پاسخهایی به مفتریانِ متنِ «دعوت به همبستگی»، نیکروز اعظمی
اخیراً ۶۰ ایرانی در خارج از کشور متن سندی را امضاء کردهاند که با وجود موجز بودن متن اما بالحاظ محتوایی نسبتاً بی بدیل بوده است. بی بدیل، به این دلیل که، برای اولین بار گروهی از افراد عضو سازمانهای متفاوت چپ ایران که از سالها پیش در مسیر بازنگری به رفتار و عمل سیاسی سازمانهای مربوطه و نیز «انقلاب» ۵۷ برآمده از ارزشهای واپسگرانه، قرار گرفته بودهاند، با صرافت و صراحت لهجه این «انقلاب» را «ویرانگر» معرفی کردهاند.
ویرانگری این «انقلاب» نبایست بر کسی پوشیده باشد. پس به چه دلیل چپ ایران فعال در این ویرانگری، نبایست سرخی شرم بر گونهاش نشیند؟ تا چه وقت میخواهد ترهاتی همچون «انقلاب» دزیده شده از نقد این رویداد ویرانگر، سبکسر و سبکبال بماند و نفس راحت بکشد و به روی مبارکش نیاورد؟ تازه، فرض کنیم «انقلاب دزیده» نمیشد و جمهوری اسلامی هم برپا نمیگردید، با گروهای پایبند به ایدئولوژیک معین و شرکت کنندگان فعال در این رویداد چه میتوانست رخ دهد جز ریختن پیِ پایههای یک نظام دیکتاتوری یا مستبد مذهبی از نوع دیگر؟ بازماندگان همین گروههای دهه پنجاهی که در دام تبلیغاتی این نظام رو به زوال قرار دارند و از جناحی از آن سرسخت دفاع میکنند انتشار چنین متن هایی چرتشان را پاره کرده و بتبع در تخریب آن از هیچ تلاشی از جمله تلاش برای وانمود دادن آن به «توبه نامه» دریغ نمیورزند.از کی تا به حال نقد به گذشتهء ارزشیِ ویرانگر، «توبه نامه» محسوب میشود:
محتوای متن «دعوت به همبستگی» حاکی از درک نوین از «انقلاب ویرانگر۵۷» و نیز گروهای چپ، که بسیاری از امضاء کنندگان این دعوت عضو آنها بودهاند، میباشد. این درک نوین میگوید «انقلاب» بهمن ۵۷ ویرانگر بوده که بوده و میگوید هر یک از گروهای چپ اگر شانس یا اقبال آن را میداشتند تا قدرت سیاسی را در ایران کسب نمایند جز دیکتاتوری و سیستم تک صدایی چیزی دیگر به ارمغان نمیآوردند. اکثریت گروهای شرکت کننده در این «انقلاب» که با نخست وزیریِ مردی متمدن و با فرهنگ شاپور بختیار، به جد مخالفت کردند گروهایی بودند که از ارزشهای واپسگرانه لایههای فرهنگ ما تغذیه میشدند.
واهمه از لقب «شاهزاده» به رضا پهلوی دارای بار سیاسی ست:
لقب شاهزاده به رضا پهلوی و مخالفت با آن، هر دو دارای بار سیاسی ست. این لقب یادآور است به حکومت رضاشاه و محمد رضاشاه که برای نخستین بار در سراسر تاریخ ایران زمین بذر ارزشهای سکولاریسم را در جامعه ایران کاشتند. رضا پهلوی که از موقعیت اجتماعی و مدنی مناسب برخوردار است میگوید خود را در رویش و شکوفایی چنین بذری متعهد میداند. از اینرو برخی چپهای سابق امضاء کننده این متن که در زمستان بی باروری خویش به همراه آخوند شیعی عزم را جزم کرده بودند تا بر قلب این نهال برآمده از رویش بذر ضربتی وارد سازند و ساختند، با بازنگری به هویت چپ خویش به این نتیجه رسیدهاند که در این ویرانگری نقش داشتهاند. به همین جهت، سرخی شرم بر گونههایشان نشسته و بدینوسیله تلاش میورزند تا رویش دوباره بذر سکولاریسم را اینبار برای جامعهای چند صدایی و متکثر، به نهال و آنگاه به درختی تنومند ارتقاء بخشند. بار سیاسیِ لقب «شاهزاده» به رضا پهلوی معطوف است به سکولاریسم دوران رضاشاه و محمد رضاشاه. دورانی که باید آن را از طریق مفهوم سکولاریسم جریان داشته در جامعه، مورد بازنگری قرار داد و البته، کمبودهای آن را با توجه به جامعه عقب مانده ایران، بررسید. اما مخالفان چنین لقبی که عموماً چپ و جمهوری خواه هستند، از این لقب مثل «جن از بسم الله» میترسند. به همین دلیل چپ و جمهوری خواه به جای مد نظر قرار دادن ارزشهای سکولاریسم که هیچگاه ایرانی به خود ندیده بود جز در همین دوران پدر و پسر و لقب «شاهزاده» نیز چنین ارزشی را بانضمام تکثر گراییاش تداعی میکند، به «دیکتاتوری» آن چسبیدهاند و این نادانی و نابخردی، آنها را در چاه اسلامگرایی این حکومت هر چه بیشتر فرو برده تا وقتی که در همانجا مدفون گردند.
دو جنبه مهم از «پیمان نوین» رضا پهلوی:
در باره «نوین» بودن این «پیمان»: از طریق این پیمان، رضا پهلوی بر خلاف گذشته اعلام کرده که مسئولیت سیاسی ندارد. معنای این سخن اینست که میان یک رهبر کاریزما و نماد همبستگی سکولار ایرانیان، وی این دومی را ترجیح میدهد. پس موضوع سلطنت طلبی و مشروطه پادشاهی نیست آنگونه که چپهای وامانده در اصلاح طلبی دینی برای منحرف کردن اذهان عمومی و تخطئه نیروی سکولار مستقل از جناحهای حکومتی، بر آن اصرار میورزند. موضوع بر سر جمهوری خواهی هم نیست بلکه صرفاً شکستن سد راهی ست تا بتوان در فضای تازه و دور از سرکوب و بگیر و ببند، بطور آزادانه شکل نظام سیاسی مورد علاقه را انتخاب کرد. جنبه دیگر «پیمان نوین»، موکد و متناظر بر موضوعاتی ست که این موضوعات در گذشته نیز وجود داشتهاند (مانند چگونگیِ سر و سامان بخشیدن به همبستگی ایرانیان و چگونگی برانداختن حکومت اسلامی). تأکید بر این مسئله معطوف به فضای جدیدی ست که کشور ایران در آن بسر میبرد و آبستن حوادثی ست. حاکمان اسلامی در تمام عرصهها خصوصاً در عرصه سیاست و مدیریت سیاسی جامعه، اقتصاد و اخلاق با شکست کامل مواجه شده و جامعه را به بحرانی عمیق و مزمن کشاندند. فشار حداکثری کشورهایی مانند امریکا به نظام رو به زوال نتیجه سیاستهای خارجی مخرب خودِ این نظام دینی بوده. این فضای جدید بحرانی، دیگر در چهارچوب نظام نمیتواند حل و فصل گردد به همین جهت موضوع همبستگی ایرانیان برای به زیر کشیدن این نظام که در گذشته نه چندان دور نیز مطرح بوده، «پیمان نوین» بر آن مهر تأکید میکوبد.
و بالاخره این عبارت پایانی را در پاسخ به دوستی مینویسم که در خصوص امضاءام در پای سند «دعوت به همبستگی». مرا خطاب قرار داده بود. به این خاطر «بافتههای خود را رشته» میبینیم که مبارزه ما بر علیه نظام پیشین به منظور کسب قدرت و ادامه سیستم تک حزبی منتها از نوع «دیکتاتوری پرولتاریا» بوده است و با همین جهانبینی عقب مانده ترین لایههای فرهنگ و روحانیت شیعی را به قدرت رساندیم و عزت ملت شدن را به ذلت امت ترجیح دادیم وامثال احمد پورمندیها در ادامه حمایت از بخشی از همین عقب ماندگان از طریق انگشت پرافتخار بنفششان، در اشغال آنها هستند. آلترناتیو جدید ما پیش از هر چیز، تلاشی ست برای همبستگی سکولار ایرانیان در مقابل همبستگی اسلامی که بر نظام سیاسی ایران غلبه دارد. امضاء زیر سند «دعوت به همبستگی»، امضایی نه به نظام پادشاهی ست و نه به جمهوری، بلکه متعهد شدن در ایجاد همبستگی سکولار ایرانیان میباشد. انتخاب نوع نظام بر عهده مردم ایران است. در مورد بازگشت به گذشته که مطرح نمودی، سرنگونی جمهوری اسلامی و آزادی انتخابات و تعیین نوع نظام چه جمهوری چه نظام پادشاهی از سوی مردم، اولین گام در سکولاریزاسیون جامعه ایرانی برداشته خواهد شد این سکولاریزاسیون بازگشتی است به سکولاریزاسیون دوران رضاشاه و محمد رضا شاه. در مورد پیشینه دیکتاتوری رضاشاه و محمد رضاشاه گفتید، مخالفان این «دیکتاتوری» چه گروه هایی بودهاند جز همین هایی که امروز دارند بر ما حکومت میکنند و حکم میرانند. مگر آن گروهایی که علیه نظام پیشین شوریدند جز کوشش برای تحمیل دیکتاتوری از نوع دیگر، چیز دیگری در سر داشتند؟ در مورد تضمین یا مکانیسمی که مجدداً ایران به سوی دیکتاتوری کشیده نشود پرسیدید، مهمترین تضمین و مکانیسم در این زمینه شکل گیری همبستگی سکولار ایرانیان است که اساس متن «دعوت به همبستگی» ما را زینت بخشیده.
نیکروز اعظمی
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر