فیروز نجومی
سرانجام تحلیگران و منتقدان نظام، به نتیجه ای مشترک رسیدند که آخوند خامنه ای در اخیرترین خطبه خوانی خود، بسیم آخر زده است و از جایگاه سلطان سخن گفته است و مردم را رعیت خوانده است. مهمتر آنکه، این منقدان عنوان میکنند که ولی فقیه، مکنونات قلبی خود را نیز آشکار ساخته است.
عارضه هایی که منتقدین انتخابات ولایی بدان اشاره میکنند، عارضه ایست که دیر زمانی است که بر جامعه ما حاکم است و از استبداد دین و قدرت بر میخیزد. پدیده ایستکه که سرانجام، پس از گذشت یک قرن، به پیروزی مشروعیت بر مشروطیت ختم گردیده است.
پس بدین ترتیب نمیتوان باین انتخابات دل بست و یا انتظار تغییر و تحولی را داشت. در حالیکه، تحلیلگری دیگری خاطر نشان میکند که بیانات آخوند خامنه ای را باید باز گشت بدوران قاجار توصیف نمود. که البته، این خود چیزی نبود مگر برقراری استبداد دین و قدرت، برهبرمحمدعلیشاه در آنزمان که شکست خورد.بعضا، منقتدین حکومت اسلام، انتخابات را در واقع ادامه مبارزه دوستاران غرب که در گذشته انگلوفیل ها و بعدها امریکو فیل ها مینامیدند، و طرفداران روسیه را رسوفیل ها توصیف میکنند. این گروهبندی ها کماکان در تاریج ما از دوران مشروطیت تا کنون ادامه داشت است و امروز ناظر بر پیروزی رسوفیل ها هستیم. که برگزیدن هفت کانداید را نیز باید خط بطلانی دانست بر فرضیه هایی که در باره قصد ونیت رهبر انقلاب، آخوند خامنه ای، در مطبوعات رواج یافته بود که رهبر در پی یافتن سرداری است نظامی که نقش بناپارت را بازی کند و یا در پی سازماندهی یک دولتجوان جزب اللهی. این در حالی ست که هفت نفری که برای شرکت در انتخابات ریاست جمهور برگزیده شده اند هیچ یک شایستگی مقام رئیس جمهوری را ندارند و تنها بآن علت برگزیده شده اند که بتوانند در مسابقه بله قربانگویی از دیگر سبقت بجویند و بدست ولایت فقیه تنفیذ و بخدمت در امدن ولایت از خود شایستگی نشان بدهند.
تردید نمیتوان داشت که بر آنچه در بالا آمد، تعبیرات و تفسیراتی فروان و متفاوتی دیگری در باره انتخابات و نقش ولی فقیه افزود که رجوع بهمه آنان در این مختصر نمیگنجد. اما، در نگاهی نزدیکتر به نقد تحلیگران شرایط سیاسی نظام، آنچه نظر این نگارنده را بخود جلب کرد آنست که کمتر تحلیلگری را یافتم که مطلب خود را تا رسیدن به عمق آن ادامه دهد، یا تحلیل خود را نیمه راه رها میکند و چنانکه گویی شناوری در عمق بیشتری، بغرق آناند در عمق دریا میانجامد.
باین معنا که از آن هراس دارند که هرچه عمیق تر بروند بوی گندابی که حکومت ولایت فقیه بر آن بینان گزارده شده است مشام را بیشتر بیازارد وهوش را از سر بپراند. چون در آنصورت مشاهده خواهند کرد که در عمق همه این مصیبتها، تیره بختی ها و سیه روزیها، از برگزاری انتخابات گرفته تا ویران زیربناهای اقتصادی و باز کردن پای استعمارگران نوین، چین و شوروی از یکطرف و امریکا ستیزی و خصومت باغرب از طرف دیگر؛ از دین اسلام برمیخیزد، اسلامی که مظهر آن نهاد فقیه و فقاهت است با بیش از سه قرن منزلت و اقتدار ونفوذ در ساختار قدرت. هیچ رفتار و گفتاری، هیچ سیاست و تدبیری را نیابی که در قاموس فقاهت و ساختار قدرتی که فقیه مظهر آنست توجیه پذیر نباشد. وقتی کشتار و قتل عام توجیه دینی داشته باشد. هر زدو بندی ، هر خدعه و نیرنگی، هر دزدی و جنایتی، از جمله پرستو بازی و ربودن خبر نکاران و منتقان،چندان غیر و عادی و دشوار نیست.
مثلا، اتقاقی نخواهد بود که به لایواینترنتی بنگری و بسخنرانی بر نخوری که در سخنوری دارای چندان مهارتیست که مرتکب کوچکترین, لکنتی هم نشود. که در عرضه مطالب و با چه دقت و جزئیاتی با چاشنی از تجربه و شنایی شخصی ببربرسی اتفاقاتی که روزانه در جمهوری اسلامی بوقوع می پیوندد، سخن نگوید و از یک واقعه به واقعه دیگر واردنشود وهمه البته بر اساس اسناد و مدارک مستند. بدین لحاظ، هرچند که روشن کننده، اما، از یک سوال و پاسخ بدان طفره میرود، دین در تعریف و تعین و رفتار و گفتار و پندار و شخصت چه نقشی بازی میکند. برغم بیان روشن، این سخئوران منتقد نظام، چنان از وقایع و مناسبات و روابط سیاسی و زد و بند های اقتصادی سخن میگویند، گویی ارتباطی با نام الله ای که بزبان میرانند و 17 رکعت نمازی که بکمر میزنند، ظاهر و یا باطن، مهم نیست، به حرامها و حلاحها گردن می نهند و روضه ها و خطبه های جهاد و شهادت میخوانند، در سیاستهای داخلی و خارجی، در مصیبت و نکبتی که در جامعه ببار آورده اند، نقشی ندارند و ناشی از اجتهادی نیست که آخوندها در حوزه های علمیه بدست آورده اند.
چنین بنظر میرسد که بعضا دست بخود سانسوری میزنند و چشمان خود را بر نفوذ و تاثیر باورها و ارزشهای اسلامی و چگونگی بازتاب آن در رفتار و گفتار پندارجامعه می بندند
این بدان معناست، که نظام ولایت فقیه را بر حسب معمول یک دستگاه سیاسی بر رسی میکنند که خواسته ها و انگیزه های اصلی آن از تحکیم ساختار قدرت برمیخیزد. حال انکه ولی فقیه و یا آخوند خامنه ای، اعضای شورای نگهبان، اعصای مجلس خبرگان، بعضا نمایندگان مجلس و همچین رئیس جمهور، اخوند روحانی، برخاسته اند از حوزه های علیمه. برخی از انان،جد اندر جد مدارج فقهی را در حوزه های علمیه گذرانده اند.
این بدان معناست، ولی فقیه، آخوند خامنه ای و تمام آخوندهایی که ظاهرا در خارج از ساختار قدرت، جایگزیده اند و مهر سکوت بر لب زده اند، وجوهی مشترک با یکدیگر دارند. همه آنها پرورده دست نهاد دیرینه اسلامی اند، نهاد فقاهت، نهاد تولی عالمان بر علم و کلام الله. با کلام الله بخسبند و با کلام الله بر زبان چشمان بگشایند. در زمان تحصیل در حوزه ها، البته که اموزش کلام الله از احکامی که صادر کرده و بهشت و دورخی که بر پاساخته تا عقل و درایتی که در خلق این عالم فانی و اندیگر عالم نهفته است میپردازند. یعنی که آموزگار حضرت ولایت فقیه نمیتواند بناپارت ناپلئون باشد. اما بجرات میتوان گفت از پند و اندزهای بزرگترین بزرگترها، الله، خداوند یکتا و یگانه تاثیر پذیرفته است.
الگوی رفتار و پندار و گفتار، آخوند خامنه ای نمیتواند از رفتا وکردار کسی دیگری جز الله، خدایی (بدون راستی آزمایی) که نه تنها با نام او برزبان می خسبد و بر خیزد. معلوم است که همان را خواهد و جوید که الله خواهد و جوید، تسلیم و اطاعت. بیش از چهار دهه است که این نظام بر جامعه سلطه افکنده است و انرا باسارت کشانده است. با این وجود بعضی از منتقدین برانند که حکومت ولایت را نمیتوان نظام خواند چون بیشتر به آش شله قکمار شباهت دارد.
بعبارت دیگر، صرفنظر از اینکه حکومت اسلامی را نظام بدانیم و یا آش شله قلمکار، ولی فقیه بیش از چهار ده است که بر ساختار قدرت پا برجا ماده است و با تالم است که باید بگوییم که روند سیاسی حرکت بانسو را خبر میدهد.چرا که دیر زمانی ست که ما باید آموخته باشیم که “چیزها” و “نظم آنها” در فرهنگ اسلام –فقاهتی دارای چه معنا و مفهومی ست. اما، هنوز از “انتخابات” سخن میگوییم در حالیکه باید از “بیعت ” با ولایت فقیه سخن گفت. کمتر آخوندی را میتوانی بیابی که بانتخابات التزامی داشته باشد. آخوند خامنه ای و کارگزاران او بخوبی مدانند او در پی چیست. فرمانهایی که در خطبه اخیر خود صادر نمود مبنی بر خوش اخلاقی داوطلبان و پرهیز از زد و خودردهای بیجا و هنجارشکنی برای جلب توجه مردم، بخوبی نشان میدهد که در پی چیزی نیست مگر بیعت که بمعنای تسلیم و اطاعت و پیروی از رهبر، همچون گله روان در پی شبان.
رای به برگزیدگان شورای نگهبان، در نهایت چیزی نیست مگر بیعت با رهبر و ادامه وضع موجود. در حالیکه بیعت غیر مستقیم مردم بوسیله نمایندگان مجلس، بجز دوره ای کوتاه در دور ششم، پیوسته در التزام به ولایت فقیه انجام گرفته است. بزبان دیگر، مصادره نهادهای جمهوریت و دمکراسی و ماهیت آنرا در تناسب با شراط تغییر دادن، خود از مصادره انتخابات و تبدیل آن به بیعت بوجود آمده است.
روشن است که شرایطی که بر اساس بیعت بوجود میاید، در دامن خود فساد و در نتیجه برخورد و بگیر و ببند بوجود میاورد. چه نظامی که براساس بیعت با رهبر بقامی یابد، پای هیچ احدی بمقامهای فوقانی نرسد، مقام هایی که در تصمیمگیریهای مهم شرکت میجویند همچون تصمیگیری در توزیع منابع کمیاب و نادر ، اگر در تف لیسی ولایت شک و تردیدی نشاندهد و یا سخنی برآورد در نفی بیعت با ولایت. روشن است که رئیس و وزیری که با تف لیسی با مجیز و چاپلوسی بقدرت رسیده اند همان را از زیردستان خود انتظار دارد. بعبارت دیگر، تها کافی نیست که پیوسته ناکارآمدیها و عدم مدیریرت و مهارت ها رامورد بر رسی قرار داد بلکه باید در متن هژمونی فرهنگ اسلامی که مظهر آن ولایت فقیه است مورد بر رسی قرار بگیرد.
بعنون مثال، گسترش قتل و سرقت و جنایت، فحشا و اعتیاد بریده از زمینه دینی آن مورد فهم قرار دادن، فارغ از معنا و مفوم است. افزایش روز افزون وبی سابقه خودکشی ها که بر اساس گزارشهای رسمی در 98 از یک افزایش 23 درصدی بی سابقه و پیشبینی افزایش 15 در صدی آن در هر سال پس از ان خبر میدهد. چگونه میتوان از تاثیر ارزشهای و شرایط مادی و غیرمادی و یاس و و نومیدی که حکومت آخوندی بوجود آورده است چشم پوشی کرد؟ خود کشی هایی که نه بشکل مرسوم در بین سن نوجوانی و جوانی صورت میگیرد بلکه درهمه سنین باشکالی متفاوت از جمله خودکشی های خانوادگی و گروهی، خودکشی هایی که در انظار عمومی صورت میگیرد، پدیده ای ست ویژه، برساخته جامعه ای که مهر اسلامی برآن خودرده است. آیا میتوان اپیدمی خودکشی را پدیده ای بشمار آورد که ناشی از ویروس دین، دینی که به شهادت و میرندگی و رنجوری بلحاظ نظری بسی بسیار ارج مینهد تا بر زندگی و رفاه و آسایش مادی، دینی که تنها راه نجات از فقر و فلاکت، از خواری و ذلت را پیوستن به نیستی میانگارد.
نیازی بگفتن نیست که تا زمانی تحلیلگران و منتقدین از مماشات با دین اسلام، آگاهانه یا نا آگاهاه، دست بر نداردند و بازتاب آنرا در تمامی عرصه های گوناگون جامعه، نادیده و یا تاثیر و اهمیت آنرا در وضع موجود و ادامه آن نادیده میگیرند، نمیتوان در انتظار تحولی سرنوشت ساز بود. چرا دگرگونی، تغییر و تحول اساسی اینبار، باید از آگاهی و بینائی جماعت نسبت به ماهیت دینی که بر آنها حکومت میکند برخیزد، باید به رهایی از دینی برخیزند که آنها را بچنین سرنوشت شومی دچار ساخته، دینی که مظهر آن ولایت است باید بزباله دان تاریخ فرو افکند. البته نمیتوان به جنبشهای 96 و 98 نظر انداخت و احتمال بسیار زیاد درصد ناچیز شرکت مردم را در انتخابات تجربه کرد و برهایی کشور از یوغ اسلامدارن امیدوار نبود.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر