از بلند پروازیهای احمقانه تا تهدیدهای جاهلانه،
مجتبی واحدی - دیدگاه نو
به عنوان یک ایرانی، از هر پیشرفتی که به نام ایران ثبت شود احساس خوشحالی میکنم و به خود میبالم. پیشرفت در عرصه هستهای نیز از این قاعده، مستثنی نیست. اما پیشرفتهای کاریکاتوری که مورد علاقه سران نظام جمهوری اسلامی بوده و هست، تا کنون منفعتی برای ایران و ایرانیان نداشته اگر چه جیبهایی را در ایران و آن سوی مرزها پُر کرده است.
در مورد سه دهه فعالیت هستهای در جمهوری اسلامی، سخن بسیار است اما به صورت خلاصه میگویم، مهمترین نماد پیشرفتهای کاریکاتوری درجمهوری اسلامی، اقداماتی است که به بهانه دسترسی به تکنولوژی هستهای صورت گرفته است. حدود بیست سال از افشای فعالیتهای هستهای ایران میگذرد اما هنوز هیچکس نمیداند دستاورد این فعالیتها چه بوده، همانطور که حتی نمایندگان مجلس و مقامات دولتی، از میزان اتلاف منابع مالی کشور به بهانه توسعه هستهای بیخبرند.
روند فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی در سالهای گذشته ، فراز و فرودهای فراوان داشته، اما به نظر میرسد این فعالیتها همواره، با بلندپروازیهای احمقانه، همراه بوده است. در واقع اقتصاد کشور، گروگانِ فعالیتی است که نه نتایج ملموسی برای اقتصاد خانوار و اقتصاد ملی به همراه داشته و نه برای کارشناسان مستقل، امکان ارزیابی و محاسبه سود و زیان آن وجود دارد. جمهوری اسلامی برای رسیدن به اهداف هستهای خود، در داخل به برانگیختن غرور کاذب ایرانیان و در خارج به خرید وقت، نیاز داشت. بسیاری از ادعاهای دهان پُرکنِ تریبونی، تنها برای تامین هدف داخلی بیان میشد و متاسفانه تاحدودی برای سران نظام ، کارساز بود. در عینحال، مقامات مسئول در مواجهه با طرف های خارجی و افکار عمومی در سایر کشورها حداکثر احتیاط را به کار می گرفتند تا هیچگونه شائبهای از خطرساز بودن برنامه هسته ای ایران ، در اذهان شکل نگیرد. البته گاه در رقابت های داخلی ، اظهارات و اقداماتی صورت گرفته که موجب تردیدهایی در خصوص صلح آمیزبودن برنامه هستهای شده یا بهانه جویی از آن را تسهیل کرده است. اما علیرغم نشانههای قطعی که وجود اهداف نظامی در برنامه هستهای جمهوری اسلامی را غیر قابل انکار میسازد جمهوری اسلامی همواره تلاش میکرد هرگونه شائبه در مورد هدف واقعی از این برنامه را برطرف سازد. فتوای دروغین علی خامنهای مبنی بر حرام بودن استفاده از سلاحهای اتمی، با همین هدف صادر شد. تاکتیک عدم تحریک در خارج تا همین اواخر، مورد توجه سران جمهوری اسلامی قرار داشت؛ اگر چه هیچگاه بلند پروازیهای رهبر و یاران او کاهش نیافت. اما ظاهرا دوران ترامپ، کار خود را با جمهوری اسلامی کرده است. اقدامات غیر قابل پیش بینی ترامپ - که گاه بر خلاف سنت های دیرپای جهانی است -سران جمهوری اسلامی را به شدت در انفعال و سردرگُمی قرار داده و آنها را به واکنش هایی وا داشته که حتی با عملکرد نظام تا همین چند ماه پیش هماهنگی ندارد.
برای درک بهتر از مدعای این یادداشت - تغییر رویه سران نظام - اجازه بدهید کمی به عقب بازگردیم. علی خامنه ای که قبلا تهدید کرده بود پاره کردن برجام توسط امریکا، موجب آتش زدن آن توسط ایران خواهد شد ترجیح داد در برابر پاره شدنِ عملی برجام، سکوت پیشه سازد یا به تعبیر محمد جواد ظریف، به " صبر استراتژیک" روی بیاورد. رهبر جمهوری اسلامی پس از امضای برجام رسما اعلام کردنه تنها اعمال تحریمهای جدید غیر قابل قبول است بلکه تاخیر در لغو کامل تحریم ها نیز موجب واکنش ایران خواهد شد زیرا به ادعای او ، تن دادن جمهوری اسلامی به مذاکره، برای رفع تحریمها بوده است. اما نه تنها با امضای برجام ، تحریمهای قبل از برجام لغو نشد بلکه هر روز بافشار امریکا، حلقه محاصره اقتصادی تنگتر و تحریمها گسترده تر شد. در عین حال، تا همین چند هفته پیش جمهوری اسلامی ترجیح می داد که چشم بر همه واقعیت ها ببندد. به نظر می رسد امید به حمایت روسیه و چین، دل خوش کردن به دلخوری های اروپا از ترامپ ونیز ذوق زدگی جمهوری اسلامی از تاثیر بحران ونزوئلا بر بازار نفت، از عواملی بود که جمهوری اسلامی را به شکست سیاست های ترامپ امیدوار می ساخت. اما پرهیز روسیه از ورود جدی به مناقشه ایران و امریکا، عدم تمایل چینبه باز کردن جبهه جدید با امریکا در اوج مناقشه تجاری بین دو کشور، اعلام آمادگی برخی تولید کنندگان نفت برای تنظیم بازار و همراهی رسمی یا غیررسمی اغلب اروپایی ها با سیاست های ترامپ در برابر جمهوری اسلامی، همه امیدهای علی خامنه ای را بر باد داد. لذا برای جمهوری اسلامی راهی جز روی آوردن به تهدید باقی نماند. در واقع ناامیدی از فریب و سیاست خرید زمان، باعث شد جمهوری اسلامی به جای تلاش برای خنثی سازی " ایران هراسی" ، این بار روی دیگر سکه را نشان دهد و از سیاست " هراسافکنی" پیروی کند. نشانه های اولیه تغییر سیاست، سه ماه پیش با مذاکره جوادظریف با گروه طالبان آشکار شد. آن مذاکره، پیام اولیه به امریکا و غرب بود که در صورت لزوم ، جمهوری اسلامی امکانات مالی و تجربیات خود در ترور و خرابکاری را با گروه طالبان به اشتراک خواهد گذاشت. اما جدی ترین نشانه های تغییر تاکتیک و حتی تغییر استراتژی جمهوری اسلامی، با انتصاب یکچهره تندرو به فرماندهی سپاه آغاز شد که شهرت او، عشق به تهدیدهای گوریل انگوری وار است . البته آشنایی با ساختار قدرت در ایران، به ما یادآوری می کند که امثال حسینسلامی، مهره های بی ارزشی هستند که در تصمیمگیری ها نقشی ندارند؛ اگرچه در اجرای تصمیمات، آماده اجرای نقشی شبیه به گوریلانگوری هستند . اما قطعا انتصاب او، با هدف ارسال پیامبه طرف های خارجی بوده که " از این به بعد، بر تعداد مهره هایِ تهی مغز در حکومت، افزوده خواهد شد و این، میتواند مشکلات امنیتی در منطقه و جهان به وجود بیاورد". تهدیدها با سخنرانی توام با عصبانیت روحانی ادامه پیدا کرد. رئیس جمهوری که اخیرا در ملاقات با فعالان سیاسی، از بی اختیاری خود سخن گفته، به طرف های اروپایی هشدار داد که اگر از جمهوری اسلامی در برابر امریکا حمایت نکنند باید منتظر " عواقبِ برجامی " باشند. اینتهدیدِ جاهلانه در حالی صورت گرفت که اولا روحانی ، هم از حجم مراودات سیاسی و اقتصادی اروپا با امریکا با خبر است هم از میزان ناچیز وابستگی اقتصاد اروپا به ایران در مقایسه با حجم تجارت میان اروپا و امریکا . ثانیا حدود بیست سال تجربه در پیگیری پرونده هسته ای، به روحانی آموخته است که اروپا نه تمایل به ایستادگی در برابر امریکا دارد ونه احتمالا توان آن را. غیر قابل اعتماد بودن روسیه نیز هیچگاه از چشم روحانی مخفی نبوده است. حسن روحانی روز نهم مرداد ماه سال هشتاد و چهار ، گزارشی از اقدامات خود - به عنوان مسئول اصلی پرونده هسته ای - به سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت تقدیم نمود. در بخشی از گزارش آمده بود : " بدیهی است مدعی اصلی علیه ایران در موضوع هستهای، امریکاست و قابلیت این کشور برای مقابله یا مصالحه در این مورد به مراتب بیش از دیگران است....روسیه نیز به دلیل تداوم همکاری با ایران و شرایط و جایگاه ضعیف بین المللی ، یارای ورود به این کارزار سیاسی را نداشت. ضمن آنکه استقلال ایران در تولید سوخت را نمیپسندید. چین و کشورهای غیرمتعهد، دوستان خوبی بوده اند ولی اندوخته ی کافی سیاسی برای برای مواجهه با موضوعی با این درجه از اهمیت و پیچیدگی را نداشتند. اروپا نیز از آن جهت که مخالف دسترسی ایران به توانایی هسته ای بود گزینه خیلی مناسبی نبود...". این گزارش به وضوح، باور روحانی به استثنایی بودن نقش امریکا در مصالحه یا تنشزایی در پرونده هسته ای ایران را آشکار می ساخت؛ نقشی که هیچگاه در گزازش های علنی ، به آنها اشاره نمی شد . در اوایل کار دولت احمدی نژاد، تلاش شد نقش و سهمامریکا در این موضوع ، نادیده گرفته شود . اما اقدامات محرمانه و مذاکرات مخفیانه جمهوری اسلامی با امریکا در عمان در سال نود و یک - سال پایانی دولت احمدی نژاد- که با مجوز علی خامنه ای انجامشد در واقع اعتراف مجدد نظام به نکته ای بود که حسن روحانی ، هفت سال قبل از آن، به خاتمی گوشزد کرده بود.
اکنون از نخستین اعتراف علنی روحانی به نقش استثنایی امریکا و ناتوانی یا عدم تمایل سایر قدرتها برای ایستادگی در برابر آن دولت، چهارده سال و از تن دادن ناگزیر نظام به کدخدایی امریکا، هفت سال میگذرد. امروز وضعیت اقتصادی ایران به مراتب از سال هشتاد و چهار بدتر است. در مقایسه با سال نود و یک ، تغییرات جهانی و منطقه ای ، در مجموع به نفع جمهوری اسلامی نیست. در امریکا ترامپ به جای اوباما نشسته و مهم ترین کشورهای عربِ منطقه، شمشیرها را از رو بسته اند. در چنین شرایطی، تهدید اروپا توسط روحانی، همجاهلانه است هم فریب کارانه. در حال حاضر استیصال نظام در حدی استکه از یکسو ظریف با پیشنهاد مبادله زندانیان به امریکا می رود و از سوی دیگر، معاون او کشورهای اروپایی را به سرازیر کردن سیل مهاجران افغان به سوی آن کشورها تهدید می کند. اینتهدید ، بی شک تصمیمی است که در سطح بالای حکومت اتخاذ شده و عباس عراقچی تنها وظیفه ابلاغ این تصمیم ابلهانه را داشته است. اینتهدید نشان داد که درصد جهالت و نادانی او بیشتر از سایر سردمداران حکومت است. تردید ندارم تهدید ابلهانه عراقچی، بازتاب تصمیم جمعی در سطح بالای حکومت و نشانه استیصال عمومی است همانگونه که تصمیم به سفر ظریف به امریکا و ارائه پیشنهاد مبادله زندانیان، در سطحی بالاتر از دولت اتخاذ شده و آن هم ، بازتاب دیگری از سردرگمی و وحشت زدگی حکومت است . تهدید به اخراج افغان ها و سرازیرکردن آنها به سوی اروپا، بدونتوجه به عوامل مختلف بوده است. اولا جمع آوری و گسیل الزامی میلیون ها افغان به سوی اروپا، بدونرضایت و همکاری افاغنه، امکان پذیر نیست .دوما این اقدامقبل از آنکه تهدید اروپا باشد موجب ایجاد حساسیت در ترکیه - مهم ترین مسیر اعزام مهاجران از ایران به اروپا - خواهد شد که قطعا به نفع جمهوری اسلامی نیست، زیرا دولت اردوغان از معدود کشورهایی است که در حال حاضر روابط غیر بحرانی با جمهوری اسلامی دارد. سوما اخراج افغان ها، در داخل ایران نیز تنش هایی ایجاد خواهد کرد زیرا بسیاری از کارفرمایان ایرانی، کارگران افغان را به کارگر ایرانی ترجیح میدهند.
خلاصه کلام آنکه پرونده هستهای ایران که با بلند پروازیهای احمقانه رهبر آغاز شده بود اکنون با تهدیدهای جاهلانه، پیگیری میشود. خسارات ناشی از آن بلندپروازیها برای ایران و ایرانیان ، دهها و شاید صدها میلیارد دلار بود و یقینا خسارت تهدیدهای توخالی و جاهلانه اخیر، کمتر از خسارت های قبلی نخواهد بود. حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر جهل و فساد است و بسیاری از عناصر حکومتی در سایه ایراد خسارت به کشور، جیب های خود را پُر می کنند.لذا نمی توان از آنان، اتخاذ تصمیمات عاقلانه و منطبق با مصالح ملی را انتظار داشت. اما این ناامیدی ، نباید مانع افشاگری و هشدار شود. بر اینباورم آگاهی بخشی در این موارد می تواند به اتخاذ تصمیمات مناسب توسط مردم منجرشود؛ مردمی که سالهاست تحت سرکوب حاکمیت و فریب کاری اصلاحطلبان ، دچار سردرگمی شدهاند و انفعال آنان ، نه از سر ترس بلکه ناشی از ابهام نسبت به بسیاری از واقعیتهای سیاسی و اقتصادی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر