست که «شورای نگهبان» چنان کاندیدایی را با چنان برنامه‌ای رد صلاحیت کند. در آن صورت، کل خیمه‌شب‌بازی انتخاباتی اندک مشروعیتی را که ممکن است داشته باشد، از دست خواهد داد. در صورتی که کاندیدای مورد بحث با برنامه مورد بحث رد صلاحیت نشود، مردم ایران و دنیای خارج با یک انتخاب جدی میان وضع موجود نامطلوب از یک سو و حرکت به سوی نظامی متفاوت روبه‌رو خواهند بود.

یک نامزد «اصلاح‌گر» نه فقط اصلاح‌طلب، خواستار احیای ایران به‌صورت یک ملت-دولت، حذف ولایت فقیه، ادغام نیروهای نظامی، آزادی احزاب، سندیکاها و مطبوعات، کنترل واقعی دولت بر اقتصاد ملی، عادی سازی مناسبات با همه کشورها، تعیین و عزل مدیران سیاسی از طریق انتخابات آزاد و تساوی حقوق همه شهروندان خواهد بود. ممکن است بگویید: چنین برنامه‌ای به‌معنای انحلال جمهوری اسلامی خواهد بود. پاسخ آری است، اما این انحلال در چارچوب تغییر آرام با حداقل سوخت‌وسوز مطرح خواهد شد، همان‌طور که «اصلاح‌طلبان» شوروی، پس از تبدیل شدن به اصلاح‌گر توانستند گذار تاریخی از یک رژیم محکوم به فنا به نظام جدید در روسیه و ۱۴ جمهوری دیگر را اداره کنند.

انتخابات ماه آینده در هر حال تکلیف «اصلاح‌طلبان» را نیز روشن خواهد کرد. آنان اگر جرات بریدن از نظام و پیوستن به مردم را نداشته باشند، دیگر نخواهند توانست به نقش تاریخی خود در خدمت نظام ادامه دهند.

جمهوری اسلامی مانند قاب کهنه‌ای است که تابلوی درون آن تغییر کرده و بزرگتر شده است. این قاب، سرانجام، شکسته خواهد شد زیرا فرم مرده هرگز نمی‌تواند محتوای زنده را مهار کند. «اصلاح‌طلبان» هرچه زودتر این حقیقت را درک کنند، بیشتر به نفع خودشان هم خواهد بود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر