۱۳۹۴ آذر ۳۰, دوشنبه

فرقه مصباح وتلاش برای استحاله شعار « نه غربی و نه شرقی »


کلمه – سید مصطفی تاج زاده
یکم)
«ما در حال حاضر در یک شرایط جنگی به سر می بریم و بنابر این آرایش مملکت ما هم باید آرایش جنگی باشد… الان درگیر یک جنگ تمام عیار فرهنگی هستیم که در سطح کلان بین لیبرالیسم و اسلام شکل گرفته است. یکی از معیارهای ارزیابی ما این است که ببینیم آیا این دانشگاه در جنگ با لیبرالیسم به کمک ایران اسلامی می آید یا خیر…
 وقتی مشاوران ارشد دولت معتقد به لیبرالیسم هستند چگونه می توان انتظار داشت که برآیند کلی خروجی دانشگاه های ما چیزی علیه لیبرالیسم باشد و ما را در آن جنگ یاری کند… ما مجاز نیستیم به بهانه آزادی و این که مردم رشید هستند اجازه بدهیم در معرض هر نوع اندیشه یا کالای فرهنگی قرار بگیرند. این هم به معنای بگیر و ببند نیست و تزاحمی هم با آزادی در اندیشه اسلامی ندارد… شما در آمریکای لیبرال هم می بینید اتفاقی تحت عنوان مک کارتیسم رخ می دهد و رسوایی برای آن ها به بار می آورد… من البته از مک کارتیسم حمایت نمی کنم بلکه صرفا می خواهم بگویم که مصون سازی جامعه در مقابل تهدیدهای فرهنگی درونی و بیرونی طبیعی ترین کاری است که هر نظامی انجام می دهد.» (دبیر سابق جامعه اسلامی دانشجویان، روزنامه ایران، ۱۶ آذر ۹۴)
۱ – هم زمان با فسخ قطع نامه های ضد ایرانی شورای امنیت و نیز شورای حکام آژانس و لغو تحریم ها و دور شدن شبح جنگ از آسمان میهن، مریدان مصباح از جنگی بودن شرایط و ضرورت آرایش جنگی به خود گرفتن کشور سخن می گویند.
۲ – جنگ تمام عیار مزبور علیه هیولای فقر و گرانی و تورم و بیکاری نیست. علیه دیو فساد و حرام خواری یا غول بی عدالتی و شکاف طبقاتی یا اهریمن داعش و اسلام شلاقی هم نیست. علیه لیبرالیزم است.
۳ – رسالت دانشگاه اسلامی نبرد با لیبرالیزم است. از آن جا که مشاوران ارشد دولت لیبرال اند، دانشگاه باید با اعلان جنگ به دولت، دین خود را به اسلام ادا کند.
۴ – جمهوری اسلامی ۳۷ سال پس از تأسیس و با وجود بیش از ۶۰ شبکه رادیو تلویزیونی و ده ها سازمان آموزشی، فرهنگی و تبلیغاتی هنوز قدرت پاسخ گویی به لیبرالیزم را ندارد. ایرانیان نیز اگر چه بصیرترین مردم جهان  اند، اما هنوز آنقدر رشید نشده اند تا بتوان در معرض اندیشه های گوناگون قرارشان داد. پس چاره ای جز جلوگیری از تبلیغات لیبرال ها نمی ماند. این «منع» بگیر و ببند نام ندارد و با آزادی در اندیشه اسلامی البته از دید حامیان تک صدایی در تعارض نیست.
۵ – آمریکای لیبرال نیز هنگامی که با تهدیدات فرهنگی رو به رو می شود به مک کارتیزم روی می آورد. چنین حرکتی رسوایی آور است. اما طبیعی ترین اقدام هر نظام سیاسی به شمار می رود.
۶ – با وجود جنگ تمام عیار اسلام با لیبرالیزم اما جمهوری اسلامی ایران با لیبرال دموکراسی آمریکا یک وجه مشترک دارد. پذیرش روش درست مانند قتل عام دانشجویان در تیان آن من پکن هرچند تلخ است اما مرهم شفابخش دردهای کشور نیز هست.
دوم)
«خروشچف با تزهایی که آورد، خط شکست وحدت و اقتدار ایدئولوژیک را در حزب کمونیست ایجاد کرد. یکی از تزهای خروشچف همزیستی مسالمت آمیز بود. مثل همین رویکرد سازنده که آقایان می گویند تعامل سازنده با دنیا. قبل از آن تز رسمی دولت شوروی گسترش انقلاب جهانی با مدل خودشان بود که ما معادل این سخن را در فرمایشات امام به کرات داریم. در صحیفه امام و به تعبیر رهبر انقلاب حتی یک جا نمی بینیم که امام خمینی از آن صحبت کرده باشد که بیاییم با دنیا تعامل کنیم یا مثلا تنش زدایی کنیم بلکه مکرر در مکرر بحث بر سر به هم ریختن نظم موجود است. البته مقایسه به این معنا نیست که من جمهوری اسلامی را با شوروی یک جا قرار می دهم بلکه می خواهم مدل رفتاری آمریکا را در مقابل رژیم هایی که آن ها را ناهمگن و ناچسب با مجموعه خود می داند بفهمیم… خطری که برجام برای جامعه دارد این است که میدان حرکت جناح نئولیبرال را زیاد می کند و نقش آفرینی و تأثیرگذاری آن ها را بالا می برد. این اتفاقی است که امروز در حال وقوع است.» (شهریار زرشناس. سیاست روز، ۵ آذرماه ۹۴)
۱ – طبق تحلیل این مفسر بسیار ارزش گرا، وحدت و اقتدار ایدئولوژیک حزب کمونیست بر اثر ماهیت الحادی و مادی اندیشه حاکم بر آن نشکست. نگرش تک ساحتی مارکسیسم به انسان و جامعه و تاریخ و نیز دیکتاتوری حزبی و در حقیقت فردی هم دلیل آن نبود. تزهای خروشچف به ویژه سیاست هم زیستی مسالمت آمیزش موجب فروپاشی شوروی شد. اگر راه و رسم استالین ادامه می یافت به جای سوسیالیزم روسی، کاپیتالیسم آمریکایی به گورستان تاریخ فرستاده می شد.
۲ – دیدگاه سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی معادل تزهای رسمی دولت شوروی پیش از خروشچف است. البته خود وی از این همسویی بی اطلاع بود. به همین دلیل در نامه تاریخی اش به گورباچف راه نجات شوروی را نه بازگشت به سیاست های عصر استالین خواند و نه هم زیستی مسالمت آمیز خروشچف را دلیل سرنگونی قریب الوقوع کمونیزم نامید.
۳ – هم زیستی مسالمت آمیز همان تزی است که آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی آن را تعامل سازنده با دنیا می خوانند.
۴ – شرط بقای جمهوری اسلامی دست برداشتن از سیاست تنش زدایی، بازی برد – برد و تعامل با دنیا از یک سو و افزودن بر تلاش ها برای برهم زدن نظم موجود جهانی از سوی دیگر است.
۵ – خطر برجام نه ضربه زدن به صنایع هسته ای است و نه احتمال حمله نظامی هسته ای اسرائیل به ایران را افزایش می دهد. آن چنان که سیمان کار مشهور می گفت، خطر واقعی برجام تقویت پایگاه مردمی دولت و حامپان آن است، و به همین دلیل نباید اجرا شود.
سوم)
۱ – خرداد ۹۲ به توهم اقتدارگراها درباره مرگ اصلاحات و اصلاح طلبان پایان داد. خلافت داعشی پیامدهای ویرانگر اسلام زوری را برملا ساخت. افشا شدن غارت های نجومی، مهر دروغ بر افسانه پاکدستی دولت مهرورز زد و برجام قدرت سازنده گفتگو حتی با خصم و نادرستی راهبرد قهر یا تقلیل دیپلماسی به بیانیه خوانی را عیان نمود. پا به پای تحولات فوق، آگاهی ایرانیان رشد چشمگیری یافت و با ترسیم چشم اندازی تیره برای دلواپسان، ادامه فضای پلیسی و سیاست سانسور و سرکوب را با اعتراضات رو به تزاید حتی در میان اصول گراها رو به رو کرده است.
۲ – جنگ طلبان وطنی برای تحت الشعاع قرار دادن دوگانه های «دموکراسی خواهی – استبداد طلبی»، «دفاع از برجام – نفی برجام»، «گسترش روابط با دنیا – بستن مرزها»، «شفافیت امور – حرام خواری»، به طرح دوگانه «اسلام – لیبرالیزم» پرداخته اند تا با یک تیر سه نشان بزنند: هم از جوابگویی درباره آثار مخرب ۸ سال بی کفایتی، دشمن تراشی، فرصت سوزی و فسادپروری طفره روند، هم مخاطرات نظری و عملی داعش شیعی را پنهان سازند و هم به اسم مبارزه با نفوذ فرهنگی و سیاسی غرب و لیبرالیزم هم چنان فضا را امنیتی نگاه دارند و تجاوز به حقوق و آزادی های اساسی شهروندان را ادامه دهند.
۳ – مصباحیون حفظ وحدت و اقتدار ایدئولوژیک خود را در اقتدار استالین و پاسداری از جایگاه قدرت با تأسی به مک کارتی ممکن می دانند.
۴ – امروزه روس ها استالینیزم و آمریکایی ها مک کارتیزم را مایه شرمساری خود می دانند و از آن بیزاری می جویند. با وجود این در ایران جریانی که خود را سخنگوی انحصاری نظام می خواند، علنا می گوید انقلابی که داعیه دار روح بخشیدن به جهان بی روح بود برای استمرار حیات خود باید به استالین دخیل ببندد و از روح مک کارتی استمداد طلبد!
۵ – تکفیری ها به تلاش دشمنان برای ارائه چهره ای زشت از نظام خرده می گیرند. از اسلام هراسی و ایران ترسی گله می کنند و از تحت تأثیر قرار گرفتن جوانان از تبلیغات سوء علیه جمهوری اسلامی می نالند. بدون آن که به روی خود بیاورند که مگر می توان از استالینیزم اسلامی و مک کارتیزم شیعی صورتی کریه تر برای نظام عرضه نمود و مگر بدخواهان جز این و بدتر از این اتهام را متوجه جمهوری اسلامی می کنند؟!
۶ – تحلیل های فوق روشن می سازد که هدف تئوریسین استبداد دینی از تحریف گفتمان رهبر فقید انقلاب و بیان این که وی به وعده های پیش از انقلاب خود باور نداشت و آن ها را صرفا برای ساکت کردن دشمنان مطرح می کرد، زمینه سازی برای دادن تفسیری استبدادی و بسته از دیدگاه اوست. زیرا گفتمان دموکراتیک نوفل لوشاتو هرگز نمی تواند با بلشویسم این همانی یابد.
۷ – نمی پرسم که آیا در عصر دموکراسی خواهی و انقلاب ارتباطات استقرار بلشویسم دینی آن هم در ایران کنونی ممکن است یا خیر. اما به فرض محال حتی اگر فرقه مصباح چنین توفیقی بیابد، آیا تأیید استالینیزم روسی و مک کارتیزم آمریکایی معنایی جز استحاله شعار جاودان نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی به وضعیت شرم آور «هم شرقی، هم غربی، اسلام استبدادی» دارد؟ و آیا انقلابی که قرار بود با معنویت وصلت کند، باید فرانکشتاین یقه آخوندی تحویل دنیا دهد؟ آیا این این الگوی نظام برتری است که جهانیان را به آن فرامی خوانند؟

هیهات که ملت ایران اجازه تحقق این خواب شوم را به تکفیری ها بدهد.






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر