جامعهای درمانده! مردمی که برای وخیمتر شدن اوضاع دعا میکنند
سعید معدنی
مدتی
پیش یکی از دوستانم را دیدم که غمگین و افسرده بود. همان روزهایی که به
عللی سکه ارزان شده و قیمت آن کمی پایین آمده بود. دوست من ناراحت بود، چرا
که قصد داشت با سکه هایی که قبلا ـ برای سرمایهگذاریـ خریده بود، یک
ماشین خوب بخرد. اما حالا دیگر نمیتوانست. او لعنت به روزگار میفرستاد که
سرمایه اش کم شده... بی شک او امیدوار بود و دعا میکرد دوباره سکه گران و
گرانتر شود>>>>>>
آن جوان مستأصل از بیکاری و گرانی و تورم دیوانهکننده، با درآمدی که از شغل های موقت روزانه بدست آورده دلار میخرد و همیشه دعا میکند که دلار گران شود تا شاید بتواند اندکی امید به آیندهی مبهم خود بیافزاید. این امید به گرانی سکه و طلا و دلار و دعا کردن برای آن، یعنی بدتر شدن وضعیت عمومی جامعه و بدبخت و بدبخت تر شدن مردم.
چند وقت پیش به شهر هشتگرد - زادگاهمان در شهرستان ساوجبلاغ ـ رفته بودم. از وجود آن همه مغازه طلا فروشی حیرت کردم. هر چند قدم یک مغازه طلافروشی باز شده است. آنان که اندک سرمایه ای دارند مغازهای اجاره کرده طلا و سکه می فروشند. به دوست همراهم گفتم جالبه همهجا مثل قارچ مغازه طلافروشی روئیده. خریداران این همه مغازه چه کسانی هستند. او گفت شغل نیست و حتی آنان که شاغل هستند یک شغل کفاف زندگی گران در ایران را نمیدهد برخی طلافروشی را به کمک اعضای خانواده و بعنوان شغل دوم انتخاب کردهاند. دوستم گفت به نظرآباد (شهر دیگری در ساوجبلاغ) برو تعداد مغازه طلافروشی بیشتر از اینجاست.
اکثریت جامعه در اقتصاد نامطمئن، دیگر به سرمایه گذاری درازمدت و اشتغال برای فرزندان این سرزمین فکر نمیکنند. همه میخواهند گلیم خود و خانواده خود را از آب بکشند. هرکس با داشتن نیم و یا یک کیلو طلا برای خود شغل دوم دست و پا می کند و مغازه طلافروشی دایر میکند.
زمانی که جمعیت کشور یک سوم تعداد جمعیت امروز بود، ساوجبلاغ ما پرآب بود و مردمان کشاورز داشت و کارخانه های متعددی مثل فخر ایران، مقدم، سیپورکس، کارخانه سیمان آبیک و..... با هزاران مهندس و تکنسین و کارگر سرپا بودند و سه شیفت کارگر استخدام میکردند و کار و تولید فراوان داشتند. اما الان اکثر این کارخانه های بزرگ به دلیل مدیریت غلط و فشل تعطیل و یا نیمه تعطیل هستند.
بیکاری و گرانی و تورم افسارگسیخته همراه با سردرگمی مردم نسبت به آیندهشان، اکثریت جامعه را به سوی فضاهای به باورشان نسبتا امن یعنی همین خرید و فروش سکه و دلار و طلا کشانده است. دلالان کوچکی که شغلشان این نبود، اما روزگار مجبورشان کرده برای حفظ سرمایه اندکشان- هرکس به اندازه خود- طلا و سکه و دلار بخرند تا امیدشان را برای آیندهی حداقل کوتاه مدت از دست ندهند. در نتیجه طبعا همه اینها دعا می کنند اندک سرمایه شان -هرچه هست - گران شود تا سود کنند و این دعا یعنی بدتر شدن وضع عمومی جامعه. دعاهایی که نکبت اش هر روز دامنمان را بیشتر و بیشتر میگیرد. اما این شیوه حکمرانی مسئولان، شیوهی مدیریت یک جامعه ۹۰ میلیونی نیست. باید چارهای بیاندیشند.
جامعهی غم انگیزی داریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر