شکوه میرزادگی
به مناسبت 67 سالگی روز جهانی حقوق بشر
این جملات را که: «حقوق بشر هم فقط حرف است»، «حقوق بشر هم نتوانسته کاری برای ما بکند»، «حقوق بشر هم بازيچه ی دست قدرت های بزرگ است»، و جملاتی از اين قبيل را بارها در نوشته ها و گفته های بسیاری دیده و شنیده ایم. البته که اين نظریات منفی می توانند بخاطر همدردی با مردم حقوق از دست داده باشند، زيرا طبیعی است که دیدن رنج مردمان گرفتار فقر، نابرابری، تبعیض، خشونت، و دیکتاتوری، سخت است، و همچنين این واقعيت که هر لحظه از اين بدبختی ها برای آن مردمان به عمری دراز می ماند بسادگی قابل درک است، اما جنين به نظر می رسد که گويندگان چنین سخنانی هنوز به عظمت رویدادی که در اواسط قرن بیستم در زندگی «انسان» رخ کرد پی نبرده اند.
آن ها توجه نمی کنند که این رویداد تا همین اکنون نيز چه تغییرات شگرفی در زندگی انسان معاصر بوجود آورده است و کمک به گسترش پذیرش آن تا چه اندازه به نیکبختی انسان ها کمک خواهد کرد.
از گذشته های دور تا همین چهل - پنجاه سال گذشته، بیشتر مردمان هر گاه می خواستند عملی را زشت، خشن و غیرانسانی بخوانند آن را «گناه» یا «غیر اخلاقی» می دانستند. تنها ترازویی که برای تميز بد و خوب جهان وجود داشت فرامین مذهبی يا اصول اخلاقی بودند. حتی بیشتر آنچه که «اخلاقی» خوانده می شد نيز ریشه در مذهب داشت. قضاوت در هر دو زمينه يک ضابطه داشت: مذهبیون می گفتند فلان عمل «گناه» است و غیرمذهبیون همان عمل را در چارچوب های مبهمی گذاشته و می گفتند این کار «اخلاقی» نیست. تازه در قضاوت های ظاهراً غير مذهبی نيز اخلاقی دانستن و ندانستن مسایل مختلف شخصی یا اجتماعی متأثر از فرهنگ های مختلف بود و حتی مسایل سیاسی و اقتصادی نیز در قضاوت ميان بد و خوب و زشت زیبا بی اثر نبودند.
در اين ميان، و در اغلب موارد، «گناه» دانستن بسیاری از اعمال به طور دربست در ارتباط با فرامینی ناشی از مذهبی بود و هست که گوینده قبول دارد. فرضاً، در بسیاری از مذاهب نداشتن حجاب گناه نیست، و در برخی هست؛ در يکی ارتباط آزاد زن و مرد و یا ارتباط خارج از چارچوب ازدواج گناه تلقی می شود و در ديگری نه؛ حتی در نزد يک جماعت خوردن گوشت برخی حیوانات و نوشیدن برخی از نوشیدنی ها و ساختن یک مجسمه می تواند گناه تلقی شود و در ميان جماعتی ديگر همين اعمال آزاد و حتی پسنديده شناخته می شوند.
گروهی هم که مذهبی نبوده اند خوب و بد جهان را با سنت های اجتماعی و یا حتی بر اساس عقیده و مرامی سیاسی خود تشخيص می دادند و تقسیم بندی می کردند.
اما تنها پس از تصویب اعلامیه ی جهان شمولِ حقوق بشر بود که انسان معاصر «میزان سنجش»ی پیدا کرد که از سر همه ی مذاهب و قوانین و مرام ها و عقاید می گذرد و خوب و بد جهان را در مدار کرامت و همزيستی و حقوق مداریِ بلا استثنای انسان تعیین و مشخص می کند.
اکنون انسان پیشرفته و آگاه روزگار ما، در هر کشوری که باشد، و هر مذهبی که داشته باشد، و معتقد به هر نوع مسلک و عقیده ی سیاسی که باشد، وقتی بخواهد چیزی را نفی کند می گوید این کار ناقض حقوق بشر است و مخاطب آگاه او هم می فهمد که نقض حقوق بشر یعنی چه.
البته همچنان، و بعد از گذشت چند دهه از تصویب اعلامیه جهان شمول حقوق بشر، هنوز بسیارانی در جهان، به ويژه در ميان ساکنان بی اختيار کشورهای دیکتاتور زده، با مفهوم حقوق بشر آشنائی ندارند، يا برخی از کمونیست ها ماده ی 17 آن را ـ که از حق مالکیت سخن می گويد ـ رد می کنند، يا مذهبی های تندرو مفادی از آن را که در ارتباط با برابری زنان و مردان و یا آزادی های مختلف اند گناه می دانند. حکومت های مذهبی، همچون حکومت اسلامی مسلط بر ايران و باورمندان آن، حتی پا را فراتر نهاده و می گویند که «این حقوق بشر مربوط به غربی هاست و مسلمانان حقوق بشر مخصوص خودشان را دارند»؛ و حقوق بشر پیشنهادی آن ها چیزی جز برگرفته هاشان از فرامین مذهبی و نيز افزوده هایی تلخ و انسان ستیز بر آنها نیست؛ و اين وضعيت تا جایی پيش می رود که «آیت الله»ی همچون خمینی پیدا می شود که پس از اعدام های فجیع سال های اول انقلاب می گوید: «آن ها که اعدام شدند بشر نبودند که حقوق بشر در موردشان رعايت شود!».
در اينگونه نگاه، ابتدا انسان بودن اشخاص را منکر می شوند و بعد فرمان قتل آنها را می دهند. بگذریم که هم اکنون نیز هر چند روز یکبار یکی از آیت الله ها و امام جمعه ها سخنانی می گوید و حکم هایی می دهد که از ديدگاه «حقوق بشر» در حد جنایت است.
و با وجود همه ی این مخالفت ها، ایده ی ناب و شریف «حقوق بلا شرط بشر» همچنان و هر روزه در میان مردمان گسترش می یابد و، همچون قانونی نامریی، بر ذهن ها و تفکر انسان معاصر جهان اثر می گذارد و طرفداران اش گسترش می يابند.
اين قاعده ای بديهی است که معمولاً، برای جا افتادن هر ایده و قانونی پیشرفته در فرهنگ های جوامع مختلف، شکيبایی لازم است و از زمان طرح آن ایده و قانون تا زمان پذیرش اش تأخیری بلند وجود دارد، و این تاخیر ناشی از ضرورت رعايت زمان لازم برای نتيجه يابی در درک و هضم مردمان است.
در اين ميان اما روند پذیرش مفاد اعلامیه جهان شمول حقوق بشر، با وجود مخالفت های عملی حکومت های دیکتاتوری، و به نسبت زمان کوتاهی که از تصویب آن می گذرد، سرعت بسیاری داشته است. مردمان بسیاری در سراسر جهان از اين حقوق چنان سخن می گویند که از مرهمی شفابخش سخن گفته باشند؛ مرهمی بر دردهای پيکر جهان ما که خشونت ها و جنگ ها و نابرابری ها و رنج های بشری آن را رنجور و ناتوان کرده است.
براستی مگر ما در حال حاضر چه راه حل بهتر و فوری تر و مفیدتری برای انسان دردمند روزگارمان داریم؟ مگر نه این که در کشورهایی که بسیاری از مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را پايه ی قوانین شان قرار داده و (حتی تا حدودی) به آنها عمل می کنند، مردمان، در مقايسه با مردمان کشورهایی چون کشور ما، راحت تر و آسودتر هستند؟ آیا این کارکرد عملی کافی نیست تا باور کنیم که در حال حاضر راه حلی بهتر از این اعلامیه نداریم؟
من فکر می کنم که بی اهمیت دانستن و تضعیف این اعلامیه ی جهانی، به هر دلیل و به هر زبانی، چه آگاهانه و چه از سر بی خبری، نوعی دشمنی با انسان است. متقابلاً، آن ها که انسان را دوست دارند، و آرامش و آزادی و برابری و شادمانی او را می خواهند، حداقل تا زمانی که پديده ی بهتر یا جامع تری برای نيکبختی «انسان» پيدا نشده، چاره ای ندارند جز این که در گسترش و تعميق هر چه بیشتر مفاد اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در اذهان جامعه ی خود، و در راستای مبنا قرار دادن دادن آنها در قوانین سرزمین های خويش، تلاش کنند. اين وظيفه ی انسانی هر آن کسی است که انسان را مستحق صلح و برابری و آزادی و آبادانی می داند.
روز جهانی حقوق بشر بر همگان خجسته باد
دسامبر 2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر