نوری زاد
ک: آقایان خمینی و خامنه ای، درست از مجاورتِ همه ی فرصت ها و خوبی ها و درخشندگی ها و نیکبختی هایی که در دستشان بود و می شد با فرو شدن به اقیانوسِ آن همه فرصتِ کم نظیر، باردیگر سر به زانوی انسانیت نهاد و همه ی جهانیان را بدینسوی فرا خواند، ترجیح دادند همه ی آن فرصت ها و بایستگی ها را در مشت بگیرند و همان مشت را بر درِ عصبیت بکوبند و دروازه های عربده را برای بارشِ مرگ بر این و آن وا کنند و بجای رواج خردمندی، به رواج تشیعی خیز بردارند که عصبیتِ
سراسیمه اش سر بر می کشد به هر سو. آسیب های آقای خمینی بکنار، اما بزرگترین آسیبی که آقای خامنه ای به جان مردم ایران انداخت، چند شقگیِ اقوام و چند پارگیِ مردمی است که برای با هم بودن استعداد ژرف تری داشته اند تا به روی هم تیغ گشودن. آقای خامنه ای کار ناجوری که کرد، گزینه ی ” یا همه یا هیچ” را بر سفره ی مردم و حتی بر سفره ی هم صنفانِ خود نهاد. آقای خامنه ای مثل غریقی است که مکرر بخود می گوید: من که قرار است غرق شوم، چه دنیا باشد چه نباشد. بهمین خاطر است که می گویم: آقای خامنه ای ارثیه ی ناجوری از خود به یادگار نهاد. ارثیه ای که دزدی را بجای پاکدستی نهادینه کرده است، و نفرت را بجای همدلی، و ریاکاری را بجای یک رنگی. همه ی تحقیرهای بین المللی و همه ی شکست های پی در پیِ داخلی و خارجی نیز از همین ” عصبیتِ جاری” و شیعه گستریِ وی است که بر می جهند و جز خسارت بجای نمی نهند. فردا که زنگِ کوچِ همه ی ما بصدا در آید، از هرکدامِ ما سخن ها ساز می کنند. سخنی که در باره ی آقای خامنه ای دهان به دهان خواهد شد، بسیار دهشتناک است. چه؟ ای بسا مردم در توصیفِ وی بگویند: خامنه ای، فقیهی که از مجاورتِ “گاندی شدن” فرو افتاد، و مردمی را با خود به زیر برد.
یکی از من پرسید: این آقای روحانی چرا در باره ی 9 دی اینجوری صحبت کرد؟ به وی گفتم: برای این که آقای روحانی متعلقِ به همین گردونه است. اگر یک وقت هایی حرفهای دیگری می زند بخاطر این است که سری بچرخاند و تفننی بکند و مردمی را به خوشایندِ این تفنن سرگرم کند. روحانی مگر می تواند جز این باشد؟ روحانی هرکجا که از اینجور حرفهای 9 دی مانند می زند، خودِ خودش است و هرکجا از حقوق مردم می گوید، خودِ آذین یافته اش. و گفتم: آقای خاتمی و حسن خمینی و همه ی آنانی که در این گردونه، ” داخل نظامی” محسوب می شوند نیز مجبورند در باره ی 9 دی و سایر متعلقاتِ حضرت رهبری همینگونه سخن بگویند. وگرنه خیلی زودتر از آنچه که فکرش را بکنند از گردونه ی با بصیرتان بیرون می افتند و خیلی راحت ترتیبشان داده می شود. همین قاطعیتِ ” تسریع”ی که جناب روحانی به فرماندهان سپاه دستور فرمود که: موشک ها را هر چه سریع تر ترو خشک کنید و از هیچ مهراسید، اصلاً آیا به قواره ی قاطعیتِ وی می برازد؟ روحانی در این قاطعیتِ میان تهی، تراشه ای از حرفهای همیشگیِ رهبر را پرانده است. زیاد جدی اش نگیرید. مگر احمدی نژاد از همین شوخی ها سر نمی داد و خط قرمز قدرت های برتر را ورق پاره نمی دانست؟ بازی قدرت های برتر با ما شروع شده تازه! هزینه اش؟ مثل همیشه با مردم. آخوندها در پرداخت اینجور هزینه های بی در و پیکراز جیب مردم، صاحب شگردند.
سه: یک بام و چند هوای بی شرمانه
عربستان، “شیخ نمر” رهبر شیعیان عربستان و عده ای دیگر را اعدام کرد. من و دوستانم در “لگام” مخالف اعدامیم در هر شکلش. اما شما را بخدا توجه کنید به هیاهویی که آیت الله های خودمان و آخوندهای حکومتی و صدا و سیما و حتی دستگاه سیاست خارجی براه انداخته اند در این خصوص. اینها عربستان را بخاطر کاری محکوم می کنند که خود نظام مقدس صد پله بدترش را در پرونده دارد. طنز این که آیت الله سبحانی مثلاً گفته: شیخ نمر را به این خاطر اعدام کردند که خواستار عدالت در عربستان بود. و یا در بیانیه ی وزارت خارجه آمده: شیخ نمر جز سخن گفتن ابزاری نداشت. انگار آنهایی که خودِ نظام مقدس سر بریده و به زندان انداخته و زندگی شان را روفته و از سرزمین شان تارانده، ابزار دیگری و سخن دیگری داشته اند. مجید توکلی و بسیاری چون وی مگر خواسته ای جز عدالت، و ابزاری جز سخن گفتن داشته اند که به چهار سال و شش سال زندان و محرومیت های متعدد اجتماعی محکوم شده اند؟ شیخ نمر حتماً به برکت نظام جمهوری اسلامی کاسه هایی زیر نیم کاسه داشته و برای فردای خودش خواب ها دیده مسلحانه بی تردید. درست مثل جناب سید حسن نصرالله.
چهار: سرزمین پخمه های دست آموز
روزی روزگاری دانشجویانی پخمه و از همه جا بی خبر، از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و حریم یک ساختارِ حتمی و بین المللی را – که می گوید: زمین و ساختمان سفارتخانه ی یک کشور جزیی ار خاک آن کشور محسوب می شود – شکستند و یک ملت را با همین حرکت ابلهانه به چرخه ای از فلاکت و دریوزگی در انداختند و هنوز که هنوز است، مردمِ منگ ایران گرفتار چرخ دنده های همان بلاهت عظمایند. همین هفته ی گذشته بود که خبر آمد آمریکایی ها خیال دارند بخاطر آن اشغال و گروگانگیری ابلهانه، میلیونها دلار از نقدینگی مردم ایران را برای خود بر دارند. این یعنی: گرچه پخمه ها بودند که خسارت ببار آوردند اما این مردم تماشاگر ایرانند که باید پول خسارت ناشی از پخمگی آنان را بپردازند. بعدش نوبت به سفارت انگلیس رسید. این بار پخمه های دست آموزی که ریسمان شان در دست سرداران سپاه شل و سفت می شود، به میدان آمدند و جلوی چشم مآموران هاج و واج نیروی انتظامی از دیوار سفارت انگلیس بالا رفتند و لطمه ها ردند و خسارت های پولی و حیثیتی بجای نهادند. و باز این مردم منگ و تماشاگر ایران بودند که خسارت پخمه های دست آموز سپاه را از جیبشان پرداختند. و اکنون نوبت سفارت عربستان است با همان فرایند و همان پخمگی ها و همان خسارتها.
پنج: تهوع
حجة الاسلام و المسلمین اژه ای – سخنگوی دستگاه قضا – در سخنانی شرم آور و آلوده به چرکی های نظام ولایی گفته که: ما هیچ مدرکی در باره ی بازداشت شخصی به اسم سعید زینالی نداریم. و گفته: امکان ندارد فردی بازداشت شود و در دستگاههای امنیتی سندی دال بر بازداشت وی موجود نباشد. و در ناجوانمردانه ترین دروغ ممکن گفته: ممکن است این فرد مفقود شده اما خانواده اش اعلام می کنند که فرزندشان بازداشت و محبوس شده. می گویم: حاج آقا، عمامه ات را بردار و ببین از زیرش چه می چکد. جز خون؟ و می گویم: بعد از هفده سال چشم انتظاری، این است آیا پاسخ دربدری های پدر و مادر سعید زینالی؟ اگر این گونه است که شما می فرمایید، پس چرا به نیابت از مدعی العموم، پدر و مادر سعید زینالی را بجرم اشاعه ی دروغ علیه نظام دستگیر و زندانی نمی کنید؟ راستش را بخواهید من هرگاه به فضاحت های اینچنینیِ یک آخوند درباری بر می خورم، فی الفور به یاد کتاب ” استفراغ” اثر ژان پل سارتر می افتم. به اژه ای می گویم: حاج آقا چند هزار نفر را بشمرم برایت که سر به نیست شان فرموده اید در مسیر اوجب واجباتی نظام مقدس تان بی آنکه اسمی و سندی و ردی از آنان بجای نهاده باشید؟
telegram.me/MohammadNoorizad
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر