فیروز نجومی
آنچه شرایط موجود را ازشرایط پیش از خود جدا میسازد، آنستکه سازمانهای دینی-سیاسی دست پرورده حکومت آخوندی، تحت فرمان و هدایت، ولی فقیه، آخوندی خامنه ای دست بعملیاتی زده اند که فضا را چنان الوده و تیره و تار نمایند که کسی نتواند چیزی را شفاف مشاهده نماید.
هیچ برهانی توجیه گر حمله حماسیها و جهاد اسلامی به یهودیان بی دفاع و بیگناه در اسرائیل نمیتواند باشد، مگر خدمت به اربابانی، همچون حکومت آخوندی روی در روی بحرانهای بیشمار در درون، نیازمند پیچیدگی و تاریکی فضا در بیرون. جالب است که در چنین شرایطی شاهد بر واکنشهایی از مردم هستیم که حکایت از عمیقتر شدن شکاف بین جامعه و حکومت آخوندی میکند. و آن تغییر و تحولی ست که در نگرش دینی مردم بوقوع پیوسته است. در شرایط موجود، چه شعاری میتوان مناسبتر از زن زندگی آزادی یافت بیانگر عمیقتر شدن شکاف بین مردم و حکومت آخوندی؟ چه، زن زندگی آزادی، نفی و نقد احکام اسلامی ست. چه اسلام نه برای زن ارزشی قائل است و نه زندگی و وقتی میتوانی بآزادی برسی که به تسلیم و اطاعت و فرمانبری و هدایت براه مستقیم تن دهی.
این بدان معناست که ساختار دین و قدرت، ساختار حکومت آخوندی، دیگر نمیتواند بر روی احساسات دینی مردم حسابی باز کند. مگر ممکن است شعارمردم در ارتباط با ورود پرچم فلسطین به استادیوم بگوش کسانی که این سازمانها را در دامن خود پرورده اند نرسیده باشد. البته شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و همچنین شعار رضاشاه روحت شاد، دیر زمانی ست که فضای کشور را فرا گرفته است که خود میتواند به تداوم جنبش زن زندگی آزادی تعبیرگردد، جنبشی در تقابل دیالکتیکی با نهادهای فقاهتی. یعنی که تا نهادهای فقاهتی، همچون حوزه های علمیه، آخوند مفتخوار تولید میکند، نمیتوان به تغییرات و بحرانهای اقتصادی در فروپاشی حکومت اسلامی امید بست.
بگذریم، عدم تاثیر بحرانهای اقتصادی در بر انگیختن طبقات استثمار شونده و فقیر جامعه، خود خط بطلانی ست بر دیدگاه ماتریالیسم تاریخی. نه منافع طبقاتی در این میان نقشی بازی کرده اند نه تساوی و برابری. در واقع، هر چقدر که وضع مادی طبقات و اقشار مختلف جامعه وخیم و وخیمتر گشته است، حکومت اسلامی ظاهرا مستحکمتر و پا برجا تر گردیده است. اگرچه اسلام ظاهرا میانه ای با ثروت و لذت ندارد. اما، این بدان معنا نیست که حکومت آخوندی از شرایطی که خود بوجود آورده است و جامعه را بسوی فقر و انحطاط و تباهی سوق داده است سودی هم حاصلش گردد. تردید مدار که در کمی دراز مدت، نظام آخوندی، به فروپاشی خود بسی بسیار امداد بزرگی رسانده است. البته که نمیتوان پیشگویی کرد که چه درجه ای از فقر و گرسنگی، نظام را از هم میگسلاند، ولی میتوان گفت فروپاشی نظام اجتناب ناپذیر است.
افزایش تعداد اعدامها در هفته های اخیربازتابنده نگرانیهای و اضطراب نظام است در ارتباط با بقای و تداوم خود در آینده. شاید بر اساس این محاسبه که هرچه تعداد بیشتری از زندانیان را بدار مجازات بیاویزیم، ترس و وحشت را عمیقتر و گسترده تر نموده، جنبش اعتراضی و مقاومتی را دچار رکود و خاموشی مینمائیم.
اما، از آخوند مطلق اندیش نمیتوان انتظار داست تغییر زمان را درک کند. چه، آخوند بقای خود را در ستیز با زمان حفظ کرده است. نه اینکه نظام از این واقعیت که جامعه بسوی رهایی از باورها، ارزشها و احکام دینی در حرکت است، آگاه نیست و یا بدان اعتنایی ندارد. چه اگر با دقت بیشتری بنگری، مشاهده کنی که بجرم تخلف از قواعد و مقررات شریعت است که متخلف مورد تنبیه و مجازات قرار میگیرد. عیان تر از حجاب اجباری بعنوان هنجاری برخاسته از شریعت اسلامی و تحمیل آن برنیمی از جمعیت یک جامعه، نیم زنان، با ابزار قهر و خشونت و بیرحمی، آیا میتوان عنصری دیگری یافت تا این حد بازتابنده یک اصل دینی مبنی بر سلطه یک جنسیت بر جنسیت دیگر، سلطه ای که بطور روز افزون پس از قتل حکومتی مهسا امینی، رو به پایان نهاده است.
با این وجود، نمیتوان با اطمینان قاطع از گسترش جنبش دین ستیزی و پایان سلطه حکومت آخوندی سخن بگوییم. چه حکومت آخوندی در جایگاهی قرار گرفته است که هنوز بخوبی میتواند از خوی دینی و رسم و رسوم ان بمنظور حفظ سلطه خویش بهره بر گیرد و بخش بزرگی از جامعه را بدلیل ملاحظات دینی بسکوت و خاموشی و انفعال بکشاند. اما، آنچه بعید میرسد که آخوند بدان اندیشه کند آن است که وقتی روند سقوط و فرو ریزی آغاز گردد، هرگز بپایان نرسد قبل از آنکه بمقصد برسد.
این بدان معناست که حکومت اسلامی پس از 44 سال، ماهیت خشن و بیرحم خود را بر همگان آشکار ساخته است. کابوس وحشتنکی که در 44 سال گذشته، بواقعیت تبدیل گشته با ابزار حاکم ساختن قواعد و قوانینی بر جامعه بوده است، بر گرفته از شریعت اسلامی که بیشتر تمایل داشته اند که انسان را بحیوان تبدیل کنند، تا حیوان را بانسان. که انسان را وا دارند همچون حیوان تسلیم اراده مالک شود وفرمان برد و اطاعت کند و از احکام و فرامینی پیروی نماید، بدون هیچگونه چون و چرایی بیشتر در خور یک حیوان است نه در خور شان و منرلت یک انسان، در خور شان یک انسان دانا و بینا و توانا.
این بدان معنا ستکه 44 سال حکومت اسلامی، نه تنها جامعه را بلحاظ مادی بفقر و گرسنگی کشانده است بلکه سبب تنزل شان انسان در جامعه، نیز، گشته است. نزدیک به نیم قرن، تمامی مردم یک جامعه از ابتدائی ترین حق خود محروم گردیده اند، از حق بر گزیدن شیوه و روشی در خور اراده و میل خویش بدون آنکه حق و حقوق دیگران را نادیده بگیرند. معلوم است که هرچه محرومتر از حق بر گزیدن، انسان بحیوان نزدیکتر. بلحاظ تاریخی، بیگانگی ساختار دین و قدرت با انسان و نزدیک تر شدن انسان بحیوان با پیروزی تازیان مهاجم در 1400 سال پیش از این و سلطه بر تمدن 1000 ساله یکی از امپراطوری های بزرگ آنزمان آغاز گردید. اما، یکبار دیگر در 44 سال پیش از این، تازیان مهاجم، اما، اینبار؛ از نوع بومی آن بازگشت نموده و بر جامعه سلطه افکند. اما، سلطه ای که خبر از پایان ان در فضا پیچیده است.
البته این پایان را هرگز، بچشم نخواهیم دید، اگر دین را از روان خود به بیرون از خویش نرانیم. اما، دشواری در آن است که دین، ایدئولوژی نیست که از درون خود پاکزادیی نمائیم، چون دین نه آموختنی ست و نه کسبی بلکه در مرتبه اول پدیده ایست که ما با آن پا بعرصه وجود مینهیم و با آن زاده میشویم. واقعیت آنست که دین در وجود و روان ما از آغاز ورود باین جهان، راه یافته است، خروج آن مثل هر ایدئولوژی دیگری، بویژه ایدئولوژیهای بشری، مثل انواع گوناگون ایدئولوژیهای کمونیستی و فاشیتی و یا انارشیستی و غیره، چندان ساده نیست. چرا که باور دینی مثل باور بامامت و معصومیت و مظلومیت امام، باوری ست اساسا ارثی نهفته در تار و پودمان. خود در نهادین ساختن آن نقشی بازی نکردده ایم.
مسلم است که اگر باورهای دینی، مثل باور بامام در ما زندگی نمیکرد و به معصومیت و مظلومیت وی و به مبانی توحید و رسالت ایمان نداشتیم، و نهادهای نگاه دارنده ی دین را همچون مساجد و حوزه های علمیه را تامین و تغذیه نمیکردیم و اجازه میدادیم که گرسنگی جانشان را بگیرد و ریشه هایشان را بسوزانند، هرگز آماده نبودیم که بار استبداد مضاعف دین و قدرت، کم نظیر در تاریخ ایران را بر دوش خود تحمل نمائیم. باورها و ارزشهای توحیدی، یعنی که ارزشهایی مبتنی بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، ارزشهایی که پیوسته زمینه مساعد را برای ظهور استبداد بوجود آورده اند.
شواهد بسیاری حکایت از آن دارد که پس از تقریبا نیم قرن تحمل بار استبداد مضاعف دین و قدرت، این آمادگی را در مردم ایران بوجود آورده است که به بیرون از خود بنگرند و در رهایی از بند احکام مقدس شریعت اسلامی، رهایی از غیرت و تعصب و خرافه نگری گامهای موثرتری بر دارند و ارزشها و باورهای دینی را مورد بازبینی و بازسازی قرار دهند، امری واجب و ضروری اگر خواهان جامعه ای هستیم که در تبعیت از اصل زن زندگی آزادی بگردش در آید.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر