جناب احمد کسروی ، روان شما شاد، اما
نه شما و نه هیچ نویسنده ای دیگری جز این دو« عالیجناب » قادر نبود که نشان دهد که « اسلام » چه نکبتی است بر سرنوشت جامعه ما
ملت ایران هرگز نباید خدمات این دو عالیجناب را فراموش کند، هرغفلتی در آموزش آن «خیانت » است به نسلهای آینده .
مرگ و این سه شعر کوتاه م. سحر
این سه شعر کوتاه در روزهای اخیر سروده شدهاند مسلماً به تأثیر از مرگ ناگهانی کسی که همگان او را در پایهریزی و در تداوم استبداد ۳۷ سالۀ دینی در ایران، نفر دوم شمردهاند و قطعا مسئولیت آنچه بر ملت ایران رفته است از بد و نیک ( پس از آن شخص اول) با وی بوده است و تاریخ به طور قطع، در همه زمینهها از او باز خواهد پرسید و در بارۀ او داوری خواهد کرد!
مرگ
تو نیز از مرگ ، باری ناگزیزی
به دنیا آمدی، باید بمیری
به دنیا آمدی، باید بمیری
به نیکی یا بدی ، با کام و ناکام
سرآغازِ تو خواهد شد سرانجام
سرآغازِ تو خواهد شد سرانجام
سرآغاز و سرانجام تو وصل است
که نامِ دیگرِ وصلِ تو، فصل است
که نامِ دیگرِ وصلِ تو، فصل است
هر آن بودی که نامِ بود دارد
وجودش ، ره به ناموجود دارد
وجودش ، ره به ناموجود دارد
اگر کوتاه یا دور و دراز است
مسیرِ هست، سوی نیست باز است
مسیرِ هست، سوی نیست باز است
پس این بارِ تکبر از چه داری؟
که پیدا نیست راز ماندگاری ؟
که پیدا نیست راز ماندگاری ؟
جهان با کوله بارت بُردنی نیست
چو حقِ بینوایان خوردنی نیست!
چو حقِ بینوایان خوردنی نیست!
اگر فرعون یا سلطان دهری
به کف دارندۀ آن جام زهری
به کف دارندۀ آن جام زهری
ترا در دست با این جام، زادند
هم از آغازت این فرجام دادند
هم از آغازت این فرجام دادند
پس این فرجام را زآغاز بنگر
رهِ پیموده ات را باز بنگر
رهِ پیموده ات را باز بنگر
تفرعن را مَنه در کوله بارت
که نام نیک گردد یادگارت
که نام نیک گردد یادگارت
نه دربانت به کار آید ، نه لشگر
مهیّا باش، مرگ استاده بر در !
مهیّا باش، مرگ استاده بر در !
اگر خواهی نبینی نیشخند ش
به حکم چاره جویان در مبند ش
به حکم چاره جویان در مبند ش
که گر بر طارم اعلی نشینی *
درِ نگشوده ای بر وی نبینی
درِ نگشوده ای بر وی نبینی
پس این ناز و تنعّم را رها کن
ضمیر خفتۀ خود را صدا کن!
ضمیر خفتۀ خود را صدا کن!
پاریس ۸.۱.۲۰۱۷
ــــــــــــــــــــــــ
*
گهی بر طارم اعلی نشینیم.
گهی بر پشت پای خود نبینیم (سعدی)
*
گهی بر طارم اعلی نشینیم.
گهی بر پشت پای خود نبینیم (سعدی)
انتخاب مرگ
سیدعلی را کرد بر مردم ولی
خود، ولی شد پیشمرگِ سیدعلی
خود، ولی شد پیشمرگِ سیدعلی
ازمیان «بد تر» و «بد» با شتاب
مرگ هم کرده ست « بد» را انتخاب
مرگ هم کرده ست « بد» را انتخاب
رأی داد و گرمِ دست افشانی است
گویی عزرائیل هم ایرانی است !!
گویی عزرائیل هم ایرانی است !!
لابد از زهر امامِ مُرتحل
قطره ای در شربتِ او کرد وِل
قطره ای در شربتِ او کرد وِل
یا ازآن سید احمدی حَبّی که داشت
هاشمی را در بُنِ دندان گذاشت
هاشمی را در بُنِ دندان گذاشت
یا بدو لغزاند کپسولِ پتاس
تا شود رهبر زشرّ او خلاص !
تا شود رهبر زشرّ او خلاص !
سیرجانی وار جانش را گرفت
جعبۀ راز ِ نهانش را گرفت
جعبۀ راز ِ نهانش را گرفت
هرچه می دانست از نزدیک و دور
بُرد در جوفِ کفن ، با خود ، به گور
بُرد در جوفِ کفن ، با خود ، به گور
خواند ، عزرائیل با صوتِ جَلی
مدحِ غرّایی به کامِ سید علی !
مدحِ غرّایی به کامِ سید علی !
تا چه روزی میزبانِ او شود
وین جهان از گَـَرد او جارو شود
وین جهان از گَـَرد او جارو شود
تا چه روزی بهر او آرَد برون
پرچمِ انّا اِلیهِ راجعون
۹.۱.۲۰۱۷
پرچمِ انّا اِلیهِ راجعون
۹.۱.۲۰۱۷
دو کلمه
چو آزادگی در وجود تو نیست
ندانی در این شهر ، آزاد زیست
ندانی در این شهر ، آزاد زیست
بدینسان که بیداد را بنده ای
خود ، از گورخوابانِ آینده ای
خود ، از گورخوابانِ آینده ای
که گور تو جهل تو در جان توست
وجودِ تو خالی ز انسانِ توست
وجودِ تو خالی ز انسانِ توست
۱۱.۱.۲۰۱۷
پاریس / م.سحر
پاریس / م.سحر
ایشان گویا یادشان نبود که خود در دی ماه ۱۳۶۷ در خطبهی نماز جمعه در دانشگاه تهران با اذعان به اعدام زندانیان سیاسی، منکر گستردگی این کشتار شد و گفت:
«تعداد زندانیان اعدام شده به هزار هم نمیرسد»
به هزار هم نمی رسید!
به هزار هم نمی رسید!
به هزار هم نمیرسید!
آخر:
مگر ما نان مفت داشتیم که به آنها بدهیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر