بلوغ مبارزه سیاسی مردم ایران
وحید فرخنده خوی فرد
نه هاشمی یک چهره مردمی بود که مردم برایش سراسیمه و این چنین به صحنه بروند، و نه نظام مایل بود این جمعیت برای هاشمی به میدان بیاید، همه از حضور مردم آچمز شدند عواملی وجود دارد که نشان دهنده رشد و آگاهی سیاسی مردم ایران پسا دهه ۷۰ است. شرح این عوامل همراه با مستندات ثابت خواهد کرد که بینش و شناخت مردم نسبت به رویدادهای سیاسی رشد بسزایی داشته است.اگرچه چالش های پشت سرگذاشته شده در یک قرن اخیر توسط مردم ایران بسیاری را سیاست زده و خسته کرده و استبداد،زمینه سازی کردن و تمهید مدعا نمودن توطئه از سوی غرب و شرق مردم را به سمت و سوی فرسودگی سیاسی سوق داده است ،اما موهبتی که در این پیشامدها نصیب ملت ایران شده "هشیاری" بوده است.فارغ از ملالت مردم و آشفتگی سیاسی، چراهایی وجود دارد که این امر رااثبات خواهد کرد و سازه های آنها را هم در چند بخش شرح خواهم داد که ملت ایران چطور امروز آگاه ترو هشیارتر از هر زمان دیگر نه به دنبال انقلاب هستند و نه اصلاحات؛ بلکه این بلوغ سیاسی به جایی فراتر از این پرسمان بدل شده است .
یک: قضاوت مردم درباره سیاستمداران بعنوان بهترین قاضی
باوجود خفقان سیاسی داخل وهمچنین عدم انتخابات آزاد ،مردم ایران برای رسیدن به خواسته های به حق خود، غالبا بهترین گزینه ها را برای تغییر برگزیده اند . اگر چه رژیم هر روز این حلقه را تنگ و تنگتر کرده است اما این مردم بوده اند که با بدست اوردن موقعیتی حتی کوچک صدای اعتراض شان را بدون خشونت به حاکمیت رسانده اند. با اینکه اکثریت مردم بر این واقف اند که این رژیم مناسب حکمرانی نیست اما خود را هم موظف می دانند که اجازه ندهند شرایط از وضعیت موجود وخیم تر شود. به همین جهت نه تنها به انقلابی دیگر نمی اندیشند ،بلکه تمام بدبختی های امروز کشور را نتیجه انقلاب سال ۵۷ می دانند.بنابراین آن افراد و گروه هایی که به دنبال آشوب و انقلاب مجدد هستند در بین عوام مردم جایگاهی نداشته و نخواهند داشت. زیرا مردم به این کمال رسیده اند که انقلاب به انقلابی دیگر نیاز ندارد.
دو: فساد و وابستگی مخالفان خارج نشین نظام
در زمامداری محمدرضا پهلوی،روشنفکران و فعالان سیاسی که علیه او درگیر مبارزه بودند به دو دسته تقسیم می شده اند:
• مخالفان باعزت و باشرف
• مخالفان بی عزت و فرومایه
شوربختانه دسته دوم توانست در مسند قدرت تکیه زند.اما در زمان پهلوی هم گروه دوم در رابطه با کارهای مثبت رژیم شاه هم موضع مخالف گرفته و تنها دراندیشه به قدرت رسیدن خود و دوستانشان بودند و اصولا حقوق مردم برایشان پشیزی ارزش نداشت. بدبختانه پسا انقلاب هم این رویه استمرار داشت، با این تفاوت که اکنون دسته دوم (مخالفان پست) از گروه اول (مخالفان باشرف) تعدادشان فراتر رفته است و از آنجایی که همان گروه دوم از نظر مالی و عقیده کاملا وابسته به کشورهای دیگر (دشمنان دیرینه مردم و کشور ایران) می باشند؛ لذا تمامی تحرکات آنها در سالهای اخیر بیشتر به نفع رژیم فعلی بوده تا اینکه به زیانش باشد. در این زمینه می توان به نامه اخیر دانش آموختگان لیبرال به ترامپ و الیته حضور مقامات خارجی و تجزیه طلبان در نشست ها و گردهمایی ها که توسط این قبیل گروه ها برگزار شده، اشاره کرد؛ که البته بیان و نقل قولش هم مایه سرافکندگی و شرمساری است. از سوی دیگر وسعت جسارت این افراد و گروهک ها به انداره ای گسترده شده که به طور کل مردم را کنار گذاشته و تمایلات شخصی وغیراخلاقی خود را جایگزین کرده اند تا نشان دهند که اغلب به فکرپیشبرد نیات و امیال اربابانشان هستند تا مطالبات مردم ایران. اگر تمام آنها را به جزیره ای انتقال دهند در مدت کوتاهی یکدیگر را خواهند درید تا ازاین طریق خودکامگی ذاتی خود را به رخ یکدیگر کشانده و نمایان کنند.اما اتفاقی که با پیشرفت عصر تکنولوژی و پهنای رسانه ای سالهای اخیر به وجود آمده موجب گشته که مردم بتوانند به خوبی بسنجند و آگاه شوند تا همانند سال ۵۷ فریب این عوامل دسیسه را نخورند.
سه: بلوغ مردم ایران در دهه های اخیر
علیرغم اینکه بسیاری معتقدند حافظه سیاسی مردم ایران از بین رفته باید اذعان داشت که اینگونه نیست و دست برقضا بالعکس است. مردم چندین سال است که دیگر در راستای نبردشان با استبداد پشت سر هیچ رهبر و پیشوایی قرار نمیگیرند. زیرا که رهبریت انقلاب پنجاه و هفت را مشاهده و تجربه کرده اند و از آن پند گرفته اند. به همین جهت است که مسیر خود را سالهاست با اتکا به خود پیش برده اند. .جنبش سبز نشانه بارزی از این موضوع بود. عدم توجه مردم به بیانیه های موسوی و کروبی روایتی مستند،از بنده و دیگر دوستانم در آن سالهاست. به شکلی که در تعدادی از رویدادها و اعتراضات خیابانی خود این آقایان (سردمداران اصلاحات) مخالف حضور مردم در خیابانها بودند ،اما مردم حضور پیدا کردند و اعتراض خود را نشان دادند. قصه از زمانی جالب شد که پس از مدتی این دو بیان کردند: "دیگر جنبش از دست ما خارج شده و ما خود عضو کوچکی از این جنبش هستیم". این موضوع برای اشخاصی که در تخریب جنبش های مردمی ید طولایی دارند و برای مبارزه درهمه حال به دنبال بت سازی می گردند،قابل درک نبوده ونیست. مهمترین نوآوری جوانان جنبش ۸۸ رهبریت فردی بود.یعنی اینکه فرد در هر زمینه و فعالیتی خود یک رهبر و راهنماست و نیازی به فرمان یا دستوری از شخصی مشخص ندارد به همین جهت است که با گذشت شش سال از دستگیری آقایان موسوی و کروبی این جنبش به بهانه تشییع پیکر هاشمی رفسنجانی باز با همان شمایل و به شکلی خودجوش برای اعتراض به خیابان ها آمدند. این جنبش نشانه بارزی ست از استقامتی که نظیر آتش زیر خاکستر هرلحظه ممکن است زبانه بکشد و مستبدان و خائنان را به دست عدالت بسپارد. اما حضور میلیونی مردم در خیابانها پیامی جداگانه هم برای حاکمیت داشت و این بود که:
" سرکوب شدیم اما خاموش هرگز"
چهار: چطور نام موسوی و کروبی هنوز بر زبان هاست!؟
باتوجه به اینکه مردم به خوبی ملتفت اند که اصلاحات نتیجه ای در بر نداشته و نخواهد داشت اما عملکرد،گفتار وپندار سیاسیون داخل و خارج را به خوبی دیده ومقایسه کرده اند. اخلاق گرایی، شخصیت سیاسی،پایداری وایستادگی درپیوند مطالبات مردم و عدم سکوت در برابر جنایات حاکمیت عللی شد که در بین مردم چهره ای موجه از خود بر جای گذارند. در فقرو قحطی رجال سیاسی اخلاق مدار در این زمان و درحالی که تماشای رادیو تلوزیون ها خارج از کشور که پی درپی همه را به دشنام کشیده و گاه به سخره میگیرند، این شخصیت های اصلاح طلب بودند که خلافش را به مردم ثابت کردند. بعلاوه اینکه در زمامداری هشت ساله محمد خاتمی، با وجود حمله های شدید رسانه های اصولگرا و... نشان دادند که آستانه صبرشان در انتقاد پذیری بسیار است وحداقل با مردم صادقند.به عنوان مثال محمد خاتمی در مصاحبه ای مستقیما مردم را خطاب قرار داد و گفت "بنده تنها یک تدارکچی در نظام هستم". همین مسایل به ظاهر کوچک شاید برای بسیاری از شهروندان جهان ارزش نباشد اما برای مردم ایران بسیار مهم ارزیابی می شود؛و اینها نکاتی ست که مردم بادقت مشاهده کرده و تفاوت ها را احساس می کنند.
سطح بالای انتقادپذیری،اخلاق مداری، منش سیاسی و رعایت گفتار ادبیات سیاسی، نکات و عللی بود که ناکامی و شکست دولت اصلاحات را تحت الشعاع قرار داد.
*اما در فاصله شش ساله ای که اغلب ناظران تصور می کردند جنبش مردمی ایران خاموش شده است ناگهان به شکلی خودجوش و میلیونی به خیابانها آمدند تا ثابت کنند که هیچ جنبشی خاموش شدنی نیست. دقت بفرمایید که نه هاشمی یک چهره ی مردمی بود، که مردم برایش سراسیمه و این چنین به صحنه بروند، و نه نظام مایل بود این جمعیت برای هاشمی به میدان بیاید، همه از حضور مردم آچمز شدند، این تو دهنی مردم به نظام بود که البته برای دو طیف بسیار ناراحت کننده بود:
یک: اصولگرایان رادیکال درون قدرت
دو: اپوزسیون خارج نشین و سیاسیون دلال (وابسته)
مردم ایران در روز تشییع هاشمی بدون برنامه ریزی قبلی و تدارکاتی به صحنه آمدند، یعنی از روی بی برنامگی و اینکه می خواستند به این آقایان بفهمانند، زیادی به داشته های سازمانیافه حکومت خود همانند۹دی نبالید، این ملت همچنان خودجوش و بدون کیک و ساندیس در صحنه حضور دارد! این جمعیت میلیونی در تهران بودند، نه در بهشت زهرا، پس انگیزه آنها سیاسی بوده نه صرفا حضور برای شخصیتی همانند هاشمی و ...
شعارآن روز جنبش مردم در پی احیای حق و حقوق زندانیان سیاسی و حصرشدگان کام بسیاری اشخاص را تلخ کرد ،تا جایی که خود را در جامعه مجازی به آب وآتش زدند تا خواسته های ضد مردمی خود را بر مطالبات مردمی تحمیل کنند؛ غافل از اینکه "مردم ایران از هر زمان دیگر هشیارترند"
در پایان با یاد و خاطره ستار بهشتی گرامی و جمله ای ارزشمند که خون بهای از وی که خون بهای او بود، این نگارش به پایان میرسانم:
"شعار ما هم این است. پابه میدان گذاشتیم در این مبارزه یا از قفس تن رهایی می یابیم یا قفس ظلم شما رادرهم می شکنیم.
زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران."
روحش شاد و یادش سبز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر