سقوط جمهوری اسلامی و مبارزه علیه ایدئولوژی اسلامی،
جلال ایجادی
تمام رژیمهای استبدادی و توتالیتر با ماشین سرکوب و پروپاگاند برای بقای خود در دل اعضای جامعه ترس میآفرینند. سازماندهندگان سرکوب و متخصصان ایدئولوژیک، خواهان فلج کردن اندیشه و آسیب رساندن به بدن و روان انسان هستند تا حاکمان در آرامش بچاپند و غارت کنند. در مدت دو ماه، از آغاز انقلاب سوم ایران، طبق سازمان حقوق بشر ۴۱۶ توسط رژیم اسلامی به قتل رسیدند و ۱۵۰۰۰ نفر دستگیر شده و در زندان هستند.
همزمان با این سرکوب گسترده، رژیم خامنهای تمام شگردهای تبلیغاتی و ایدئولوژی شیعه اسلامی و خرافات و جعلیات رسانهای را بکار گرفته، ولی درماندگی همه جانبه رژیم در مقابله با انقلاب، حاکمان را به وحشت انداخته است. رژیم بسیاری از نیروهای سرکوب را بیرون آورده است، کشتار کرد و بلوچ را با سلاحهای سنگین در دستور کارقرارداده است، ترور و زخمی کردن تظاهرکنندگان با گلولههای جنگی و ساچمهای را در همه ایران ادامه میدهد، اما قادر نیست انقلاب را خاموش کند. این رژیم جنایتکار در صحنه جهانی کاملن منزوی شده است و نگران از تحریمهای جدید علیه سران حکومتی است. ولی خامنهای مرتجع و مستبد با تمام اراذل و اوباشان پیرامون خود، میداند هرگونه عقب نشینی، برابر با بی ثباتی بیشتر است. پس میکشد تا بماند.خامنهای به فحاشی عریان پرداخته و معترضان را «جاهل و مزدور» میخواند و آخوندهای ساکت و خانواده سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب را به موضع گیری فرامیخواند و پسرش را به ملاقات با خانواده هاشمی و خانواده خمینی میفرستند. ورزشکاران را به زندان میافکند، روزنامه نگاران خارج کشور را «تروریست» خطاب میکند، درپی ایجاد جنگ در اقلیم کردستان عراق است، در پی ترور شخصیتها در خارج است، در شورای حقوق بشر سازمان ملل شکست میخورد و نگران ورود هیات حقیقت یاب در باره جنایت و کشتار در ایران است. رژیم ولایت فقیه فلج است و گیج است و حس میکند به پایان خط رسیده است. درست است، بطرز قاطع رژیم دینی در شکست است.
روان ایرانی در شورش
اسلام خواهان کشتن روح ایرانی بود، آخوندها و سایر اسلامگرایان روح ایرانی را در بند کردند و جمهوری اسلامی ما را کشت. از زمان تصرف قدرت در ۱۳۵۷، اسلامگرایان حاکم کشتند و چپاول کردند. در سراسر حکومت اسلامی، جنایت علیه بشریت، یک واقعیت عریان است. در آبان ۱۳۹۸ رژیم تعداد ۱۵۰۰ نفر را کشت تا جنبش خاموش بشود. امروز پس از آبان ۹۸ میبینیم که اجتماعی در غلیان و جوشش انقلابی است. از فردای قتل مهسا ژینا امینی فصل تازه از جنبش اعتراضی آغاز شد. این خیزش در پویایی و دینامیک خود، بسرعت انگیزه و هدف سیاسی خود را پیدا کرد. این قتل اولین قتل حکومتی نبود، ولی رویداد تراژیکی بود که جامعه دیگر نمیتوانست تحمل کند. انفجار خشم در مقابله با انباشت بیدادگری و جنایتکاری ناگزیر بود. پیش زمینهها روان جامعه را بسیار آزرده کرده بود. خشم جامعه و همبستگی و ورود روزافزون معترضان در میدان مبارزه، ترس را حاشیهای نموده است. امروز در روحیه مردم، جسارت و دلیری اصل است. در نزد معترضان احتیاط وجود دارد ولی علیرغم کشتار بیش از ۴۱۶ نفر، در رفتار روانی و احساسی و عاطفی، ترس فلج کننده و دلسرد کننده خنثی شده است.
بطور عموم، در جنبشها و انقلابها، روح جمعی بخش مهمی از جامعه را دربرمی گیرد، برای وحدت گرایی و همسوئی و همبستگی ملی انرژی تولید میکند، برخوردهای فرسایشی را محدود میکند، اختلافهای فرعی را به حاشیه میراند و در برابر توطئههای حکومتی جداسازی، تلاش متحد گروهی را تشویق میکند. شکست یک انقلاب با دلسردی و یاس بازیگران آن آغاز میشود. اگر بازیگران انگیزه نداشته باشند و روحیه ضعف برآنها غلبه کند، مایوس شده و از میدان بیرون میروند. در ایران، روح انقلاب در گشت و گذار است و سرآرامش ندارد. روحیه جوانان دختر و پسر در خیابانهای ایران قوی است، آنها پیوسته ابتکار میزنند و رژیم را به چالش میکشند. آنها تنها نیستند، نسلهای دیگر به آنها پیوستهاند و کشتهها و زخمیها آنها را به وحشت نمیاندازد و سوگواری هر کسی که با گلولههای اسلامگرایان به زمین میافتد، به صحنه بزرگ همدردی و همکاری و کف زدن مردم علیه رژیم تبدیل میشود. امروز روح مهسا ژینا، دختر کرد سقزی به روح ملی ایرانیان تبدیل شده و خواست سرنگونی نظم سیاسی دینی موجود، خواست همگان است.
روانشناسی جامعه نشان میدهد در همین دوره کنونی، سختی خشونت رژیم، آدمکشیهای دولتی، به مسلسل بستن مردم، کشتن بیش از پنجاه نوجوان، ملت را به خشم میآورد. این درد بیکران، دلسردی ببار نمیآورد بلکه مردم را به هم نزدیکتر میکند. رژیم با کشتار کردها و بلوچها بعنوان «تجزیه طلب» در پی تحریک بقیه جامعه و درپی تفرقه ملت است. ولی تظاهرکنندگان میگویند از کردستان تا تهران جانم فدای ایران، از زاهدان تا تهران جانم فدای ایران، مهاباد کردستان چشم و چراغ ایران. این شعارهای ملی به دشمن میگوید: تو نمیتوانی ما را تجزیه کنی. این شعارها همبستگی ملی را به نمایش میگذارد. ما نیز مشاهده میکنیم که در مترو و خیابان مهربانی و همدلی است و دستهای دوستی شکلات پخش میکنند و آغوشهای باز آدمها و بوسه مهربانانه آنها، گرمای انسانی را نشان میدهد. خانوادهها برای تظاهرکنندگان غذا درست میکنند، آنها را پناه میدهند و آنها را از چنگال بسیجی و نظامی بیرون میآورند. چه در شعار سیاسی، چه در توزیع غذا، چه همآغوشی مهربانانه و چه گردهمایی در سوگواریها، انسانها احساس یاری به یکدیگر دارند. زمان انقلاب منطق خاص خود را دارد، یک زندگی ویژه انقلاب در درون زندگی همیشگی جاری میشود. این زندگی ویژه دربرگیرنده مبارزه جاری، مقاومت جمعی، همبستگی انسانی، دوستی تازه، شورانقلابی، همدلیها و مهربانیهای کوچک و بزرگ است. انسان هایی که به انقلاب روی میآورند متناسب وضع و توانایی و شرایط خود، در آن شرکت میکنند. برخی فعالانه انقلابی میگردند و برخی گاه به گاه همراهی عملی دارند و برخی دیگر دلشان با انقلاب است. آنها همه مخالف قدرت سیاسی استبدادی هستند ولی به یک میزان هزینه نمیدهند. روانشناسی انقلاب همه این پدیدهها را تحلیل میکند تا قدرت روانی پشتیبان یک انقلاب یا جنبش اجتماعی را دریابد. این روانشناسی، افسردگی و یاسی که منجر به افول انقلاب میشود را کشف میکند و نیز انگیزههای انسانی که به انقلاب نیرو میدهد را بررسی میکند. روانشناسی انقلاب ایران نشان میدهد که از ابتدا شرکت کنندگان به خود اعتماد داشته و دشمن را خوار دانسته و امید به پیروزی دارند. این احساس قدرت، یک احساس بی مایه نیست، بلکه از آزادی خواهی و کرامت انسانی نیرو میگیرد.
مراحل دگردیسی اجتماعی
در حال حاضر خواست تغییر نظام بخش مهمی از جامعه را فراگرفته است. بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی و سرکوب فرهنگی و گسترش فقر و کشتن فرزندان مردم و چپاول ثروتهای ملی، بشکه باروت اجتماعی را فراهم نمود و اکثریت کامل جامعه را به نفی رژیم دینی سوق داد. این خواست، موتور سیاسی اجتماعی انقلاب کنونی است که در برابر رژیم اسلامی، هویت ایرانی و مدرنیت و دمکراسی و آزادی را میطلبد. جامعه برای رسیدن به این نقطه دستخوش یک دگردیسی اجتماعی شد که از سه مرحله روانشناختی جامعه شناختی «درهم آمیختگی، تضاد، شورش» گذشته است.
مرحله یکم، دوران درهم آمیختگی سیاسی حکومت و جامعه. با انقلاب اسلامی ۵۷، رژیمی که محصول تاریخی استعمار اسلامی است مستقر میشود و بخش عظیم جامعه را با خود همسو و همراه میکند. ایدئولوژی قرآنی اسلامی، اعتقاد و احساس و ناخودآگاه بالاییها و پائینیها را یکسان سازی نموده و اقتدارگرایی دولتی و ماشین ایدئولوژیک، مغز و تربیت و رفتار را ساخت میدهد. در این مرحله آغازین انقلاب اسلامی، مغز از طریق مخچه کلیه عملکردها و تفسیرهای حسی از جهان پیرامون را با ایدئولوژی اسلامی تنظیم میکند. حکومت و فرد عضو جامعه در سرشت ایدئولوژیک یگانه میشوند. در این مرحله اکثریت ایرانیان شیفته حکومت اسلامیاند. این دوران تا پایان جنگ ایران و عراق، حدود دهسال طول میکشد.
مرحله دوم، دوران تضاد رشدیابنده بین حکومت و اعضای جامعه. قدرت انحصاری دولت و حوزه دینی بیش از پیش در برابر خواستهای لایههای اجتماعی قرار میگیرند. توتالیتاریسم دینی و ساختار فساد قدرت و طبقه انگل و رانتخوار، به حذف و فشار و سرکوب دست زده، به توهین و خشونت علیه اعضای جامعه پرداخته و نارضایتی اجتماعی را وسعت میدهند. در این مرحله حاکمان تمام اعتراضها را به بیگانگان نسبت دادند و هرگونه حقانیت خواستها را نفی کردند. استبداد دینی و خرافه آخوندی جامعه را شلاق میزند، توهین به اعضای جامعه را به اوج میرساند و تضادها حاد میشوند. روشن است که رشد تضادها، هم ریشه اجتماعی و اقتصادی دارد و هم ناشی از افشاگری علیه رژیم توسط اپوزیسیون است و هم نتیجه نقد قرآن و شیعه گری توسط نخبگان فرهنگی و جامعه شناختی است. در این دوران لایههای اجتماعی متعددی از رژیم کنده میشوند و به قطب مخالفان میپیوندند. ریزش از جمهوری اسلامی و ریزش از مذهب شیعه در طول بیست و پنج سال ادامه مییابد.
مرحله سوم، دوران شورشگری و روند انقلاب. این دوران پس از شکست فکر اصلاحات و پایان یافتن توهم تغییر در نظام موجود، اوج میگیرد. جنبش ۱۳۹۶ اعلام میکند «اصولگرا اصلاح طلب دیگر تمام شد ماجرا» و نیز شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» در خیابانهای ایران داده میشود. این شعارها بیانگر یک گسست سیاسی بزرگ بود. این خیزش و سپس خیزش برزگ ۱۳۹۸ در همه ایران، بیان دوران قطع امید کامل از ساختار قدرت دینی و طرد دین بمثابه سیاست کشورداری بود. انقلاب سوم فرا رسید، انقلابی که گرایش زنانه دارد، خواهان براندازی جمهوری اسلامی است، تمایل لائیک دارد، خصلت سراسری و ملی دارد. جوانان دختر و پسر انقلاب را آغاز کردند ولی جنبش نسلهای دیگر را نیز در برمی گیرد، طبقهها و لایههای اجتماعی گوناگون را با خود همسو کرده است، فرمهای مبارزاتی مانند راه پیمایی خیابانی، تجمع و اعتصاب کارگری، اعتراض معلمان، تجمع بازنشستگان، مراسم سوگ غیردینی، بستن مغازه و بازار و غیره را درکنار هم قرارداده است. در این مرحله، ایران وارد تغییر تمدنی گشته و الگوی سیاسی و فرهنگی قرآنی را به چالش کشیده و عناصر هویتی مرتبط به اسلام را در مقیاس جامعه به انتقاد میکشاند. البته رژیم نماینده ایدئولوژی استعماری اسلام هنوز در قدرت است و اسلام زدگی در بخشهای مهمی در لایههای اجتماعی وجود دارد. ولی ما از گسست در اعماق سخن میگوئیم.
رژیم اسلامی در بحران حاد است و احتمال فروریزی آن بسیار بالاست. ولی روند انقلاب کنونی فقط روند سیاسی نیست بلکه یک روند تمدنی و فلسفی و هویتی است. انقلابیون با طرح براندازی و جانفشانیهای گسترده، با طرح شعارهای غیرمذهبی و سازماندهی پیگیر شبانه روزی، دختران و جوانان با به آتش کشیدن حجاب اسلامی و پایکوبی و سرود، پایان رژیم و پایان دنیای کهنه اسلامی را اعلام کردند. این شورش انقلابی علیه یک حکومت فاسد دینی توتالیتر و علیه ایدئولوژی قرآنی است. در این روند انقلابی خواستهای عدالت جویانه اجتماعی و نیز خواست دمکراسی و پلورالیسم سیاسی فرهنگی، رفع کامل ستمگری علیه زنان و دست یافتن به یک قدرت سیاسی لائیک موج میزند. مبارزه علیه حکومت خامنهای با مبارزه علیه ایدئولوژی دینی توام شده است. ساختار قدرت سیاسی مطلقه و نیز اسلام مزاحم و مداخله گر در سیاست و زندگی اجتماعی و تباه کننده روح انسانی به چالش کشیده شده است. قرآن انسان ایرانی را به تباهی کشاند و شیعه گری انسان را به بنده آخوند تبدیل کرد. اسلام فرهنگ ایرانشهری را ویران کرد و مانع نفوذ فرهنگ مدرن دمکراسی خواهی و دانش فلسفی در ایران شد. امروز در انقلاب سوم، اسلام، هم بمثابه ایدئولوژی قدرت سیاسی، هم بعنوان وسیله تحمیق و سرکوب ذهنی و شستشوی مغزی و هم بمثابه منشا قانون و احکام اجتماعی و سیاسی، در جامعه ما محکوم میشود.
سه مرحله روانشناختی جامعه شناختی «درهم آمیختگی، تضاد، شورش»، بیان تاریخی و سیر حرکت روانی و اجتماعی جامعه ماست. انقلاب سوم یک رویداد تاریخی و بزرگ در کشورماست و پیروزی آن برای کل خاورمیانه و جهان پدیده تاثیرگذار بزرگی خواهد بود. این انقلاب اعلام شکست اسلام سیاسی و عامل تشدید افول فرهنگ منحط قرآنی و اسلامی و شیعه گری است. هدف کوتاه مدت این انقلاب سرنگونی جمهوری اسلامی، رسیدن به دمکراسی، پلورالیسم، قانون متکی بر حقوق بشر، قدرت سیاسی لائیک و احترام به طبیعت است. هدف دیگر پیوسته به هدف بالا، پیشروی در عرصه مدرنیته فلسفی، تعمیق روند شهروندی، ادامه مبارزه فکری علیه ایدئولوژیها و همه خرافهها، گسترش پیکار فکری و سیاسی علیه اسلامهای رنگارنگ حوزوی و نواندیشی و عرفانی، مبارزه فرهنگی برای آموزش نسلهای جوان در نقد انحطاط اسلامی و نیز مبارزه فلسفی برای خردگرایی و انسان آزاد است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جلال ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. از این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش میکند. نویسنده در باره انقلاب سوم در ایران، نوشتههای گوناگونی انتشار داده است.
گویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر