دیوهایی که در ما خسبیدهاند،
اکبر کرمی
آخوند و آخوندیگری با جمهوری اسلامی نیامده است و با جمهوری اسلامی هم شوربختانه نخواهد رفت. احتمالن حتا اگر نوشتههای کسروی و ناظماسلام کرمانی را در مورد آخوندها و آخوندیگری نخوانده باشیم، کم و بیش شناختی از این جماعت کلاش داریم که با آن نوشتهها بسیار بیگانه نیست.
اگر چنین است، چرا هر بار دوباره کلاه سرمان میرود؟ و در برابر این دوستان نادان و مفتخور، کم میآوریم و ترفندهای آنان ما را از پا در میآورد؟اسخ کوتاه من این که این جماعت هم، همانند ما پیش میروند و کموبیش متناسب با زمان شگردهای خود را تازه میکنند! هیچکلاهبرداری با یک شگرد در همهی زمانها و بر سر همهگان نمیتواند کلاه بگذارد. هرچند شباهت خانوادهگی هم در این ترفندها کم نیست. آخوندها همانند کلاهبردارها باید بتواند قربانیهای خود را متقاعد کنند که هم از او بهتر میفهمند و هم به منافع او بیش از خود او توجه دارند. یعنی برای خدمت آمدهاند، ادامهی برهان لطف هستند و نه چیر دیگر! برای آن که این پاسخها و این شباهتهای خانوادهگی را در آخوندیگری امروز پوستگیری کنم، شما را به دو نمونه از ادعاهای داغ محسن کدیور مهمان میکنم. (با این توضیح که کدیور در میان دینکاران و دستاربندان به مراتب از همکاران و همکیشان خود برجستهتر و بهروزتر است.)
پیشتر در مورد "اسلامهای سیاسی در تعلیق" (۱) و آسیبهای آن و نیز "جریان بازگشت از نواندیشی دینی" (۲) نوشتهام؛ و سر آن ندارم که آن کلاف را دوباره باز کنم. به طور فشرد اسلام سیاسی در تعلیق خوانشی از اسلام سیاسی است که مدعی است، اسلام سیاسی ما خوب است؛ و دستکم همانند جمهوری اسلامی ایران، داعش، القاعده و طالبان نیست. اسلامهای سیاسی در تعلیق اسلامهایی هستند که هنوز به سکولاریسم و مناسبات آن در جامعه تن ندادهاند و در اساس نمیخواهند از همهی امتیازها و ممتازیتهای مردمان مذهبی در اجتماعات (گاهن با اکثریت) مسلمان بگذرند.
جریان بازگشت از نواندیشی دینی، جریانی است که به برخی از همین اسلامهای سیاسی در تعلیق بازمیگردد. این مسلمانان در تاریخ نواندیشی دینی تا جایی با نواندیشان مسلمان همراهی کردهاند، اما به این راه و آماج تا انتها وفادار نیستند؛ و نماندهاند.؛ و در هراس گذار از بنیادهای دینی از نواندیشی دینی گذشته و به بیضهی اسلام بازگشته اند.
محسن کدیور برجستهترین نمایندهی هر دو جریان است. او در بنیادها، همانند حسین علی منتظری هوادار نوعی اسلامسیاسی خوب و نظارت فقیه است و تا آنجا که به نوشتهها و ادعاهای او مربوط است هنوز از برهان لطف و مناسبات بدخیم آن نگذشته است و در جایی، دستکم گاهی خود و همکیشان خود را صالحتر و اصلحتر به تشخیص مصالح ما میداند.
نمونهی نخست. دو متکلم در ترازوی یک خداناباور
در بگومگوهای اخیر میان عبدالکریم سروش و محسن کدیور بر سر اسلام و اتهام خروج از دین (۳)، من بیشتر خود را به سروش نزدیک احساس میکنم.
یکم. سروش جهانهای جدید را میشناسد؛ مناسبات آن را درک میکند؛ و از ناسازگاریی بسیاری از اسلامهای تاریخی با این مناسبات بیخیر نیست؛ در نتیجه، مجموعهی ادعاها و انگارههای او (جدا از داوری ما بر آنها) تکاپویی است برای گذار از آن دشواریها و پیشگذاشتن خوانشی خردپسندتر و امروزیتر از دین. به زبان دیگر، حدسهای سروش (دانش و دانایی چیز بیش از دسترسی به بهترین حدسهای موجود نیست.) در پهنهی اسلامشناسی هم عقلانیتر است و هم معقولتر. یعنی اسلام سروش با "هرمنوتیک صلح" و آمیزش اجتماعی مسالمتآمیز نزدیکتر است.
دوم. مجموعه ادعاها و پرسشهایی که کدیور در برابر نواندیشان مسلمان مطرح میکند، آشکارا از چشمانداز سنت و اسلام ذاتی و اسلام حقیقت است. یعنی او هنوز با شناختشناسی سنتی وداع نکرده است. او همواره از هستهی سخت اسلام و ذات دین یاد میکند. او مرتب از محکمات و مسلمات دین میگوید؛ اما آنچه را به عنوان محکم، مسلم، ذات و هستهی سخت پیش میگذارد، چیزی بیش از ادعاهای خود وی نیست. آنچه او هستهی سخت مینامد، در باور و داوری بسیاری از مسلمانان (از جمله بسیاری از نواندیشان مسلمان) چندان اعتبار ندارد. و اگر هم داشته باشد، چیزی بیش از اشتراکهای لفظی و زبانی نیست. و نیز هیچ اطمینانی نیست که در آینده مسلمانان از این مسلمات و اشتراکهای لفظی هم نگذرند.
سوم. توصیف آخوند قشری در مورد کدیور (که در پاسخ سروش آمده است) هم بیراه نیست! و هم نمیتواند توهینآمیز باشد؛ چه، مجموعهی کارهای او هرچند از بنیادگرایان مذهبی بسیار جلوتر آمده است، هنوز در قشر دین مانده است. برای بیرون آمدن از قشر هر تاریخی باید از شناختشناسی سنتی مستولی بر آن تاریخ بیرون آمد؛ و متن (در این جا قرآن) و متنی را که متن در آن قرار گرفته است (در این جا تاریخ دین و تاریخ قرآن) تاریخی دید. شوربختانه در مجموعهی ادعاهای او چنین خروج و جسارتی دیده نمیشود. (بگذریم که برچسب "قشری" خود برآمد تفکیک اسلام و ادیان به هسته و قشر است که در جایی به تلقی ذاتی از اسلام میرسد.)
اسلام کدیور، حدس او در مورد اسلام و در کنار دیگر حدسها نیست؛ او میگوید چیزی بیش از "حدس"های ما از اسلام وجود دارد. او حدس و خوانش خود از اسلام را ذات و هستهی سخت اسلام میداند. چنین ادعایی آشکار بدخیم، و قشری است و با شناختشناسی پسامدرن و حتا مدرن هماهنگ نیست.
چهارم. ادعاهای او در مورد سروش و نواندیشان مسلمانان دیگر آشکارا بدخیم و خطرناک است و حتا اگر او قصد تکفیر نداشته است، در عمل به آنجا میرسد و رسیده است. ممکن است او کسانی را که از مجموعهی مسلمانان بیرون گذاشته است، تکفیر نکرده باشد، اما حتمن کسانی هستند و پیدا میشوند که با خروج از اسلام رفتار دیگری را بپسندند.
پنجم. در مجموعههای کلان همانند اسلام چیزی بیش از شباهتهای خانوادهگی (به قول ویتکنشتاین) دیده نمیشود. در نتیجه هر ادعایی در مورد ذات، هستهی سخت و حقیقت دین دوباره کردن زخمها و تاریخها است. کدیور شوربختانه گرفتار سنت است و در این گرفتاری او زخمها و تاریخها را دوباره میکند. اسلام همانند مجموعهی مسلمانان بزرگ و گونهگونه است. قدر مشترک این مجموعهی کلان به زبان ریاضی وقتی حد آن به بینهایت میل میکند، به صفر نزدیک میشود.
نمونهی دیگر. از محسن کدیور تا هادی مطر
محسن کدیور در وبگاه شخصی خود و در ارتباط با حملهی وحشیانهی هادی مطر به سلمان رشدی مینویسد: «حمله خونین به سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی در نیویورک به شدت محکوم است. جزئیات این عمل زشت هنوز مشخص نشده است. سوء قصد کننده باید مطابق قانون محاکمه و مجازات شود. بر أساس تعالیم اسلامی و قرآنی این سوء قصد محکوم است. راه مقابله با افکار نادرست نقد علمی است نه حذف فیزیکی» (۴)
این اظهارات که در میان گروهی از مسلمانان و مومنان به ادیان گوناگون کمسابقه نیست، بر خلاف ظاهر مدرن و پسندیدهی که دارد، بسیار سنتی و حتا خطرناک است. سنتی است؛ زیرا در این گزارهها یک دیگری بزرگ و یک فاعل شناسای قادر و متعال خوابیده است. و خطرناک است، زیرا همیشه وقتی این غول یا دیو بیدار میشود خون میخواهد و خون خواهد ریخت.
میخواهم بگویم: اهمیت ندارد محسن کدیور چه میگوید، منطقی که بر اساس آن میگوید اهمیت دارد. به آن منطق توجه کنید و از ترس بلرزید.
او میگوید: بر أساس تعالیم اسلامی و قرآنی این سوء قصد محکوم است.
چهکسی میداند تعالیم قرآنی چه هستند؟ و چه میگویند؟ (همهی دعواها به همین جا میرسد. و اصلن دعوا بر سر این است.)
اگر کسانی تعالیم قرآنی را به گونهای دیگر تفسیر کنند، چه؟
اگر بر اساس تعالیم برخی از ادیان آدمکشی و ترور محکوم نباشد، یا در مواردی محکوم نباشد، چه؟
از چه زمانی و چهگونه کدیور مفسر رسمی «تعالیم اسلامی و قرآنی» شده است که در آن جایگاه «این سوء قصد» را محکوم میکند؟ با انبوه کسانی که خود را همانند او مفسر رسمی اسلام و قرآن میدانند و نظر دیگری دارند، چه باید کرد؟
تنها اسلام نیست، با ادیان دیگر و ایدیولوژیهای گوناگون چه باید کرد؟
جهانهای جدید و دشواریهای تازه راهحلهای جدید میطلباند؛ این که عبا و عمامه را برداریم و کت و شلور بپوشیم و همان آموزهها و شناختها و شناختشناسیهای بدخیم را با ادبیاتی امروزیتر دوباره کنیم، کار پیش نمیرود. کدیور انگار هنوز در غار سنت خوابیده است، و هراس و هجوم این آوار ویرانگر را به درستی دریافت نکرده است. اهمیت ندارد مومنان و متون آنها چه میگویند؛ هرمنوتیک صلح و آمیزش اجتماعی مسالمتآمیز اهمیت دارد، که امری فرادینی است. هیچ دین، مذهب و ایدیولوژی دیگری که در جهانهای جدید سرایستادن دارد، نمیتواند و نباید فرصت پیدا کند خود را در قامت داور بر منازعات و اختلافهای ملی و فراملی جا بزند. مذاهب و ادیان در عالیترین خوانشها اموری فروملی و درونگروهی هستند. ادیان، مذاهب و ایدئولوژیها اموری پیشاجامعه و پیشا ملیاند؛ و به اجتماعات آدمیان همگن و همرنگ مربوط هستند. جامعه و ملت (در مفهوم مدرن) اما همیشه بیش از اجتماعات مومنان است و رنگارنگ. جامعه با سیاست، سیاست با مدنیت و مدنیت با سازش اداره میشود.
کدیور به جای سخنگویی خودخواسته از اسلام (که کمترین آسیب آن گسترش این بدخیمیها است) اگر درکی از هوای تازه داشت، پیش از اسلام و مسلمانان باید به اعلامیهی جهانی حقوق بشر و انسانهای دیگری که همانند او نمیاندیشیدند، اشاره میکرد. این که او به اعلامیهی جهانی حقوقبشر ارجاع نمیدهد، از سر اتفاق نیست، همهی اتفاق است. شناختشناسی کدیور و لابد جهانشناسی و انسانشناسی او هنوز با این مفاهیم و بنیادهای آنها آشتی نکردهاند. انگار او درکی از هرمنوتیک صلح و مناسبات آن ندارد.
کدیور به جای نظر اسلام (که امری گنگ و بیمعناست) باید درک و حدس خود از جهانهای جدید و اسلام را پیش میگذاشت و توضیح میداد که چهگونه مسلمانان میتوانند با مناسبات تازه آشتی کنند. او باید از ضرورت صلح و آمیزش اجتماعی مسالمتآمیز میگفت و خود و همکیشان خود را دعوت به محدود و محاط کردن خود و تفاسیر خود از متون دینی در الزامات و مناسبات صلح و آمیزش اجتماعی مسالمتآمیز میکرد. اگر کدیور میخواهد خشونت را محکوم کند باید از پوستین برادربزرگ بیرون بیاید و بنیادهای بدخیمی را در اجتماعات مذهبی نشانه رود. تا زمانی که کسانی همانند کدیور میتوانند خود را سخنگوی اسلام تصور و خطاب کنند؛ و پندار خام "اسلامی واقعی" یا "اسلام حقیقی" را جلا دهند، کسانی هم پیدا میشوند که خود را "سیفالاسلام" و جندالله بنامند و گردن آدمیت و قلب آزادی را کاردآجین کنند.
برخلاف آنچه در ابتدا به نظر میرسد، انگار از محسن کدیور و شناختشناسی او تا هادی مطر و خونخواهی او چندان فاصله نیست. اهمیت ندارد ما در مورد باورها و داوریهای سلمان رشدی در کجا ایستادهایم؛ و باورها و داوریهای ما چه میگویند. باید بیهیچ اما و اگری در کنار سلمان رشدی ایستاد؛ و از حقوق او دفاع کرد. باور، انگارهپردازی و تکاپوی ساکت کردن سلمان رشدی، تکاپویی برای کشتن آدمیت و ساکت کردن وجدان آدمی است. در فرهنگ، سنت و گفتمانی که آزادی بیان و آزادی وجدان رعایت نمیشود، انسان رعایت نخواهد شد. تلاش برای کشتن سلمان رشدی تنها نقض آزادی بیان او نیست، نقض آزادی وجدان ما هم هست. بنیادگرایان مذهبی با آدمکشی و هراسافکنی میخواهند جستوجوی خوشبختی و حق خطا کردن را تعطیل کنند. از بنیادگرایان مذهبی باید در بنیادها فاصله گرفت.
پانویسها
۱- نقد من به آخوندها و آخوندیگری را در سرنام «عمامهها سفید رخسارهها سیاه» ببینید.
کرمی، اکبر، عمامهها سفید رخسارهها سیاه، وبگاه اخبار روز، ۱۵ دیماه ۱۴۰۰.
۲- جریان بازگشت از نواندیشی دینی را در سرنام «هرمنوتیک صلح و عبور از نواندیشی دینی» کاویدهام.
کرمی، اکبر، هرمنوتیک صلح و عبور از نواندیشی دینی، وبگاه اخبار روز، ۲۲ آذر ۱۳۹۴.
۳- نقد محسن کدیور به عبدالکریم سروش را میتوانید در وبگاه شخصی محسن کدیور دنبال کنید.
کدیور، محسن، دروس عمومی، چالش اسلام و قدرت، وبگاه محسن کدیور
و نیز نگاه کنید به پاسخ عبدالکریم سروش به محسن کدیور.
سروش، عبدالکریم، پاسخ اول عبدالکریم سروش به سخنان محسن کدیور، وبگاه زیتون، ۱۳ مرداد ۱۴۰۱.
۴- کدیور، محسن، یادداشتها، وبگاه شخصی، محکومیت سوقصد به سلمان رشدی، ۲۲/۵/۴۰۰۱.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر