۱۳۹۵ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

تابوی فرد گرایی وشنا خلاف جریان آب


حمید آقایی

فرد گرایی و فرد محوری فرایندی است متعلق به جریان تکامل طبیعی بشریت. فرایندی که انسان به زیبایی، قدرت و توانایی بیکران و خداگونه خود آگاه و هوشیار می شود. فرایندی که حتی مقدم بر آزاد شدن انسان و کشف عنصر رهایی است و از اهمیت بسیار ویژه ای در رقم زدن سرنوشت انسان مدرن برخوردار می باشد. انسانی که افتخار انسان بودن و ارزش زندگی را در درجه نخست در درون خود جستجو می کند. 

در روزهای اخیر نظاره گر اخبار و اتفاقاتی بودم که اگرچه در ظاهر امر بی ارتباط با هم هستند اما برای من بیانگر سمبلیک یک واقعیت غیر قابل انکار در دنیای مدرن امروز و بشریت قرن بیستم و بیست و یکم می باشند. ترانه علیدوستی با انتخاب نوع لباس خود در جشنواره سینمایی کن نشان داد که قصد ندارد از نرمها و فرمهای رسمی جمهوری اسلامی در مورد پوشش زنان پیروی کند.
وی پس از بازگشت از فرانسه در مصاحبه ای از دوستی با گلشیفته فراهانی صحبت می کند و ابراز تاسف می نماید که متاسف است که نتوانسته با او ملاقاتی داشته باشد. این در حالی است که می داند که جمهوری اسلامی و چه بسا بسیاری از اهل هنر و سینما و بخش هایی از مردم نظر خوشی نسبت به گلشیفته فراهانی بخاطر عکس های برهنه اش ندارند. زیبایی، معصومیت و آرامشی که در چهره او بود نیز توجه بسیاری از عکاسان و خبرنگاران حاضر در جشنوار کن را بخود جلب کرده بود.
چند روز پیش خبر درگذشت محمد علی کلی قهرمان جاودانه ای بوکس در صدر اخبار جهان قرار گرفت. قهرمانی که خود را زیباترین، بهترین و برترین می شمارد و از اعلام آن نیز ابایی نداشت. البته اگرچه وی در عرصه ورزش به واقع برترین بود، اما مخالفتش با جنگ ویتنام و سرباز زدن از خدمت سربازی و مبارزاتش علیه تبعیض نژادی از او یک چهره بسیار استثنایی همردیف افرادی مانند مارتین لوتر کینگ ساخته بودند. چهره و موقعیتی که حتی بدلیل مسلمان شدنش و جدایی از جوامع مسیحی امریکا و افریقا کوچکترین خدشه ای برنداشت. زیرا وی خود را قبل از اینکه یک مسلمان و یا مسیحی و یا حتی سیاه پوست بداند یک انسان متکی به نفس و اراده خود، و یک انسان زیبا و قوی می شناخت و اعلام می نمود.
ترانه علیدوستی بطور علنی اعلام می کند که فمینیست است و تتوی روی ساعدش نیز نشان از این واقعیت دارد که او متعلق به جنبشی تحت نام "قدرت زن" (woman power) می باشد. وی پس از انتقاد اصولگرایان که این تتو نمادی است از ضدیت با مرد و طرفداری از حق سقط جنین در توییتر خود می نویسد: "اگر سوءتفاهم یا واهمه‌ای از این کلمه دارید، به جای اتکا به روایت رسانه ‌هایی که عمری است اخبارمان را تحریف و روند رسیدن اطلاعات به ما را مهندسی می‌کنند، از گوگل استفاده کنید. خودتان تحقیق کنید و اگر فمینیسم همان فرقه‌ عقده‌گشایانه‌ مردستیز و خانمان برانداری بود که در گوش ما خواندند، باز آن را پس بزنید." محمد علی کلی نیز علنا در میدانهای مبارزه با تبعیض نژادی و مخالف با جنگ ویتنام حضور داشت و تبعات آنرا نیز پذیرفت. وی نیز خود را متعلق به این جنبش ها می دانست و در نزد طرفدارانش نیز اینگونه شناخته می شد.
اما من معتقدم که چنین انسان هایی قبل از اینکه متعلق به یک نهضت و جنبش خاص باشند که معمولا از یک وجهه مشخص سیاسی-اجتماعی برای مثال فمینیستی و یا ضد نژاد‌پرستی برخوردارند، فردگرایانی (Indivualist) از سلاله جریان فردیت و فردگراییِ پیشرو (progressive indivualism) می باشند. نحله ای فلسفی و بینش و تبیینی انسان مدار از جهان هستی، که در نقطه مقابل جمع گرایی(Collectivism) قرار می گیرد.
فرد گرایی و فرد محوری فرایندی است متعلق به جریان تکامل طبیعی بشریت. فرایندی که انسان به زیبایی، قدرت و توانایی بیکران و خداگونه خود آگاه و هوشیار می شود. فرایندی که حتی مقدم بر آزاد شدن انسان و کشف عنصر رهایی است و از اهمیت بسیار ویژه ای در رقم زدن سرنوشت انسان مدرن برخوردار می باشد. انسانی که افتخار انسان بودن و ارزش زندگی را در درجه نخست در درون خود جستجو می کند.
اگرچه این کشف و جستجو همواره با موانع و پستی و بلندی های فراوان روبرو بوده و زیگزاگ وار به پیش رفته است اما تاریخ بشریت، بویژه دو قرن اخیر، نشان از آن دارد و اثبات می کند که ویژگی مهم و بدون تردید انسان مدرن، همانا فردگرایی و عدم تعلق او به جمع و توده های انسانی است. به سخن دیگر تاریخ انسان مدرن نشان از اصالت فرد در مقابل اصالت جمع دارد. حتی اگر انسانها برای حفاظت از محیط زندگی خود و حل مشکلات عمومی و مشترک خویش ناچار از تشکیل گروههای اجتماعی و قومی بوده اند.
بعبارت دیگر تشکیل مجموعه ها و گروه های انسانی یک ضرورت ثانوی و موخر برای ادامه حیات بوده است و در مقایسه با اصالت فرد که ریشه در وجود و ذات انسان و انگیزه های اولیه حیاتی او دارد، در مقام فرع قرار می گیرد. و به همین دلیل نیز بنظر من دو مقوله اصالت فرد و اصالت جمع، دو مقوله و موضوع غیر قابل مقایسه با یکدیگر هستند، که اولی از یک وجود طبیعی و اصالت یک پدیده خبر می دهد و دومی از یک ضرورت تاریخی و اجتماعی.
به همین دلیل معتقدم که افرادی مانند محمد علی کلی و یا ترانه علیدوستی و دیگرانی که خود را متعلق به یک جنبش خاص سیاسی-اجتماعی می دانند و آنرا شجاعانه اعلام می نمایند، قبل از هر چیز وجود یک انسان خودمدار و فردگرا را به نمایش می گذارند و اثبات می نمایند. انسانی که بر خلاف جریان عممومی آب شنا می کند و واهمه ای از جدا افتادن از توده ها ندارد.
تفاوت و کنتراست بین اصالت فرد و "جمع گرایی" و "پیروی از توده ها" را بخوبی می توان در صحبت ها و عملکردهای دو هنرپیشه مرد و زن فیلم اخیر اصغر فرهادی مشاهده کرد. شهاب حسینی پس از بازگشت به ایران جایزه خود را به امام زمان تقدیم می کند و ترانه علیدوستی بدون نگرانی از آشکار شدن تتوی فمنیستی خود در مصاحبه خبری پس از بازگشت به ایران، پیراهن نسبتا آستین کوتاه به تن می کند و رسما نیز از فمینیست بودنش دفاع می نماید و از اعلام دوستی خود با گلشیفته فراهانی نیز ابایی ندارد. شهاب حسینی خود را به جریان عمومی سنت و مذهب در ایران می سپارد و ترانه علی دوستی بر خلاف جریان سنت و مردسالار ایران شنا می کند.
اصولا می توان گفت که نشانه مدرن و پیشرفته بودن یک جامعه قبل از هر چیز، حتی میزان تحقق سکولاریسم و دمکراسی به میزان استقلال فردی آحاد آن جامعه و جا افتادن اصالت فرد در مقابل جمع بستگی دارد. بی حکمت نیست که اصول مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بیش از هر چیز بر استقلال و ارزش انسان، بدون توجه به تعلقات اجتماعی، دینی و نژادی، تاکید میکنند. و بی دلیل نیست که سکولاریسم و دمکراسی در کشورهایی پایدار و ماندگار شده اند که بخش های بزرگی از مردم آنها به یک استقلال فردی دست یافته اند و بیش از هر چیز به فرد خود باور دارند. اَشکال مدرن فعالیت های حزبی و سیاسی در این کشورها نیز نشان از وجود چنین استقلال فردی و فرد گرایی دارند. رابطه مردم با احزاب و رهبران سیاسی این کشور های یک رابطه کاملا مستقیم و فردی است، به این معنی که هر فرد صاحب حق رای، یک نفر مشخص را از حزبی را که بیشتر به خود نزدیک می داند انتخاب می کند و نه کلیت لیست معرفی شده توسط حزب مزبور را.
این در حالی است که در کشور خودمان در همین انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی شاهد بودیم که بخشی از مردم بدون توجه و مکث روی حضور افرادی در لیست اصلاح طلبان، که پرونده سیاه حقوق بشری در سوابق خود دارند، و فقط بدلیل حمایت از یک لیست سی نفره مورد حمایت اصلاح طلبان و بویژه شخص خاتمی به همه اعضای این لیست رای می دهند. این کنش اجتماعی و نحوه حضور مردم پای صندوقها نشان از آن دارد که در جامعه همچنان دنباله روی از جمع و نادیده گرفتن عقاید و منافع غلبه جدی دارد.


اگر فرایند تقویت اصالت فرد و فردگرایی را در جوامع غربی مورد ملاحظه قرار دهیم می بینیم که به میزانی که این جوامع از فرهنگ و عقاید مذهبی سنتی فاصله گرفته اند و بندهای تعلق خود را به نهاد های سنتی و دینی قطع نموده اند به همان میزان به استقلال فردی و شخصی بیشتری دست یافته اند. در نقطه مقابل مشاهده می کنیم که در کشورهایی که هنوز فرهنگ سنتی و مذهبی و قبیله ای حاکم است، مردم، بویژه بخشهای غیر مدرن، دنباله رو نهادهای سنتی، خانوادگی، قبیله ای و مذهبی مانده اند و استقلالی در تصمیم گیری و اداره نحوه زندگی و طرز پوشش ندارند. حتی در چنین جوامعی، جدا و مستقل شدن از قبیله، مذهب و یا خانواده همچنان یک تابو است و یا گناه محسوب می شود.

برای مثال در دین اسلام، اگرچه بر قضاوت تک تک انسانها در روز قیامت و در دادگاه الهی تاکید می شود و هر کس مسئول اعمال خودش شناخته می گردد، اما وقتی به آیات قران و دستورات و شرعیات اسلام نگاه دقیق تری بیندازیم، متوجه می شویم که اتفاقا حفظ و پاسداری از امت اسلامی و پیروی از رهبران دینی از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار می شوند. برای نمونه می توان به خطابهای قران مراجعه کرد که عمدتا صفت جمعی دارند، یعنی یا مومنین مورد خطاب بوده اند و یا مشرکین و کفار. در برابر، در موارد نادری که خطاب قران فردی بوده، تماما متوجه شخص پیامبر بوده است. به همین علت فردیت و جدایی از امت اسلام همواره در این دین یک صفت اخلاقی بد و نکوهیده بوده و مسلمین از آن نهی می گردیده اند. این نوع از اخلاقیات دینی تا حدی در فرهنگ و آموزشی و تربیتی ما نفوذ کرده است که حتی در عموم مدارس کشور همچنان از لفظ ما بجای من استفاده می شود و دانش آموز بطور ناخودآگاه از بکارگیری کلمه من در هنگاه طرح سوال می ترسد و پرهیز می کند.
حتی بنظر می رسد که در میان تحصیلکردگان و روشنفکران مسلمان همچنان استقلال فردی بمانند یک تابو عمل می کند. برای نمونه یکی از اهرمهای استدلالی آنان در نقد و یا رد نقادان و یا به گفته بسیاری از مسلمانان نواندیش، اسلام ستیزان، ادعای توهین به اعتقادات مردم توسط نقادان جدی اسلام است، که موجب سلب اعتماد مردم نسبت به روشنفکران می شود؛ و بنابراین باید از آن پرهیز نمود. حتی اگر در ذهن و وجدان خود انتقادات بسیار جدی به اسلام داشته باشند، اما فعلا مصلحت نمی بینند که آنرا بر ملا سازند، زیرا اکثریت جامعه ایران مسلمان هستند. این نحوه مصلحت اندیشی در حقیقت نشان آشکاری است از وجود تابوی فردگرایی و استقلال فردی و در مقابل، غلبه دنباله روی و اهمیت حفظ امت اسلام در نزد اسلام گرایان می باشد. 


اعلام اینکه "آری من فمینیست هستم" قبل از آنکه برای بخشی از جامعه ایران، بخاطر فمینیست بودن اعلام کننده آن، گناه محسوب شود، در درجه نخست بعلت شکستن تابوی استقلال و جدایی از جامعه سنتی و مرد سالار ایران و اصالت قائل شدن بر بدن، شخصیت و اراده خود؛ و نیز بدلیل جرات شنا بر خلاف جریان عمومی آب، مورد سرزنش و توهین و شاید بعدا ممنوع الکار کردن از فعالیت هنری قرار گیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر