۱۳۹۷ فروردین ۱۰, جمعه

1

اصلاح طلبانی که هرگز « دروغ » نمی گویند

س. حمیدی
مهدی کروبی در انتخابات درون حکومتی سال ۱۳۸۸ به منظور عوام‌فریبی شعاری را تبلیغ می‌کرد که گویا او برای تغییر می‌آید. اما کروبی برای تغییر خویش نیروهای خارج از بافت تنگ و سنتی حکومت را جایی به حساب نمی‌آورد. یعنی لازم نبود که آنان جایی دیده شوند و به حساب بیایند. در ضمن موضوع همین تغییر در دایره‌ی تنگ و نمور نظام ولایی، با موضوع اصلاح‌طلبی محمد خاتمی نیز همراهی و همسویی داشت. 


چون در مجموع، دنیای آنان از دایره‌ی بسته و محدود حکومت چیزی فراتر نمی‌رفت. از سویی یار دیگرشان میرحسین موسوی هم در همین انتخابات تلاش می‌کرد تا جامعه را به دهه‌ی شصت بازگرداند. گویا در آن دوره، جمهوری اسلامی دوران طلایی خودش را پشت سر می‌گذاشت. موسوی با همین ترفند نه تنها آموزه‌های "امام عزیز" را در زمان حیاتش قدر می‌دانست بل‌که به دست‌آوردهای نامردمی‌‌اش هم عشق می‌ورزید. دست‌آوردهایی که لابد به اتکای ائتلاف با مؤتلفه‌چی‌های نظام به آن دست یافته بود. با این همه او در انتخابات سال ۱۳۸۸ مدعی بود که دروغ نمی‌گوید و همچنین هرگز دروغ نخواهد گفت. ولی این موضوع به سهم خود از دروغی سیاسی چیزی فراتر نمی‌رفت. 

برخلاف نگاه محدود و کوتاه میرحسین موسوی، دهه‌ی شصت سرکوب‌ سیاسی خونباری را برای توده‌های مردم به همراه داشت. در همین دهه روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در جنگ و گریز با حکومت باقی مانده بودند برای همیشه تعطیل شدند، تریبون‌های سیاسی را بدون استثنا از مردم پس گرفتند و از همه مهم‌تر ده‌ها هزار نفر از کنشگران سیاسی را با دستور مستقیم "امام عزیز" به چوبه‌های دار سپردند. از این همه کشتار و سرکوب سرآخر قبرستان‌هایی بر جای ماند که آن‌‌ها را بخشی از میراث ول‌انگارانه‌ی خمینی به شمار می‌آورند. البته نقش‌آفرینی میرحسین موسوی هم در این میراث نامردمی هرگز بر کسی پوشیده نمانده است.

"امام عزیز" نظریه‌پرداز جنگ با همسایگان هم بود و میرحسین موسوی نیز به سهم خود در برافروختن آتش همین جنگ چیزی کم نمی‌گذاشت. با این نگاه دست‌آورد دهه‌ی شصت برای حکومت تنها در اعدام ده‌‌‌‌‌ها هزار نفر کنشگر سیاسی خلاصه نمی گردد بل‌که روح‌الله خمینی به همراه تیم خودمانی نظام میلیون‌ها نفر را نیز از کشور تاراند. بدون تردید در آوارگی میلیون‌ها نفر از ایرانیان، میرحسین موسوی هم نقش خود را به نیکی به نمایش نهاده بود. 


بعدها حسن روحانی با تکرار همان شعارهایی که میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی در رسانه‌ها برای مردم سرهم می‌کردند، بر سر کار آمد. او هم قرار بود دروغ نگوید و برای مردم از تغییر چیزی کم نگذارد. به واقع روحانی پذیرفته بود که دوستانش در درون حکومت پیش از این برای مردم از دروغ چیزی کم نگذاشته‌اند. به همین دلیل هم چنان تبلیغ می‌کرد که در آینده به تغییر رفتار دولتمردان جمهوری اسلامی دست خواهد زد. اما از کابینه‌ی حسن روحانی سرآخر همان افرادی سر برآوردند که محمد خاتمی یا کروبی و موسوی نیز در انتخاب آنان چیزی کم نمی‌گذاشتند. چنانکه معاون اول رییس جمهور و دیگر معاونان او همگی از نزدیکان طیف اصلاح‌طلب حکومت به شمار می‌آیند. همان‌هایی که در انتخابات سال ۱۳۸۸ بدون کم و کاست اداره‌ی ستادهای موسوی و کروبی را به عهده داشتند. با همین حقه بود که دروغ به یاری ایشان شتافت تا تغییر را برای همیشه به فراموشی بسپارند. 

گفتنی است که در این راستا سال گذشته اصلاحات‌چی‌های حکومت، شورای شهر تهران را نیز به تمامی در اختیار گرفتند. حتا از جرگه‌ی سیاسی خودشان محمدعلی نجفی را بر کرسی شهرداری تهران نشاندند. اما هرگز از تغییری که وعده می‌دادند در شهرداری تهران نشانی دیده نشد و آن دروغ‌های همیشگی بی‌کم و کاست همچنان ادامه پیدا کرد. چنانکه اکنون نمایندگان خودمانی شورای شهر تهران به همراه شهردار منتخب خویش، برای اداره‌ی شهر به همان شگردهای اصول‌گرایان ادامه می‌دهند. جدای از این همانند تیم دولت تدبیر و امید حسن روحانی به شنیدن خواست‌های همگانی مردم چندان رغبتی نشان نمی‌دهند و حتا حاضر نیستند که از شهروندان تهرانی در خصوص کم و کیف اداره‌ی شهرشان نیازسنجی به عمل آورند. چون جمهوری اسلامی مشارکت مردم را در نهادهای حکومتی از پایه و اساس باور ندارد. پیداست که با همین حقه دایره‌ی تنگ خودی‌های نظام ادامه خواهد یافت تا به ظاهر بقای جمهوری اسلامی تضمین گردد. 

شعار "اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگر بس است این ماجرا" را هنوز مدیران جمهوری اسلامی نشنیده‌اند، یا در الگویی همیشگی از رهنمودهای "امام عزیز و مقام معظم رهبری" نمی‌خواهند بشنوند. به همین دلیل هم باید تجربه‌ی مبارزاتی مردم را از رفتار سیاسی دولتمردان جمهوری اسلامی ارج نهاد. چون جهت برآوردن خواست‌های صنفی و سیاسی خویش برای همیشه جمهوری اسلامی را وانهاده‌اند. در عین حال جمهوری اسلامی به اعتبار هویت ذاتی خویش هرگز نخواهد توانست خواست‌های معیشتی مردم را برآورده نماید. چون آنان دینی دولتی را به جای خواست و نیاز مردم نشانده‌اند که این دین دولتی مردم را از خود پس می‌راند تا نظریه‌پردازان آن در حاکمیت بدون استثنا به فساد ادامه دهند. 

رسانه‌های دولتی ایران همه روزه اخباری را از "رفع حصر" احتمالی مهدی کروبی، زهرا رهنورد و میرحسین موسوی انتشار می‌دهند. ظرف پنج سال گذشته همراه با روی کار آمدن دولت حسن روحانی این موضوع شدت و حدت بیش‌تری به خود گرفته است. حکومت تلاش فراوانی به کار می‌برد تا چنین رویکردی را به عنوان مطالبات همگانی مردم جا بزند. حتا ممنوع‌التصویری محمد خاتمی نیز پشتوانه‌ای تبلیغی برای این پروژه قرار می‌گیرد تا چنان وانمود گردد که او نیز می‌تواند جایگزین مناسبی برای جابه‌جایی در درون حکومت به حساب آید. در همین راستا علی مطهری، محسن اژه‌ای، محمود علوی، محمدباقر نوبخت و خلاصه برادران لاریجانی بیش از دیگران نقش حکومتی خود را در تبلیغ این ماجرا به نمایش می‌گذارند. اما با برآمدن طالع اعتراضات دی‌ماه گذشته تمامی این خواب و خیال‌های نامردمی نقش بر آب شد. با این همه حکومت از تبلیغ خود در همین راستا چیزی نمی‌کاهد. چون انتظار دارند که این تبلیغات نامردمی سرآخر بتواند در جایی از ذهن مردم کارگر افتد. 

پرهیز مردم از پروژه‌ی اصلاح‌طلبی در واقع به عملکرد ناصواب اصلاح‌طلبان طی چند دهه‌ی گذشته باز می‌گردد. عملکردی که مطالبات لایه‌های میانی و پایین جامعه را برنمی‌تابد و برای انحصارطلبی در قدرت سیاسی، هرگز از اصول‌گرایان جا نمی‌ماند. همچنین نیازسنجی از خواست‌های مردم را بر خود لازم نمی‌بیند. چون قرار است بر گستره‌ای از باور دینی، یکی بگوید تا دیگران گفته‌های او را به عنوان تکلیفی شرعی بر خود واجب بشمارند. 
داستان اصلاح‌طلبی در ایران، به سهم خود "یکی داستان است پر آب چشم". "پر آب چشم" از نگاه مردمی که در راه برآوردن حقوق اجتماعی و یا حتا طبیعی خویش، ناخواسته نمایش این داستان را به نظاره نشسته‌اند. اما اصلاح‌طلبی در خود خط و سویی از مردم سراغ ندارد. چون بازیگران آن بدون استثنا هرم قدرت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته‌اند تا بازی آفتاب- مهتاب خود را در درون آن به اجرا بگذارند. با این همه علی‌رغم مظلوم‌نمایی همیشگی، بیش از رقیب خویش کرسی ریاست جمهوری را در اختیار داشته‌اند. پیداست که آنان بیش از این هم چیزی نمی‌خواهند. خودشان پذیرفته‌اند که سپاه، ارتش، بسیج، شورای نگهبان، مجمع مصلحت و بنیاد‌های رنگارنگ حکومت در انحصار همیشگی "مقام معظم رهبری" باقی بماند. 

در ضمن اصلاح‌طلبی در واژگان سیاسی جمهوری اسلامی ایران تغییر را بر نمی‌تابد. چراکه تغییر برای ایشان از جابه‌جایی در کرسی‌های پایین دستی حکومت چیزی فراتر نمی‌رود. اصلاح‌طلبی به همین منظور تمکین از بالادستی نظام را بر خود واجب و لازم می‌بیند. حتا برای دستیابی به چنین آموزه‌ای بستری از دین فراهم دیده‌اند. چراکه می‌خواهند همین دین نخ‌نما و فکسنی میزانی همیشگی برای هنجارهای سیاسی و اجتماعی ایشان قرار گیرد. آخر با اتکای به دین دولتی به‌تر می‌توان این و آن را از مشارکت در ساختار حکومت بازداشت. انگار این سفره را خداوندی خودمانی برایشان گسترده است تا آن کسی که خودی و خودمانی است به قدر کفایت خویش از آن بخورد و بیاشامد و حتا قانونمندانه سهم این و آن را بالا بکشد. به همین دلیل هم اصلاح‌طلب تنها غم و غصه‌ی خودش را در دل می‌پروراند. آخر او چه کار دارد که مردم تریبونی در اختیار ندارند و ضمن جنگ و گریز با انواع و اقسام پلیس، تأمین نان شب خود را در خیابان‌های شهر فریاد می‌زنند. چنانکه در هرم قدرت کسی از ایشان برآوردن نیازهای طبیعی مردم را برای گذران عادی، وظیفه‌ی خود نمی‌بیند./ 

عصر نو 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر